به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از شبکه تلویزیونی بی بی سی، مجری این شبکه گفت؛ مسئله نابرابری درآمدها میان ثروتمندان و اقشار ضعیف جامعه در سال 2012 میلادی به مسئلهای جهانی تبدیل شد و مردم در بسیاری از کشورهای جهان علیه این پدیده، تظاهرات برپا کردند.
وی افزود: طی سالهای اخیر، مشکل اختلافات طبقاتی و درآمدی میان افراد بسیار مرفه و بسیار فقیر به خصوص در کشور آمریکا تشدید شده است. به عنوان مثال، میزان درآمدِ یک درصدِ ثروتمند جامعهی آمریکا طی 30 سال گذشته، تقریباً 4 برابر شده است و این در حالی است که درآمدِ اقشار پایین جامعهی آمریکا در همین سه دهه، تقریباً هیچ تغییر نکرده است.
جوزف استیگلیتس، اقتصاددان ارشد آمریکایی در بانک جهانی و همچنین برنده جایزه نوبل در بخشی از گفتگوی اختصاصی خود با بن تامسون، خبرنگار اقتصادی این شبکه در نیویورک افزود؛ یک درصدِ ثروتمند بالای جامعه آمریکا، حدود 20 درصد از تمامی درآمدها را در آمریکا به خود اختصاص داده و صاحب 33 درصد از مجموعه ثروتها، سرمایهها و داراییها در این کشور اند.
وی اضافه کرد؛ نه تنها اوضاع اقتصادیِ سایر مردم آمریکا به هیچ وجه قابل مقایسه با ثروتمندان این کشور نبوده، بلکه رکود اقتصادیِ چند سال اخیر در آمریکا، شرایط معیشتی را برای مردم معمولی این کشور (طبقات متوسط و فقیر) به مراتب بدتر کرده است.
شایان ذکر است که پس از پایان رسمی رکود اقتصادی در آمریکا و آغاز بهبود مجدد اقتصادی در این کشور، 93 درصد از تمامی دستاوردهای اقتصادی و مالیِ آمریکا، باز هم نصیب یک درصدِ ثروتمند بالای جامعه شد و 7 درصد دیگر درآمدها، میان 99 درصدِ دیگر از جمعیت آمریکا تقیسم شد.
جوزف استیگلیتس ادامه داد؛ بازارهای مالی و سهام آمریکا در خلاء (و به طور انتزاعي) وجود ندارند، بلکه قوانین مختلفی وجود دارد که اقتصاد ما (آمریکا) را شکل می دهد. مثلاً در آمریکا قوانینِ وضع شده، به نحوی اقتصاد این کشور را شکل میدهد که به نفع کسانی که در بالاترین ردههای اقتصادی و ثروت در جامعه آمریکا قرار دارند، تمام می شود.
همچنين، ما چنین پدیدهای را در بازارهای مالیِ خود (آمریکا) به وضوح دیدهایم که بانکدارانِ ثروتمند، پاداشهای هنگفت گرفتند و این در حالی بود که به بقیه آمریکاییها سهم بسیار کمی رسید و آنان مجبور شدند تکههای (کوچک نان) را که باقی مانده بود، جمع آوری کنند.
مثلاً قوانین حاکم بر شرکتهای بزرگ در آمریکا نیز به همین صورت عمل میکند، زیرا مدیرانِ شرکتها سهمهای به مراتب بزرگتری از کیک (سودهای سرشار شرکت ها) را از آن خود میکنند. وی تأکید کرد، این بدان علت نیست که مدیرانِ شرکتها از سایر کارکنانِ آن مولدترند، بلکه صرفاً به این دلیل است که مدیران در هنر جمعآوریِ بخشِ هرچه بزرگتری از سود شرکتها برای خود، بسیار متبحر شدهاند.
وی افزود، نکته عجیب این است که هر چه اختلاف درآمدها میان مرفهین و بقیه جامعه بیشتر میشود، ما تلاش به مراتب کمتری برای رفع این نابرابریها انجام میدهیم. به عنوان مثال، ما (در آمریکا) در زمانهای گذشته، نرخ مالیات بردرآمدهای هنگفت را تا هفتاد درصد بالا برده بودیم، اما این نرخ اکنون به سی و پنج درصد کاهش یافته است.
این اقتصاددان ارشد بانک جهانی خاطرنشان کرد؛ حتی اگر شما درآمدتان در آمریکا از سود سرمایهگذاری و امثال آن (و نه از دستمزد حاصل از کار یا شغلتان) باشد، نرخ مالیات بر اینگونه درآمدها به مراتب پایین تر است. مثلاً نرخ مالیات برای میت رامنی، نامزد حزب جمهوریخواه برای ریاست جمهوری آمریکا، بر روی درآمدی که خودش داوطلبانه گزارش داده بود، فقط 14 درصد بود.
این در حالی است که وی بسیاری از اموال خود را در خارج از آمریکا سرمایهگذاری کرده بود که درآمدِ ناشی از آن اصولاً مشخص نبوده و او برای آن مالیات نیز نمیپرداخته است.
این در حالی است که نرخ مالیاتِ پرداخت شده توسط سایر مردم آمریکا که برای کسب درآمدهایشان باید «کار» کنند (نه این که پول های خود را صرفاً در بازار بورس سرمایه گذاری کنند و از سود آن بهره ببرند)، 28، 30 یا حتی 35 درصد بوده است؛ لذا ما به روشنی سامانه (قوانین اقتصادی) داریم که نه تنها نابرابریها میان درآمدها را اصلاح نمیکند، بلکه مشوق اعوجاج در اقتصاد ما (آمریکا) است.
جوزف استیگلیتس در خاتمه تأکید کرد، آمریکا همواره خود را به عنوان «سرزمین فرصت ها» و «رؤیای آمریکایی» معرفی کرده است، اما این دیگر حقیقت ندارد، بلکه صرفاً به افسانه ای خیالی تبدیل شده است. در آمریکا، میزان فرصتها برای مردم، از سایر کشورهای پیشرفته نیز کمتر است. مثلاً اگر کودکی در آمریکا در خانوادهای فقیر به دنیا بیاید، به احتمال زیاد، تا آخر عمرش فقیر باقی خواهد ماند. این بدان معنی است که ما (آمریکا) در حال هدر دادن یکی از بزرگترین منابع خود که همان قدرت بالقوهی (نیروی) انسانی است، هستیم.