مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
تشریححماسه9دیدرمقالهامروزروزنامهجامجمبهقلماستاددانشگاه«محمدرضاابوئيمهريزي»:
روز بصيرت
روز نهم ديماه براي ملت ايران و تاريخ انقلاب اسلامي آن، نقطهعطفي مهم است. اهميت نقشآفريني ملت آزاده اين كشور در چنين روزي باعث شد نهم دي به عنوان «روز بصيرت» مطرح شود.
مقام معظم رهبري در يك سخنراني ميفرمايند: «اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد.» اهميت بصيرت در سنت الهي چنان است كه خداوند در قرآن به پيامبر ميفرمايد: « قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَهٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي ...»1 بگو طريقه من و پيروانم همين است كه خلق را به خدا با بصيرت دعوت كنيم ...
در ادامه اين آيه كفار سرزنش شدهاند كه چرا در سرنوشت پيشينيان كه به هلاكت رسيدهاند، نمينگرند و عبرت نميگيرند؟ از مفاد اين آيات استفاده ميشود؛ بصيرت، نگاه عميق و تاملبرانگيز به حوادث و وقايع تاريخي، اجتماعي و مسائل و امور پيرامون محيط زندگي است كه موجب ميشود انسان در آنها انديشه كند و عبرت بگيرد و با استفاده از عبرتها و درسهاي زندگي، مسير حركت سياسي، اجتماعي خود را بهصورت صحيح انتخاب كند.
دقيقا در همين راستاست كه اميرالمومنين علي عليهالسلام در روايتي ميفرمايند: «بابصيرت كسي است كه بشنود و بينديشد، نگاه كند و ببيند، از عبرتها بهره گيرد، آنگاه راههاي روشني را بپيمايد و به اين ترتيب از افتادن در پرتگاهها دوري ميكند.»2 پس بهترين ثمره بهرهمندي از بصيرت اين است كه صاحب بصيرت به بيراهه نميرود و منحرف نميشود و نميلغزد.
البته بديهي است كه مراد از نگاه كردن، ديدن با چشم سر نيست كه در اين مسير به تعبير اميرالمومنين: «هرگاه ديده بصيرت كور باشد، آنگاه چشم سودي ندارد.»3 در حقيقت بصيرت، قدرت بينايي دل و جان است كه در روح پاك و مهذب مستقر ميشود و هرچه تهذيب و معنويت، عبادت و بندگي و شايستگيهاي اخلاقي و دنياگريزي مومني افزايش يابد، نور بصيرت به مراتب روشنيبخشتر ميگردد و چراغ راه هدايت انسان ميشود.
به همين خاطر است كه امام سجاد عليهالسلام در صحيفه سجاديه ميفرمايد: «خدايا نوري به من عطا كن كه... به سبب آن، در زمان مواجهه با شك و شبهه، روشني طلبم.»4اگر چنين نوري پيشاپيش حركت انسان در حركت باشد، ديگر در مواجهه با شبهات متحير نميماند. قوه تشخيص حق از باطل همواره او را ياري ميكند و نهتنها بنبستي در پيشرو نخواهد بود؛ بلكه برونرفت از چنين مشكلاتي به تعبير قرآن كريم براي اهل تقوا تضمين شده است، زيرا فرموده است: «من يتقالله يجعل له مخرجا»5 كسي كه از ترس خدا پرهيزگاري از گناه كند، خداوند براي او راه بيرون شدن (از بلا و گرفتاري) را بر او ميگشايد.
اميرالمومنين عليهالسلام در جريان جنگ صفين، دشمنشناسي، آگاهي و معرفت لازم در معارف ديني و اجتماعي، پيروي محض از رهبري و بردباري در برابر مشكلات و پرهيز از شتابزدگي را از صفات اهل بصيرت و صبر ميدانند و خطاب به لشكر خود ميفرمايند: «الا ولايحمل هذا العلم الا اهل البصر والصبر و العلم بمواضع الحق، فامحتوا لماتؤمرون به وقفوا عندما تنهون عنه ولاتعجلوا في امر حتي تتبينوا...»6 در اين جبهه كسي نميتواند حامل لواي حق باشد، مگر اينكه اهل بصيرت و صبر باشد و براي اينكه چنين باشيد، آنچه را فرمان داده ميشويد، اجرا كنيد و از آنچه نهي ميگرديد، خودداري كنيد و در هيچ كاري تعجيل نكنيد بلكه تامل و بررسي كنيد تا نسبت به آن آگاه شويد.
باوجود توصيههاي اميرالمومنين، مسلمانان سطحينگر و سادهانديش بر مدار حركت امام خويش حركت نكردند و به خاطر اين تسامح ضربههاي سهمگيني بر پيكره جهان اسلام وارد شد كه يكي از ثمرات آن تحميل حاكميت ستمگرانه بنياميه در بيش از يك قرن بر امت اسلامي بود، بنياميه كه بيش از هركسي نسبت به اسلام و پيامبر خدا كينهتوزي داشت و از دشمنان ديرينه اهلبيت محسوب ميشد، هشدارهاي اميرالمومنين در آن زمان جدي گرفته نشد و جمع زيادي از لشكريان امام عليهالسلام در برابر آن حضرت صفآرايي كردند و به زعم خود، امام را مرتد تلقي كردند و فاجعه ديگري را در نهروان رقم زدند.
هشدارهايي كه شايد آن را در فتنه 88 رهبر انقلاب اسلامي با درايت مطرح كردند؛ «من دارم ميبينم تجهيز را، ميبينم صفآراييها را، ميبينم دهانهاي با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاي با غيظ به هم فشرده شده عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه اين آرمانها را ...»7 اما ملت ايران با اين هشدارها به مانند مخاطبان اميرالمومنين برخورد نكرد و اين بار بصيرت ملتي كه در مكتب اهل بيت معرفت يافته و اسطوره مقاومت و جهاد و شهادت گرديده، موجب شد حدود چهار ماه بعد حماسه نهم دي آفريده شود و اين روز پرافتخار به نام بصيرت نامگذاري شود.
روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود مقاله ای به قلم حسام الدين برومند با این مضمون منتشر کرد:
مهار فتنه تا موج بيداري
امروز سومين سالگرد حماسه 9 دي است كه در تقويم ملت ايران به عنوان «يوم الله» جا گرفت و ماندگار شد.
