گزيده‌اي از سرمقاله روزنامه‌هاي امروز را مي‌توانيد، اينجا بخوانيد.


روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود مقاله ای به قلم حسين شريعتمداري با این مضمون منتشر کرد:
 
گيسو به فريب بافته !
 
الف: در گلستان سعدي آمده است؛ «يكي گيسوان بافت كه علويم و با قافله حجاز به شهر اندر آمد، كه از حج همي آيم و شعري به نزد ملك برد، كه خود سروده ام. يكي از نديمان پادشاه كه آن سال از سفر دريا آمده بود گفت؛ او را عيد اضحي- عيد قربان- در بصره ديدم، پس حاجي چگونه تواند بود؟! ديگري گفت پدرش نصراني است، علوي چگونه باشد؟! و شعرش را به ديوان انوري يافتند»!...
 
فردا نمايندگاني از آژانس بين المللي انرژي اتمي براي مذاكره درباره پرونده هسته اي كشورمان به تهران مي آيند و مذاكراتي را دنبال مي كنند كه از ده سال پيش آغاز شده و در سطوح مختلف ادامه يافته ولي تاكنون كمترين نتيجه اي در پي نداشته است. بازخواني فراز و نشيب هاي طي شده در طول ده سال گذشته و نگاهي به شواهد پيش روي كمترين ترديدي باقي نمي گذارد كه چنانچه از سوي ايران در جغرافياي كنوني مذاكرات تغييري داده نشود، باز هم نتيجه، همان خواهد بود كه تاكنون بوده است.
 
 يعني اثبات صلح آميز بودن فعاليت هسته اي ايران اسلامي و انكار اين واقعيت ملموس و شفاف از سوي حريف، بنابراين از ادامه مذاكرات در اين بستر كه هيچ ضابطه فني و حقوقي تعريف شده اي ندارد كدام مقصود مطلوبي را انتظار داريم؟! و چرا بايد در ميداني كه عرض و طول آن را حريف به ميل خود- و نه براساس قوانين و ضوابط پذيرفته شده بين المللي- ترسيم كرده است، به مذاكرات ادامه دهيم!
 
نگاهي گذرا به پيشرفت ها و دستاوردهاي هسته اي كشورمان به وضوح نشان مي دهد كه تمامي آنچه امروزه داريم را بيرون از چارچوب تحميلي آژانس و شوراي امنيت سازمان ملل به دست آورده ايم و اگر قرار بود به شرايط تحميلي و باج خواهانه حريف در مذاكرات ده ساله تن بدهيم، بايستي تمام فعاليت هاي هسته اي كشورمان را- درخواست تروئيكاي اروپايي در اجلاس لندن- تعطيل مي كرديم و تأسيسات هسته اي خود را مانند ليبي- پيشنهاد جك استراو، وزير خارجه وقت انگليس و عضو تيم مذاكره كننده تروئيكاي اروپايي- با كشتي به آمريكا و اروپا تحويل مي داديم!
 
 اين فرمول جاري و آزمون شده در معادلات بين المللي را نبايد ناديده گرفت كه در عرصه بين المللي، سهم هر كس را به اندازه قدرت و اقتدارش مي دهند و نه متناسب با ميزان چانه زني در مذاكرات! اكنون بايد ديد از مذاكرات چه به دست آورده ايم كه از ادامه آن - با مختصات كنوني- انتظار داشته باشيم؟!

ب: مذاكره در عرف سياسي، تعريف پذيرفته شده اي دارد و از آن با عنوان نشست و گفت وگويي ياد مي كنند كه ترجمه ديگر آن «بده بستان» -TAKE GIVE - است. يعني هر يك از طرفين مذاكره امتيازي مي دهند تا امتيازي بگيرند و اگر غير از اين بود، مذاكره مفهوم و معنايي نداشت.
 
