به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از روزنامه
گاردين، دقيقا 40 سال پيش بود كه دولت آمريكا پايان جنگ عليه ويتنام و بمباران ويتنام شمالي را اعلام كرد و اظهار داشت كه براي مذاكرات صلح نمايندگان آن دولت راهي پاريس خواهند شد. در آن زمان رهبران اروپائي به صراحت از سياست خارجي آمريكا انتقاد مي كردند براي مثال در سال 1972 يكي از كشورهاي اروپائي در محكوم نمودن اقدامات امريكا اظهار داشت "ما بايستي رويدادها را با نام كامل شان بخوانيم. آنچه امروز در ويتنام در جريان است شكلي از اعمال شكنجه است. هيچ توجيهي براي بمباران هاي صورت گرفته از سوي آمريكائي ها در آنجا وجود ندارد. مردم ويتنام در اين ميان مجازات شده اند و از سوي آمريكائي ها تحقير شده اند و اين علت طرد بمباران ها از سوي ماست. جنايات اين چنيني پيش از اين نيز در دوران معاصر روي داده اند. آيندگان چنين قساوت هايي را محكوم خواهند كرد."
گمان نكنيد كه اين انتقادات از اقدامات آمريكائي ها از سوي "لئونيد برنف" رهبر سابق شوروي و يا "فيدل كاسترو" رهبر كوبا بوده است، بلكه اين جملات انتقاداتي بودند كه از سوي "اولاف پالمه" نخست وزير پيشين سوئد مطرح شده بودند. درست است، در آن زمان نخست وزير يك كشور اروپائي غير كمونيست اقدامات آمريكا در ويتنام را با جنايات نازي ها مقايسه كرد. اگر از اين انتقاد بي سابقه از آمريكا توسط يك مقام اروپائي شگفت زده شده ايد حق داريد زيرا امروز ديگر چنين انتقاداتي از سوي اروپائيان از آمريكا صورت نمي گيرد.
با اين حال اين تنها سوئد نبود كه در دهه 60 و 70 ميلادي از سياست خارجي آمريكا انتقاد مي كرد. در سال 1966، ژنرال "شارل دوگل" رئيس جمهور وقت فرانسه نيز به نشانه اعتراض به سياست هاي آمريكا از پيمان ناتو خارج شد و يك سال بعد تمامي مقرهاي ناتو در فرانسه تعطيل شدند و اعضاي ناتو به مقر تازه در بروكسل نقل مكان نمودند. دوگل در نامه اي كه به جانسون رئيس جمهور وقت آمريكا نوشت گفت "فرانسه در صدد اعمال حاكميت خود در تمامي بخش هاي كشورش مي باشد."
همچون نخست وزير پيشين سوئد، ژنرال دوگل نيز مخالف سياست هاي آمريكا در قبال ويتنام بود و مصرانه خواستار عقب نشيني نيروهاي آمريكائي از ويتنام بود. حتي در انگليس نيز "هارولد ويلسون" از سوي حزب كارگر آن كشور بدليل حمايت بيش از حد از آمريكا مورد انتقاد قرار گرفت و در مقابل خواست آمريكا مبني بر اعزام نيروهاي انگليسي به ويتنام مقاومت كرد. حال فرض كنيد اگر توني بلر در دهه 60 ميلادي زمامدار امور بود چه مي كرد؟ در كشورهاي ديگر و كوچك تر نيز چنين اظهار نظرهايي را ابراز مي داشتند براي مثال "برونو كريسكي" صدر اعظم وقت اتريش نيز از سياست خارجي آمريكا انتقاد كرد.
با اين حال در سال 2013 وضعيت بكلي متفاوت از گذشته است. پيش از اين بنظر مي رسيد كه با فروپاشي شوروي اروپا موضعي مستقل تر از گذشته نسبت به آمريكا را در پيش بگيرد اما واقعيت عكس اين قضيه است. سوئد دهه 70 ميلادي كه سياست مستقلي را اتخاذ كرده بود امروز متحد واشنگتن محسوب مي شود. فرانسه امروز از ناتو حمايت مي كند. نخبگان انگليسي نيز کورکورانه از آمريكا حمايت مي كنند. زماني كه از تجاوز آمريكا عليه عراق انتقاد مي شد آنان سكوت كرده بودند. براستي در عرض 30 سال چه روي داده كه سياست خارجي كشورهاي اروپائي تا اين حد تغيير كرده و به سوي آمريكا متمايل شده است. ما امروز حتي اين تغيير را در احزاب چپ و چپ ميانه اروپائي نيز مي بينيم. براي مثال حزب كارگر انگلستان كه روزگاري در سال 1983 يكي از پيشگامان طرح بحث خلع سلاح هسته اي بود بيست سال پس از آن واقعه از تجاوز امريكا عليه عراق حمايت نمود.
تغيير و تحولات مهمي در ذهنيت رهبران اروپائي بوجود آمده است. من معتقدم كه دوگل، كريسكي، پالمه و رهبران هم نسل آنان ذاتا ضد امپرياليست و مخالف جنگ بودند. با اين حال سياستمداران كنوني اروپائي از جمله "نيكلاس ساركوزي"، "ديويد كامرون" و "توني بلر" در ديدگاه پيشينيانشان در مورد ضديت با جنگ با انها همنظر نيستند.
من تبعات اين تغيير جهت و ذهنيت را براي جهان خطرناك مي دانم. كشورهاي اروپائي امروزه خود را در ماجراجويي هاي نظامي آمريكا و ضديت آن كشور با برنامه صلح آميز هسته اي ايران شريك ساخته اند. امروز آمريكا سياست خارجي تهاجمي تر و گستاخانه اي را در پيش گرفته است كه به ضرر اكثريت شهروندان آن كشور است و اين مسئله جهان را بيش از پيش در معرض تهديدات و خطرات عمده قرار مي دهد. ما اروپائيان امروز به "اولاف پالمه" هايي نياز داريم كه مخالف نظامي گري آمريكا باشند.