موضوع اين نوشته «ضرورت پاسداشت» اين حماسه و يا تبيين «ماندگاري» آن نيست، چرا كه اظهر من الشمس است و حضور ميليوني مردم در 9 دي و مهار فتنه آمريكايي سال 88 پيام ها و پيامدهايي را با خود همراه داشته و دارد كه «ضرورت پاسداشت» و «ماندگاري» آن را عيان و نمايان ساخته است.يادداشت پيش روي تلاش مي كند تا اشاره اي به قبل و بعد از حماسه 9 دي داشته باشد و در حد توان، پيام ها و پيامدهاي اين حماسه بزرگ را مورد واكاوي قرار دهد.
1- ماجرا را بايد از ماه ها قبل از انتخابات رياست جمهوري سال 88 پي گرفت؛ از زماني كه زمزمه شبهه افكني در انتخابات شنيده مي شد و گويا اسم رمزي براي اقدامات و تحركات بعدي است.مستندات و نمونه هاي پرشماري در اين باره وجود دارد كه ثابت مي كند دشمن و مديريت بيروني فتنه 88، به بهانه و در پوشش انتخابات رياست جمهوري قصد كرده بود تا آن را به بزنگاهي براي تضعيف در ساختار نظام مبدل كند.
رصد آشكار محافل غربي نشان مي دهد شايد اولين آدرسي كه در اين زمينه به فضاي رسانه اي و مجازي درز پيدا كرد گزارش هاي سايت «گذار» ارگان اينترنتي «خانه آزادي»- وابسته به سازمان جاسوسي آمريكا- است كه دستورالعمل هاي متعددي را براي به چالش كشيدن سلامت در انتخابات منتشر مي كرد. از جمله مي توان به تلاش هاي دانيل كالينگرت عضو برجسته سيا- CIA- اشاره كرد كه طي مقاله اي چند هفته مانده به انتخابات خرداد 88، بيش از 15 پارامتر را به صورت فرموليزه شده براي شبهه افكني در انتخابات رسانه اي مي كند.
سوي ديگر اين شبهه افكني در سلامت انتخابات، خيز دشمنان نشان دار جمهوري اسلامي براي «براندازي نرم» در ايران بود و براي همين است كه مركز «سابان» وابسته به انديشكده آمريكايي بروكينگز، صريحا در جهت براندازي نرم با فرصت پيش آمده در انتخابات دستورالعمل هاي رنگارنگ صادر كرد.
پي گرفتن اين نمونه ها و كدهاي غيرقابل انكار مثنوي هفتاد من كاغذ است اما آنچه كه در ادامه خط شبهه افكني در سلامت انتخابات و براندازي نرم اتفاق افتاد قابل پيش بيني بود و همان هم شد؛ «دروغ بزرگ و شاخدار تقلب در انتخابات»! جالب اينجاست كه بعدها «كنت تيمرمن» رئيس بنياد ملي دموكراسي- NED- بخشي از كمك هاي مالي به فتنه گران را افشاء مي كند.
درباره تحركات چند لايه و تو در تو دشمن براي فتنه 88 كه البته طرفي نبستند بايد اعترافات «پل كريگ رابرتز» سياستمدار سابق آمريكايي، «لرد بالتيمور» پژوهشگر غربي، «نيل ويلاتيو» تحليلگر برجسته غربي و عضو كمپين مخالفان تحريم و مداخله نظامي در ايران و ديگراني كه در اتاق فكر و فرمان آن فتنه آمريكايي بودند را خواند تا ابعاد و مختصات هجمه به نظام جمهوري اسلامي را دريافت.
طرفه آنكه حتي مقامات رسمي برخي از كشورهاي غربي نيز نتوانستند زبان به دهان بگيرند و پس از ناكامي بزرگ در فتنه 88 به عمق تلاش ها و تحركات گسترده و به خط كردن تمامي امكانات و پتانسيل شان اذعان كردند.
در اين ميان سخنان هيلاري كلينتون وزيرخارجه وقت آمريكا قابل تامل است كه در مصاحبه با سي ان ان بعد از فتنه 88 بي پرده و البته از سرافسوس و ناتواني مي گويد؛ « براي حمايت از آشوب ها در ايران كارهاي زيادي كرديم.»!
اما علي رغم تمامي تلاش دشمن و سناريوهاي پيچيده براي آنكه فتنه 88 به سرانجام برسد، اكنون رسانه ها و تحليلگران غربي اعتراف مي كنند كه سناريوها و پروژه هاي آنها به شكست انجاميده است.
ديروز و در آستانه سومين سالگرد حماسه بزرگ 9دي فاكس نيوز طي مقاله اي از ناكامي اوباما و هيلاري كلينتون در بهره برداري از اغتشاشات -بخوانيد فتنه- سال 88 مي نويسد و تاكيد مي نمايد آمريكا اين فرصت را براي براندازي در ايران از دست داده است.
بنابراين اولين پيام و پيامد حماسه 9دي كه مهار فتنه آمريكايي در يك جنگ تمام عيار 8 ماهه بود، شكست سناريوهاي دشمن بود.
2- پيام و پيامد ديگر اين حماسه بزرگ كه اكنون بهتر از گذشته براي مراكز مطالعاتي و اتاق هاي فكر غربي محرز شده است اشتباهات محاسباتي آنها درباره «مردم» در نظام جمهوري اسلامي است.
9دي به وضوح نشان داد كه نقش مردم در ايران يك نقش ممتاز و بي بديل است كه اين قدرت خارق العاده مردمي با ساختار نظام گره خورده است و اساسا مردم در سخت ترين شرايط و بزنگاه هاي حساس، مراقبت از نظام را برعهده مي گيرند.
به عبارت ديگر؛ اينكه هيچ گاه دشمن علي رغم تمام برنامه ريزي ها نمي تواند ساختار نظام را تضعيف نمايد و يا تغييرات اساسي در رفتار ايران ايجاد كند، «مردم» هستند كه همواره پاي ارزش ها و انقلاب اسلامي و آرمان هاي اصيل نظام ايستاده اند.
اين همان نكته اي است كه بروكينگز اوايل امسال طي گزارشي اذعان كرد كه واشنگتن در مواجهه با ايران آنجا كه بايد كم آورده است و آن ايجاد تغييرات اساسي در رفتار مردم ايران است.
ضرب شست ميليون ها نفر در 9دي به فتنه گران و عاملان پروژه براندازي و حمايت قاطعانه و عاشقانه از نظام، انرژي وصف ناشدني اي ايجاد كرد تا پهنه منطقه را نيز دربرگيرد.
3- پيامد حماسه ماندگار 9دي در كمتر از يكسال نقش برجسته اي در آفرينش تحولات منطقه داشت. نقشي كه امروز در بستر بيداري اسلامي همچنان شتابان رو به پيشروي است.
