داداش لطفا 50 هزار تومن به من قرض بده تا دوهفته دیگه بهت بر میگردونم.

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ عمار سید علی در جدیدترین نوشته خود آورده است:

بارون تندی میبارید و کلاس دخترک دیر شده بود، باید زودتر به دانشگاه برسه. سه نفر دیگر هم منتظر تاکسی هستند، تاکسی از دور اومد و نور امید در چشمش درخشید. تا دخترک خواست سوار بشه یکی از آقایون رفت به سمت جلو و دونفر دیگه رفتن تا عقب سوار بشن، دختر از نفر اول خواهش کرد که اجاز بده اون جلو بشینه اما کسی که داشت عقب می نشست با خنده و طعنه گفت: دوره این حرفا  گذشته خانووووووم، منم جای برادر شما.

دختر بدون مکث گفت:  داداش لطفا 50 هزار تومن به من قرض بده تا دوهفته دیگه بهت بر میگردونم.

مرد جا خورد و گفت : گفتم  جای برادرتم، نه اینکه واقعا داداشت باشم، حالا شما 50 هزار تومن از من میخوای . ما که صنمی باهم نداریم.

دختر گفت: حرف دین هم همینه، شما شاید جای برادر من باشی اما برادر و محرم من که نیستی، پس بیخود با حرفای سکولار  و غربی جامعه رو به تباهی نکشید لطفا...

دخترک منتظر تاکسی دیگه ایی شد....

 
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.