طلبه جوانی بودم،از شهرستان دل کنده وبرای ادامه تحصیل راهی تهران شده بودم .حوزه علمیه ای که درآن درس می خواندم در مجاورت حوزه علمیه مروی بود.

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ خانه طلبگی که به دست مسعود صفی یاری نوشته می شود آورد:

طلبه جوانی بودم،از شهرستان دل کنده وبرای ادامه تحصیل راهی تهران شده بودم .حوزه علمیه ای که درآن درس می خواندم در مجاورت حوزه علمیه مروی بود .از اساتید شنیده بودم ، طلبه مبتدی بیش از هر چیز باید در پی استاد اخلاق باشد واستاد وارسته ای برای تهذیب نفس و تربیت خویش انتخاب کند .بارها به ما توصیه کرده بودند که:

طی این مرحله بی همرهی خضر مکن                                 ظلمات است بترس از خطر گمراهی

از حضرت امام (ره) هم خوانده بودم که " استاد اخلاق برای خود مهیا کنید ، خورو نمی توان مهذب شد ...
با هم حجره ای ها مشورت کردم .گفتند اگر مایل باشی بریم درس اقا مجتبی،تعجب کردم .پرسیدم :آقا مجتبی؟ آقامجتبی کیه؟ یکی از رفقا گفت ،دست کم نگیر ،اقا مجتبی تهرانی،از علمای عارف و وارسته تهران و از  ومعتمدین امامه،شنیدیم به توصیه امام در تهران ماندگار شده و کرسی درس دایر کرده  .
تا حالا اسم اقا مجتبی تهرانی به گوشم نخورده بود ،طلبه شهرستان بودم و از حوزه های تهران بی خبر.پرسیدم :این آقا کجا درس می گه ؟ گفتند همین مدرسه همسایه ، حوزه علمیه مروی ، هفته ای یک جلسه هم بیشتر نیست .خیلی مشتاق شدم آقا را ببینم ، زیارتشون کنم و از سرچشمه عرفان و اخلاق ایشان بهره مند شوم .
بالاخره روز موعود فرا رسید و همرا ه جمعی از طلبه ها به طرف مدرسه علمیه مروی راه افتادیم .وارد مدرسه شدیم حاج اقا مجتبی در صحن مدرسه و در روی منبر نشسته بود .در همان نگاه اول چنان مجذوب شخصیت و نورانیت آقا شدم که هنوز پس از 25 سال همان حلاوت و طراوت را در خودم احساس می کنم .پای درس استاد نشستم .گمشده ام را پیدا کرده بودم ، ساده ،صمیمی وخالص . به تدریج با این شخصیت بیشتر آشنا شدم .جلوه ای بود از نور و ایمان ، زهد و عرفان ،نیازی به بیان کلمات نبود ،تمام وجودش درس بود وموعظه .
نگاه نافذش ،تواضع و فروتنی اش ،آرامش توام با وقارش ،ادب توام با متانتش ،همه و همه درس بود ، درسی عملی .

 

شیفته اش شده بودم .لبخند ملیح ،گریه های سوزناک،نگاه مهربان و دوست داشتنی ،قلب رئوف وسلوک عارفانه اش نه تنها من که همه را مسحور خود ساخته بود .مدتی که در تهران بودم توفیق حضور در محفل اخلاقی این عارف کامل وسالک الی الله  نصیب حقیر شد و در این سفره فیض خوشه چینی کردم .
امروزکه این متن را می نویسم روز چهارشنبه سیزدهم دی ماه 1391 است .فردا اربعین حسینی است .ادارات فردا تعطیل اند .لذا با هماهنگی همکاران   زیارت اربعین را خواندیم .هنوز در حال و هوای زیارت اربعین بودم که یکی از همکاران کتابی را آورد وگفت :حاج آقا این کتاب همین الان از تهران فرستاده شده ، کتاب را گرفتم ، سلوک عاشورایی ، سمت چپ بالای جلد نقش مهر "مجتبی الطهرانی" به چشم می خورد . متوجه شدم کتاب خلاصه مباحث عاشورایی حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی است .خاطرات حضور در جلسات استاد در ذهنم موج می زد و کتاب را مرور می کردم .در همین لحظه تک زنگ گوشی همراهم به صدا درامد .پیامک بود .همانطور که مشغول مرور مطالب کتاب بودم، نیم نگاهی به پیامک انداختم . خشکم زد . باورم نمی شد . دوباره پیامک را خواندم." انا لله و انا الیه راجعون ،آیت الله آقا مجتبی تهرانی دعوت حق را لبیک گفت " مات و مبهوت مانده بودم ،شب اربعین ، در یک دستم کتاب سلوک عاشورایی ، در دست دیگرم گوشی همراه و پیامک فراق ...نگاهم به طرح روی جلد کتاب افتاد "یا حسین شهید " .اشک از چشمانم جاری شد ..بی اختیار گفتم ،السلام علیک یا ابا عبد الله ،آقا جان ، در روز اربعینت میهمان داری ، ان هم چه میهمانی............

برچسب ها: وبلاگستان ، باشگاه ، سوگ ، استاد
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.