چگونه؟ پاسخ پيچيده نيست؛ مگر نه اينكه هدف جبهه استكبار از فتنه88، تضعيف ساختار نظام جمهوري اسلامي بوده است؛ خب، سوال اين است كه در اين تضعيف ساختار، كدام بخش و محور نظام مورد نشانه قرار گرفته بود؟ آيا هدف اسلاميت نظام و دين مردم نبود؟ بي شك پاسخ مثبت است اما حماسه 9دي نشان داد كه مردم، هيچ گاه در دفاع از باورها و عقايد و اسلام ناب كه در ساختار و مدل نظام جمهوري اسلامي متجلي شده عقب نمي نشينند.
بنابراين، حماسه 9 دي، ساختار مبتني بر آموزه هاي ديني نظام جمهوري اسلامي را به بيرون صادر كرد و انقلاب اسلامي را در ساحت حكومت و سياست، منطقه اي و بين المللي نمود.
براي همين است كه از زمستان سال 89 كه خيزش و خروش هاي ملت هاي منطقه عليه حاكمان دست نشانده و مرتجع اوج گرفت؛ بيش از همه صهيونيست ها و آمريكايي ها احساس خطر كردند و «هاآرتص» در تحليل قيام ها و انقلاب هاي منطقه اي مي نويسد؛ «همه تغييرات منطقه، اسلامي است و اين تغييرات ديني تر و ضد اسرائيلي تر شده است.»
عجيب نيست كه دشمن، نظام جمهوري اسلامي را در فتنه 88 نشانه مي رود و شيمون پرز و نتانياهو و... ذوق زده از فتنه گران حمايت مي كنند و اين خيال خام را در مخيله تنگ و تاريك شان مي پرورانند كه كار جمهوري اسلامي تمام است! ولي يكسال بعد از آن، رسانه هاي صهيونيستي تيتر مي زنند كه «بهمن اسلامي» خاورميانه را در برخواهد گرفت و «جروزالم پست» هراس آلود مي نگارد؛ «موج بيداري اسلامي در خاورميانه، آينده اسرائيل را به خطر انداخته است».
بدون شك اگر حماسه 9 دي شكل نمي گرفت، تحولاتي در بستر بيداري اسلامي بوجود نمي آمد كه الگو و الهام پذير آن، جمهوري اسلامي باشد.
اين واقعيت غيرقابل خدشه اكنون آنقدر روشن است كه نمي توان آن را پنهان كرد و حتي بر زبان دشمن نيز جاري است. همين سه روز پيش بود كه نتانياهو بار ديگر به حرف آمد و در تحليل اوضاع منطقه تصريح كرد كه «مشكل ايران است و «اسلام» فراگير شده است».
اين همان نكته اي است كه در اين نوشته تلاش شد تا سرنخ هاي آن مورد واكاوي قرار بگيرد كه تا قبل از 9 دي، براندازي نظام و حذف اسلاميت آن نشانه مي رود ولي بعد از 9 دي، «بيداري اسلامي» با پيشقراولي «جمهوري اسلامي» در منطقه رخ مي نمايد و دشمن تنها در حلقه استيصال و سردرگمي فرو رفته است.
و راستي در اين ميان چقدر عقب افتاده اند مدعيان اصلاح طلبي كه در قالب به اصطلاح نوانديش ديني، پيامدهاي حماسه 9 دي را برنمي تابند و نمي توانند ببينند كه ملت مصر به همه پرسي قانون اساسي مبتني بر شريعت اسلامي رأي داده اند و در پيام مشترك به مقامات مصري توصيه مي كنند كه جمهوري اسلامي را الگو نگيرند و وزير ارشاد دولت مدعي اصلاحات نيز در الشرق الاوسط خود را به آب و آتش مي زند كه ملت مصر احكام اسلامي را منبع قانون گذاري قرار ندهد.
و... كه البته اينها از مردم مسلمان مصر نيز تودهني خوردند و اين در حالي است كه حتي غربي ها فهميده اند كه سمت و سوي خاورميانه، حركت در جهت اسلامي شدن است تا جايي كه رابرت فيسك در اينديپندنت چندي پيش مي نويسد؛ «در خاورميانه مذهب و سياست يكي شده است.»
یادداشت امروز روزنامه خراسان به تحلیل سخنان اخیر احمدی نژاد در خصوص مرحله دوم هدفمندي یارانه ها اختصاص یافت:
دلايل نهفته در سخنان رئيس جمهور براي اجرا نشدن مرحله دوم هدفمندي
رئيس جمهور در گفت وگوي تلويزيوني خود دو دليل براي رشد بخش توليد و اجراي عدالت و در نتيجه موفقيت آميز بودن مرحله اول اجراي طرح هدفمندي يارانه ها بيان کرد؛ يکي افزايش رشد اقتصادي در سال ۹۰و تحقق رشد اقتصادي 5.2 درصدي و ديگري کاهش بي سابقه ضريب جيني در اين سال و بر همين مبنا بر اجراي مراحل بعدي اين طرح، آن هم به صورت يک جا تاکيد کرد و از افزايش چندين برابري يارانه نقدي پرداختي به مردم خبر داد. بهتر است در ابتدا دلايل رئيس جمهور مبني بر موفقيت آميز بودن مرحله اول طرح را بيشتر واکاوي کنيم؛
۱ . رشد اقتصادي 5.2 درصدي در سال ۹۰ نشانه اي از رشد بخش توليد
يکي از مهمترين نقدهاي وارد به اجراي مرحله اول هدفمندي يارانه هاتخصيص نيافتن سهم توليد از درآمد ناشي از آزادسازي قيمت ها و حمايت نکردن اين بخش توسط دولت است. رئيس جمهور رشد اقتصادي 5.2 درصدي کشور در سال ۹۰ نسبت به ۸۹ را دليل بر رشد توليد دانسته و اين رشد را نيز نتيجه حمايت بيشتر دولت از بخش توليد عنوان کرد.
رئيس جمهور در اين گفت وگو به آمار مرکز آمار ايران اشاره کرد. اما برآوردهاي بانک مرکزي نشان مي دهد که رشد اقتصادي کشور در سال ۹۰ در حدود ۳درصد بوده است و بررسي روند رشد اقتصادي در سال هاي گذشته و برآورد نرخ رشد اقتصاد کشور در سال جاري، حاکي از روندي کاهشي در نرخ اين متغير، در سال هاي اخير است.
آخرين آمار تفصيلي که از سوي بانک مرکزي در خصوص متغيرهاي اقتصادي کشور در سال ۹۰ منتشر شده، نشان مي دهد که ميزان توليد ناخالص داخلي کشور در سال ۹۰، در حدود ۲۹۱ هزار ميليارد ريال و درنيمه نخست سال ۸۹، در حدود ۲۷۹ هزار ميليارد ريال بوده است، موضوعي که نشان دهنده نرخ رشد 4.2 درصدي رشد اقتصادي کشور در نيمه نخست اين سال است. براين اساس، با ملاحظه آمار جديد مبني بر رشد اقتصادي ۳درصدي کشور براي سال ۹۰، مي توان نتيجه گرفت که ميزان توليد ناخالص داخلي کشور در کل سال ۹۰، به ميزاني تقريبا برابر با ۵۵۵ هزار ميليارد ريال بوده که مقدار آن براي نيمه دوم سال گذشته را، به اندازه ۲۶۵ هزار ميليارد ريال مشخص مي کند.
با استفاده از اين داده ها مي توان نتيجه گرفت که توليد ناخالص داخلي کشور در نيمه دوم سال گذشته، نسبت به نيمه دوم سال ۸۹، معادل 1.69 درصد رشد کرده است يا به عبارت ديگر، رشد اقتصادي کشور در نيمه دوم سال گذشته، تقريبا 1.7 درصد بوده است که اين نشان دهنده روند نزولي و با شيب تند رشد اقتصادي کشور در سال ۹۰ و متاثر از اجراي مرحله اول هدفمندي يارانه ها است.
۲ . کاهش بي سابقه ضريب جيني
ضريب جيني به طور ساده ميزان تقارن ميان دهک هاي مختلف درآمدي را اندازه گيري مي کند. اين ضريب، عددي مابين ۰ تا ۱ است که بزرگتر بودن آن به معناي وجود عدم تقارن بيشتر و در نتيجه نابرابري بيشتر درآمدها است. اين شاخص به عنوان شاخص استاندارد اندازه گيري نابرابري درآمدي در کشورها استفاده مي شود.درحالي که قيمت نفت در طي سال هاي اخير رکورد تاريخي بالاي ۱۰۰دلار را ثبت کرده، ضريب جيني و نيز نسبت ده درصد ثروتمند به ده درصد فقير کاهش يافته است.
اين کاهش در شرايط افزايش قيمت هاي نفت در اقتصاد ايران بي سابقه است. اين نشان از اين دارد که با وجود افزايش قيمت نفت و درآمدهاي نفتي که قاعدتا بايد به افزايش نابرابري منجر مي شد، نه تنها اين امر رخ نداده، که نابرابري ها کاهش يافته است. خصوصا اين که اين شاخص در سال ۱۳۸۹ به رکورد تاريخي خود در اقتصاد ايران دست يافته و به 0.3813 رسيده است. شايان ذکر است کمترين ميزان اين شاخص قبل از سال هاي اخير مربوط به سال ۱۳۷۱ است که برابر 0.3870 بوده است.
پيش بيني مي شود به دليل استمرار هدفمندي، اين شاخص در سال ۹۰ نيز همچنان کاهش يافته است(۱) اين کاهش، هرچند شايد به نظر کاهش اندکي برسد، اما اولا تغييرات ضريب جيني معمولا بسيار کوچک است. ثانيا اين مقدار ضريب جيني در تاريخ ايران بي سابقه است و ثالثا اين کاهش با وجود افزايش درآمدهاي نفتي رخ داده که نشان از خنثي سازي اثر نامطلوب افزايش درآمدهاي نفتي و نيز حرکت در جهت مثبت دارد.
اين نشان از عملکرد مثبت هدفمندي يارانه ها در زمينه توزيع درآمدها به نفع اقشار فقيرتر دارد و به هيچ وجه دستاورد اندکي نيست.اما، توجه به اين نکته بسيار مهم است که کاهش نابرابري بدون رشد اقتصادي مطلوب در ميان مدت و بلندمدت، به معني زدن بر در بسته و توزيع فقر است. لذا چنان که در بالا گفته شد، اگر اجراي مرحله اول طرح هدفمندي يارانه ها را صرفا با دو دليل ذکر شده توسط رئيس جمهور ارزيابي کنيم، موفقيت اين طرح با ترديدهاي جدي همراه است.
رئيس جمهور در اين گفت و گوي تلويزيوني، علاوه بر موفقيت آميز خواندن مرحله اول طرح هدفمندي يارانه ها، بر اجراي ساير مراحل اين طرح، آن هم به صورت يک جا تاکيد کرد. وي در حالي بر اجراي مراحل بعدي هدفمندي يارانه ها به صورت يک جا در شرايط کنوني اصرار داشت که خود ناخواسته مهمترين دليل، براي اجرا نکردن مراحل ديگر هدفمندي يارانه ها را بيان کرد. او در اين گفت وگو با بيان شرايط اجراي مرحله اول اين طرح، تصريح کرد: «هنگامي که در اقتصاد قصد داريم اصلاحاتي انجام دهيم، بايد چند مورد را ثابت نگه داشت تا به عنوان لنگر کنترل از آنها استفاده شود که در اين راستا دولت قيمت ارز را به عنوان کنترل کننده نگه داشت که معتقدم اين تصميم کاملاً درست بود.»
در حالي که در شرايط کنوني، دولت قادر به کنترل بازار ارز نيست و عنان اين «لنگر کنترل» از دست دولت خارج شده است،قيمت ارز به صورت روزانه نوسان هاي شديدي را به خود مي بيند و به عنوان مثال در طول کمتر از يک هفته در روزهاي گذشته قيمت دلار از ۳۰۰۰تومان به مرز ۳۵۰۰ تومان مي رسد، چگونه شرايط براي اجراي فقط مرحله دوم اين طرح آماده است، چه برسد به اجراي ديگر مراحل و به صورت يکجا؟
به دنبال عزل وزیر بهداشت،عضو هیات رئیسه مجلس«سید شریف حسینی»مقاله ای در روزنامه آرمان با این عنوان منتشر کرد:
عزل و تبعات آن برای دولت
دولت دهم در طول سه سال و نیم اخیر نشان داده چندان توجهی به تبعات ناشی از تصمیمات و اقدامات خود در حوزههای مختلف ندارد و به یک معنا هر وقت به تصمیم برسد ترجیح میدهد آن را سریعا عملی کند. این تصمیمات خلقالساعه دولت نمیتواند زمینه موفقیت سیاسی برای گروهها و دستهجات هوادار و منتسب به آن را در یک رقابت اصولی سیاسی مهیا کند.
دولت هم اکنون از بسیاری جهات در مرز خط قرمزهای قانونی قرار دارد و این میتواند قوه مجریه را از این پس بیش از پیش زیر ضرب ببرد. تعداد کارتهای زرد نمایندگان به وزرا افزایش یافته و رفت و آمد اعضای کابینه به بهارستان برای پاسخگویی بیشتر و بیشتر میشود. اینها پیغامهایی است که هر دولت هوشیار و پاسخگویی را میتواند به شدت نگران کند، خصوصا آنکه اکنون در آستانه رقابت سیاسی سال آینده نیروهای منسوب به دولت به شکلی واضح در تلاش برای حضوری مقتدر در میدان هستند و در این میانه نیاز مبرمی به نگاه مثبت جامعه به خود دارند. اما علیرغم این مهم حرکتها مسیر دیگری را نشان میدهد.
اگر همین روند تغییر و تحولات در دولت ادامه یابد باید به زودی منتظر رای اعتماد مجدد مجلس به کابینه باشیم. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید اگر بیش از نیمی از وزرای دولت در طول یک دوره چهارساله تغییر کنند، مجلس موظف است دوباره رای اعتماد تمام هیات وزیران را بررسی کند. بعد از برکناری آقای تقیپور از سمت وزارت ارتباطات، هیات رئیسه مجلس در بررسی خود به این نتیجه رسید که ایشان هفتمین تغییر هیات وزیران از زمان تشکیل دولت دهم تا کنون است، به همین منوال عزل خانم وحید دستجردی نیز هشتمین تغییر از این دست است و اگر در ماههای پیش رو 2وزیر دیگر از کابینه تغییر کنند، هیات وزیران باید برای رای اعتماد مجدد به بهارستان بروند.
نگرانی اینجاست که دو وزیر برکنار شده اخیر به گواه اکثر نمایندگان مجلس و فعالان حوزه ارتباطات و بهداشت از بهترین وزرای کابینه بودهاند. برکناری این دو در شرایط کنونی که از یک سو انتخابات مهم شورای چهارم و ریاستجمهوری یازدهم پیش روست و از سوی دیگر وقت چندانی برای عمر دولت باقی نمانده، روشن میسازد که دولت چندان بر پیامدهای این دست تغییرات توجهی ندارد. همین امر است که نگرانی از احتمال تکرار این دست اقدامات را در ماههای آینده موجب میشود.
احتمالی که اگر به حقیقت بپیوندد به معنای لزوم گرفتن رای اعتماد مجدد از مجلس خواهد بود. دولت در شرایطی که همگان بر ماندن و ادامه کار وزیر بهداشت اصرار داشتند دست به عزل وی زد. معلوم هم نیست که در ماههای کوتاه باقی مانده از عمر دولت نهم این حوزه مهم و اساسی با چه کیفیتی اداره خواهد شد. بر این اساس این سوال که آیا دولت در ماههای آینده باز هم این اقدامات را تکرار خواهد کرد و مهمتر از آن در صورت تکرار این اقدامات مجموعه نهادهای کشور باید چه کار کنند تا هم دولت کنترل شود و هم فضای عمومی آرامش خود را از دست ندهد؟ یکی از سوالات جدی پیش روی مسئولان و صاحبنظران حوزههای مختلف است.
روزنامه تهران امروز ستون مقاله امروزخود را به نوشته سيدجواد سيدپور و عزل سوال برانگیز وزیر «بیست» اختصاص داد:
وزيري كه بايد تشويق ميشد نه بركنار!
خبر بركناري دكتر مرضيه وحيددستجردي از سمت وزارتبهداشت به خاطر پيگيري مشكلات دارويي بيماران كشور در شرايطي منتشر شد كه همزمان يكي از دانشآموزان دختر شينآباد شهرستان پيرانشهركه چندي پيش در حريق كلاس درس گرفتار آمده بود و با مرگ دست و پنجه نرم ميكرد سرانجام صبح روز جمعه وداعي تلخ و زودهنگام با زندگي كرد و با مرگ مظلومانهاش نحوه مديريت دولتمردان را محك زد.
اين در حالي است كه كمترين انتظار اين بود که رئيس محترم دولت به جای برکناری این وزیر آن یکی دیگر را زنهار میداد و از وزير مربوطه توضيح ميخواست و اقدامات او را درباره مصونسازي مدارس كشوردر برابر حوادثي از قبيل آتشسوزي بررسي ميكرد و اگر قصوري وجود داشت -كه دارد- وزير مربوطه را توبيخ ميكرد. اما نه تنها اين اتفاق رخ نداد بلكه رئيسجمهور هنوز كه هنوز است آنچنان كه شايسته و بايسته بوده وارد عمل نشده است.
اما در سوي ديگر، بازي دو سر باخت عليه يكي دیگر از وزراي دولت كه به گواه همگان فارغ از دستهبنديهاي سياسي پيگير وظايف محوله خويش بود، به راه افتاد و نهايتا وزير قرباني وظيفه شناسياش شد. اگرچه عدهاي اصرار دارند بگويند دليل اصلي عزل وزير بهداشت، مخالفت دكتر دستجردي با بركناري رئيس دانشگاه علوم پزشكي تهران بوده ولي اگرچنين چيزي را بپذيريم آيا آنوقت مجبور نيستيم كه شأن دولت و دولتمندي را تقليل دهيم و فرو بكاهيم كه براي حل يك مشكل ساده، بحراني بزرگتر ميآفريند و مسائل بسيار جزئي، شخصي و غيرملي را اصل و مشكلات اصلي را فرع ميسازد؟
شايد اگر دكتر دستجردي هم مثل تعدادي ديگر از مقامات دولتي مقابل مشكلات لب فرو ميبست و اظهارنظري نميكرد يا همه چيز را عالي و خوب و مشكلات را ناشي از كارشكني مخالفان و معاندان ميشمرد اكنون نه تنها روزنامه دولت تيتر يك خود را عليه او تنظيم نميكرد بلكه هر روز شيرينتر از روزهاي قبل به عنوان گل سرسبد كابينه معرفي ميشد.
اما آيا واقعا كار ويژه دولت و مقاماتش اين است كه گوش و چشم بر مشكلات ببندند و عملا تا آن حد از وظايف محوله چشمپوشي كنند كه موضوعي مثل تخصيص ارز دارو به زين اسب و غذاي سگ رخ دهد تا مشكلي ساده كه به راحتي قابل پيشگيري است به بحران تبديل شود؟ پس دراين ميان وجدان كاري چه جايگاهي دارد؟ و آيا اگر بيماري بر اثر قصور يا بيخيالي مسئول مربوطه با درد و رنج زندگي كند و حتي خطر مرگ او را تهديد نمايد، مسئول مقصر و بيخيال ميتواند شب هنگام راحت سربه بالين بنهد و خود را غيرمسئول بداند؟ آيا بايد آنقدر سكوت پيشه كنيم كه مشكل به بحران تبديل شود و آثار منفي خود را بر جاي بگذارد؟ مگر نه اين است كه كار ويژه دولت بررسي نيازها و مشكلات مردم و تلاش براي رفع اين مشكلات است؟
مگر غير از اين است كه وزير بهداشت هم بهرغم خطراتي كه ميدانست او را تهديد ميكند، دائما درباره كمبود دارو هشدار ميداد و با سند و مدرك ثابت كرد كه دليل اصلي مشكل دارو نه كمبود يا نبود ارز كه تخصيص ارز به كالاهايي چون غذاي سگ، زين اسب و خودرو لوكس است؟ آيا كارويژه دولت اين است كه دغدغههاي فوق رفاهي افراد پولدار را كه عمدتا از قبل رانت به نان ونوايي رسيدهاند، در نظر بگيرد و براي تامين وسايل رفاهي آنان، آن هم در شرايط تحريم، هيچ فروگذاري نكند و در همان حال هم وزيري كه طبق وظيفهاش ميبايستي مانع از تبديل مشكل دارو به بحران دارو شود، از كار بركنار كند؟ آيا با بركناري وزير بهداشت مشكل دارو حل شد و از امروز ديگر مسئلهاي به نام كمبود دارو نخواهيم داشت؟
اينها سوالاتي است كه نشان ميدهد متاسفانه دولت از مسير وظايف محولهاش منحرف شده است و هر چقدر اين انحراف ادامه داشته باشد، بر مشكلات موجود افزوده خواهد شد. جا دارد كه مجلس به عنوان نهاد ناظر بر دولت به تغييراتي كه رخ داده رسيدگي جدي كند و هر جا كه احساس ميكند اشكالي وجود دارد براي رفع اشكال اقدامات لازم را به عمل بياورد. راستي آقاي رئيسجمهور دومين دختر شينآبادي هم فوت شد شما هنوز نميخواهيد پيام تسليتي براي بازماندگان صادر كنيد؟ باور كنيد اينها كمتر از آمريكاييها نيستند كه برايشان پيام داديد!
روزنامه حمایت صبح امروز مقاله ای با این عنوان منتشر کرد:
روزهاي تلخ اروپا
سال 2012 در حالي به روزهاي پاياني خود نزديک ميشود که جهان با زنجيرهاي از تحولات تلخ و شيرين همراه بوده است. از جمله کانونهاي تحولات مهم اروپا و به عبارتي ديگر اتحاديه اروپايي بوده است. اروپايي که ادعا دارد در صحنه جهاني تاثيرات بسياري دارد، سالي پر فراز و نشيب را سپري کرد.
در حوزه داخلي، کشورهاي اروپايي با دو محور اصلي همراه بودهاند. نخست تعاملات ميان دولتها است. در وضعیتی که به دليل بحران اقتصادي؛ دولتهاي حاکم بر فرانسه، يونان، اسلواکي، ايرلند، پرتغال، اسپانيا، ايتاليا سقوط کردهاند در حوزه اتحاديه اروپايي نيز سران نتوانستهاند چندان کارکردي داشته باشند. کارنامه اتحاديه اروپا نشان ميدهد، بخش عمدهاي از فعاليت نشستهاي سران را تدوين راهکارهايي براي خروج از بحران اقتصادي تشکيل داده است.
در اين حوزه فرانسه، آلمان و انگليس بيشترين تلاش را داشتهاند تا خواستههاي خود را به ساير کشورها تحميل کنند که نمود عيني آن را در تحولات يونان و اسپانيا ميتوان مشاهده کرد. دوم نگاه مردم اروپا به اقدامات دولتمردان است. جنبش 99 درصديها که در اعتراض به سياست هاي اقتصادي دولتمردان ايجاد شده بود، در سال 2012 ابعاد گسترده تري گرفت. نکته مهم در اعتراضهاي مردمي آنکه اين اعتراضها از حالت اقتصادي به حوزه سياسي کشيده شد به گونهاي که مردم بر اصل پايان حاکميت نظام سرمايهداري به کشورشان تاکيد کردند.
در حوزه سياست خارجي نيز اتحاديه اروپا با زنجيرهاي از ناکاميها همراه بوده است. در عرصه رقابت با ديگر قدرتها نظير چين و روسيه، اروپا سرانجام وادار به تسليم شدن گرديد؛ چنانکه کشورهاي اروپايي براي خروج از بحران اقتصادي، دست به دامان چين شدند و در حوزه سياسي و انرژي نتوانستند چندان دستاوردهايی در قبال روسيه داشته باشند. محور مهم ديگري که اروپا به شدت در آن فعال بوده است، غرب آسيا (خاورميانه) است.
هر چند که اروپاييها در اموري نظير فروش تسليحات به کشورهاي عربي، غارت ثروتهاي کشورهاي عربي، دستاوردهاي بسياري داشته و حتي توانستهاند سامانه موشکي خود را در تركيه مستقيم سازند، اما در سطح کلان نتوانستهاند به خواستههاي خود دست يابند. ناتواني در سرنگوني نظام سوريه، عدم موفقيت در به زانو درآوردن ايران، استمرار مقاومت در منطقه و پيروزي آن در جنگ 8 روزه غزه، استمرار بيداري اسلامي در بحرين، اردن، عربستان به عنوان محورهاي صلح فعاليت غرب و ... از مولفههاي ناکامي غرب در خاورميانه است. در اين ميان نبايد از نظر دور داشت که کشورهاي غرب در حوزه آفريقا توانستهاند کارکردهاي بسياري داشته باشند که در فضاي بحران زده اين قاره محقق شده که نتيجه آن لشکرکشي نظامي غرب به اکثر اين کشورها بوده است.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با عنوان «رگ سياه ديگري براي پرونده ناتو» اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
در چارچوب زمزمه پيوستن رژيم صهيونيستي به پيمان نظامي آتلانتيك شمالي معروف به "ناتو"، اعلام شد كه اين رژيم توانسته موافقت ناتو را براي مشاركت در مانورهاي نظامي اين پيمان در سال آينده ميلادي جلب كند.
يكي از مسئولان ارشد ناتو نيز در اين باره گفت: "يكي از شروط ناتو اين بوده كه اسرائيل به تيرگي روابط خود با تركيه، كه يكي از اعضاي اين پيمان است، پايان داده و هرچه سريعتر به سمت عادي سازي روابط با آنكارا پيش برود."با دقت در اين خبر، ابعاد بيشتري از اين مشاركت، قابل تشخيص و دستيابي خواهد بود.
1- ناتو درحال عاديسازي رابطه تركيه با رژيم صهيونيستي است. اين، نخستين نتيجهاي است كه از اين خبر بدست ميآيد. آمريكا با محوريت پيمان ناتو مدتهاست درصدد وصل كردن مجدد زنجيره شوم "آنكارا - تل آويو"است، محوري كه همواره نقطه اتكا و پل مطمئن استكبار در حفظ منافع نامشروع آمريكا در خاورميانه بوده است.
اين محور هر چند در دو سال اخير دچار تنشهايي به ظاهر واقعي بود ولي در باطن اين يك امر تبليغاتي و در حد گروكشي است و با مشاركت دادن رژيم صهيونيستي در عمليات نظامي ناتو، به اين كش و قوسهاي سياسي و تبليغاتي پايان داده خواهد شد. اين اقدام همچنين اين اطمينان را به صهيونيستها ميدهد كه استقرار موشكهاي پاتريوت در خاك تركيه هيچ تهديدي را ولو احتمالي، عليه رژيم صهيونيستي در برنخواهد داشت.
2- رژيم اشغالگر قدس در طول حيات ننگين خود همواره به عنوان زائده خارجي و يكي از ايالتهاي آمريكا مطرح بوده و سعي داشته در روابط خود با واشنگتن علاوه بر همسوييها و پيوندهاي سياسي و ديپلماتيك، به گونهاي نظامي خود را به اروپا نيز پيوند بزند و ضريب امنيتي خود را بالا ببرد. به عبارت ساده تر، علاوه بر آمريكا، پدر خواندههاي ديگري را نيز در سطح اروپا براي خود دست و پا كند تا در هنگام احساس خطر، حمايت لازم را از اين رژيم منحوس به عمل بياورند.
بر همين اساس جالب است بدانيم موضوع عضويت رژيم صهيونيستي در ناتو از سال 1373 مطرح بود و در نشستي كه ناتو با كشورهاي مديترانه داشت، موضوع عضويت رژيم صهيونيستي مطرح شد و اين رژيم، تمايل زيادي براي پيوستن به ناتو نشان داد ولي در آن زمان به دليل تحفظات به ظاهر سياسي اروپا و نگراني از مخالفتهاي كشورهاي عرب با اين تصميم، پيوستن اسرائيل به ناتو امكان پذير نبود.
البته اتحاديه اروپا در طول اين سالها در صحنههاي ديپلماتيك، حمايتهاي بيدريغي از رژيم صهيونيستي به عمل آورد ولي اكنون با توجه به اقدامات توسعه طلبانه و جنايتكارانه ناتو كه اين سازمان را از موضوع مقابله با تهديد كمونيسم به سركوب ملتهاي جهان سوق داده، و اسرائيل نيز دريافته كه جنايات ناتو، از جنس نسل كشيهاي صهيونيستي است، خواهان پيوستن به ناتو و مشاركت در جنگهاي آتي اين پيمان نظامي شده است.
با آشكار شدن اين واقعيت كه ناتو يك سازمان نظامي تجاوزگر و همجنس با ماهيت رژيم صهيونيستي است، دلايل فراواني براي توجيه اين الحاق و عضويت ايجاد گرديده است تا آنجا كه سران رژيم صهيونيستي براي عضويت در ناتو، سراز پا نشناخته، براين تصميم پافشاري نموده و آشكارا اعلام ميكنند كه اين آرزوي ديرين آنها بوده است.
3- با آشكار شدن خوي تجاوزگري و پيوند آن با رفتارهاي غيرانساني و سلطه جويانه رژيم صهيونيستي، اين قرابت تقويت و شرايط براي تعامل و همكاريهاي بيشتر ناتو و رژيم صهيونيستي فراهم گرديده است. بنابر اين، شرايط ايجاب ميكند كه اين همكاريها از قالب حمايتهاي سياسي و مشاورههاي نظامي به سمت هم پيماني نظامي و عملياتي هدايت شود، ضمن اينكه به گفته يكي از مقامات ارشد ناتو، "مصالح مشترك بسياري ميان ناتو و اسرائيل وجود دارد، زيرا اسرائيل تجربيات عملي بسياري در مبارزه با گروههاي اسلامي و تروريستهاي منطقهاي دارد!"
به هر حال فراهم شدن شرايط عضويت رژيم صهيونيستي در ناتو و يا مشاركت ارتش رژيم صهيونيستي در مانورهاي نظامي ناتو، قطعاً در ادامه جنايات رژيم صهيونيستي عليه ملتهاي مسلمان مؤثر خواهد بود و موجبات تداوم ناامني و تهديد عليه ملت فلسطين را فراهم خواهد آورد. هم پيماني ناتو با رژيم صهيونيستي و عقد قرارداد نظامي با اين رژيم، دقيقاً به اين معناست كه از اين پس نقش اروپا و ناتو در جنايات صهيونيستها عليه ملتهاي منطقه پررنگتر خواهد شد و دست سران آمريكا و كشورهاي اروپائي بيش از پيش به خون ملتهاي مسلمان آغشته خواهد گرديد.
4- ايجاد پيوند نظامي ميان كشورهاي اروپايي عضو ناتو با رژيم غاصب صهيونيستي، به مفهوم متعهد كردن رسمي ملتهاي آمريكا و اروپا به حمايت سياسي و نظامي از رژيم صهيونيستي است، اين درحالي است كه رژيم صهيونيستي به لحاظ برخورداري از سازمانهاي جاسوسي پيچيده، در تاروپود توان نظامي و عملياتي كشورهاي اروپايي نفوذ كرده و با ايجاد سلطه اطلاعاتي، در جهت صهيونيستي كردن و يهودي سازي كشورهاي اروپايي گام برخواهد داشت.
بدين ترتيب، سران ناتو با پذيرش مقدمات عضويت رژيم صهيونيستي، گام نامشروع ديگري براي حمايت از اين رژيم غاصب و جنايت پيشه برداشته و برگ سياه ديگري به پرونده خود و ناتو اضافه ميكنند.
علی میرزاخانی در مقاله ای برای روزنامه دنیای اقتصاد چنین نوشت:
تفکیک «وعدههای یارانهای» از«رقابتهای انتخاباتی»، چگونه؟
صرار دولت بر اجرای فاز دوم هدفمندسازی یارانهها آن هم در ابعادی بالغ بر پنج برابر فاز اول هدفمندی در آستانه انتخابات ریاستجمهوری دو نگرانی همزمان در پی داشته است؛
اول نگرانی از آسیب دیدن اصلاحات اقتصادی در مسابقات سیاسی و دوم تنزل رقابتهای انتخاباتی از «برنامهمحوری» به «وعده محوری».
واقعیت آن است که هدفمندسازی یارانهها فارغ از روش اجرا و جزئیات قابل بحث آن، حرکتی در مسیر اصلاحات اقتصادی بود که از یکسو باعث عبور از قیمتهای غیرواقعی حاملهای انرژی و از سوی دیگر باعث توزیع عادلانهتر عواید حاصل از منابع ملی شد.
واقعيسازي قيمتها ركن اصلي اصلاحات اقتصادي است؛ چرا كه قیمتهای غیر واقعی همانند یک سیستم عصبی از کارافتاده، امکان ارسال علائم صحیح به سرمایهگذاران و فعالان اقتصادی را منتفی میکند و به همین دلیل در کنار افزایش غیر منطقی مصرف منابع ملی، اتلاف گسترده این منابع را به دنبال دارد. متاسفانه در فاز اول هدفمندسازی یارانهها مقامات اجرایی به رغم توصیههای صاحبنظران اقتصادی مبنی بر ضرورت پیشبرد هدفمندی در قالب یک بسته سهبعدی پولی، ارزی و یارانهای که قبلا شکل موفق آن در ترکیه آزموده شده بود، به اجرای تکبعدی هدفمندی اکتفا کردند و همین عامل بخش مهمی از دستاوردهای آن را از بین برد که خود موضوع بحث دیگری است.
فارغ از این مساله، برخی علائم حاکی از آن است که هدفمندسازی یارانهها به عنوان یکی از ابعاد مهم اصلاحات اقتصادی میتواند به گوشت قربانی رقابتهای سیاسی تبدیل شود. به این صورت که با پوشاندن یک روی این سکه که همان افزایش قابل توجه قیمت حاملهای انرژی است، روی دیگر این سکه یعنی وعده افزایش یارانه نقدی بزرگنمایی شود و به دنبال آن مزایدهای بین جناحهای مختلف برای بالا بردن رقم یارانه نقدی با هدف جمعآوری آرای مردم برپا شود.
طبیعی است در صورت برپا شدن این بساط، هدف اصلی از هدفمندسازی به فراموشی سپرده شده و این مهم به ابزاری برای جلب رای تبدیل شود که پیامدهای مخاطره آمیز آن بر هیچکس پنهان نیست. این یک نگرانی جدی است كه چنانچه تحقق یابد، رهایی از عواقب آن به آسانی میسر نخواهد بود؛ اگر چه شاید برای جماعت سیاسیون نگرانی دوم اهمیت بیشتری داشته باشد. اما به هرحال، برای هرکدام از این نگرانیها هم که اصالت قائل شویم عقل سلیم حکم می کند راه استفاده ابزاری از هدفمندسازی یارانهها بسته شود تا از دو تخریب همزمان در عرصه اقتصاد و سیاست جلوگیری به عمل آید.
اما پیچدگی قضیه در اینجا است که این مهم برخلاف تصور رایج فعلی با ممنوعسازی فاز دوم یارانهها محقق نمیشود، بلکه چه بسا ممکن است با دامن زدن به آن در جهت عکس عمل کند. ضمن اینکه بنیان اصلاحات اقتصادی باید در چارچوبي بنا شود که گردبادهاي گذرای انتخابات نتواند تاثیر مخربی بر آن بگذارد و انتخابات نیز تحت تاثیر نگاه ابزاری به آن در ریل ناصحیح قرار نگیرد.
به نظر میرسد برای اجتناب از این دو مخاطره، باید تکلیف هدفمندسازی یارانهها به عنوان یک مساله مهم اقتصادی در عرصهای مجزا از رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری تعیین شود.
پیشنهاد میشود این کار در دو مرحله انجام پذیرد. در مرحله اول، مجلس شورای اسلامی، دولت را موظف کند جزئیات برنامه خود برای فاز دوم هدفمندسازی را در قالب ترازنامهای مدون شامل ریز افزایش قیمت حاملهای انرژی و مجموع درآمد حاصل از این محل برای افزایش یارانه نقدی جهت اطلاع افکار عمومی منتشر سازد تا امکان نقد کارشناسی این برنامه نیز توسط صاحبنظران و نمایندگان مردم فراهم آید. اگر چه بعضا گفته میشود که انتشار چنین اطلاعاتی باعث کاهش کارآیی طرح در زمان اجرا میشود، اما باید گفت که چنین ادعاهایی متکی بر استدلال علمی و منطقی نیست و تجربه اصلاحات مشابه در سایر کشورها نیز خلاف این ادعا را ثابت می کند.
در مرحله دوم، اقتضاي طبيعي يك طرح اقتصادي با ابعادي در اين اندازه بزرگ ايجاب ميكند كه نمايندگان مردم در مجلس نظر نهايي درباره آن را اعلام كنند؛ اما با توجه به پیشفرض تحمیل شده به عرصه عمومي مبنی بر ممانعت مجلس از انجام فاز دوم هدفمندی و سوابق ایجاد شده در فضای سیاسی، شاید بهتر آن باشد که مجلس اراده خود را در اين خصوص از طریق اصل پنجاه و نهم قانون اساسی اعمال كند.
اصل پنجاه و نهم قانون اساسی تصریح دارد که در «مسائل بسیار مهم اقتصادی و سیاسی» اختيارات قوه مقننه میتواند از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم به آرای مردم اعمال شود. چنين رويكردي در جهان نيز مسبوق به سابقه است و نمونه بسيار مهم آن همه پرسي در انگليس براي پيوستن به «يورو» بود كه اين كشور را از عواقبي كه هم اكنون كشورهاي عضو يورو درگير آن شدهاند نجات داد.
تردید نباید کرد که فاز دوم هدفمندسازی در ابعاد اشاره شده از سوی مقامات ارشد دولت یک مساله مهم اقتصادی و سیاسی است و قابلیت تعیین تکلیف از سوی رفراندوم را دارد. مراجعه به افکار عمومی در این زمینه(در قالب طرحي با تمام جزئيات) باعث میشود که هم اقتصاد از ابتلائات سیاسی در امان بماند و هم میدان رقابت سیاسی، از دوپینگهای زیانبار و خطرآفرین محافظت شود.
نتیجه همهپرسي هرچه باشد باید به عنوان حجت نهایی تلقی شده و هیچ کاندیدایی نتواند وعدهای متفاوت با نتیجه آن ارائه کند؛ به اینگونه که در صورت موافقت مردم، این اطمینان ایجاد شود که هرکس رییسجمهور بود باید آن را اجرا کند و در صورت مخالفت مردم، پرونده شکل فعلی هدفمندسازی براي هميشه مختومه شود. اگرچه اين پيشنهاد نيز خالي از اشكال و نقيصه نيست، اما در مقايسه با مخاطرات آنچه كه در صورت برخورد منفعلانه با اين قضيه، محتملالوقوع است، شاید به جرات بتوان گفت که تنها با این فرمول میتوان رقابتهای انتخابات آینده را از «وعده محوری» به «برنامهمحوری» هدایت کرد.