حالا صرفنظر از چالش و مذاكرات ده سال گذشته كه در تمامي آنها -بدون استثناء- حريف در پي امتيازگرفتن بوده و حاضر به دادن هيچ امتيازي نبوده است، مروري گذرا بر گزارش اخير آژانس كه روز 26 آبان 91 -17 نوامبر 2012- منتشر شده است نيز به وضوح نشان مي دهد «مذاكره» از نگاه حريف فقط يك «بهانه» است و تصميم ها -بخوانيد تحميل ها- بيرون از اتاق مذاكره طراحي شده و ميز مذاكره براي اعلام -باز هم بخوانيد ابلاغ!- آن است. به چند نمونه از گزارش ياد شده توجه كنيد؛
 
1- در مقدمه تمامي گزارش هاي قبلي- اعم از گزارش هاي البرادعي يا آمانو- روي بخش نظامي تأكيد ويژه و خاص نمي شد، چرا كه هيچ نشانه اي از آن نبوده و نيست و تنها اعلام مي شد «اين گزارش درباره آخرين وضعيت هسته اي ايران است» اما در بند 3 گزارش نوامبر تأكيد شده كه «اين گزارش درباره ابعاد نظامي احتمالي فعاليت هسته اي ايران است»! يعني يك گام كينه توزانه و بدون دليل ديگر به جلو!
 
2- در گزارش هاي قبلي در بخش مربوط به اطلاعات ارائه شده به آژانس درباره ابعاد نظامي احتمالي، حداكثر آن كه اعلام مي شد اين اطلاعات به طور كلي -OVERALL- قابل بررسي است. ولي در گزارش اخير آمده است «اطلاعات آژانس درباره ابعاد نظامي احتمالي برنامه هسته اي ايران معتبر است»! و واژه «به طور كلي» حذف شده است!
 
3- در گزارش نوامبر، چندبار بر لزوم دسترسي بدون تأخير به همه سايت ها، تجهيزات، افراد و اسناد، تاكيد شده است و در بند 4 و 41 علاوه بر موارد قبلي، ضرورت دسترسي آژانس به «اطلاعات» و «مواد» هم اضافه شده است! و نكته درخور توجه آن كه از قول شوراي حكام آمده است «ايران حق هيچگونه پيش شرطي ندارد»! و اين در حالي است كه ايران مطابق قوانين صريح پادمان، براي اجازه بازرسي پارچين خواستار پرسش هاي آژانس شده بود كه آژانس برخلاف روال قانوني از ارائه آن خودداري ورزيده است. و از سوي ديگر قرار بود براي ادامه مذاكرات چارچوب - MODALITY- مشخصي با توافق طرفين تعيين شود. ولي در گزارش اولا؛ حق قانوني ايران در قبول مداليته نفي شد، و ثانيا؛ بازرسي از پارچين قطعي تلقي شده است!
 
4- در بند ياد شده، به جاي واژه «سايت»، واژه «سايت ها» به كار رفته كه مفهوم آن اجازه دسترسي بازرسان آژانس به تمامي مراكز نظامي و غيرنظامي جمهوري اسلامي ايران، بدون هيچ استثناء است! و اين نه فقط با مفاد NPT و پادمان مربوطه مغايرت دارد، بلكه در صورت پذيرش پروتكل الحاقي از سوي ايران نيز درخواست ياد شده، غيرقانوني خواهد بود.
 
5- در حالي كه مفهوم قانوني و تعريف شده مذاكرات و تعامل طرفين، «امتياز در برابر امتياز» يعني «بده بستان» است، در هيچ بندي از گزارش نوامبر نه فقط اشاره اي نشده كه آژانس در مقابل امتيازهايي كه مطالبه مي كند، چه امتيازي خواهد داد؟ بلكه با قلدري و حالت طلبكارانه، موافقت كشورمان با اين موارد باج خواهانه را تكليف! ايران نيز دانسته است!
 
6- آژانس در گزارش خود از واژه «كار ماهوي» -SUBSTANTIVE- استفاده مي كند كه مفهوم - البته من درآوردي- آن با توجه به مذاكرات قبلي- 2008- آن است كه مذاكرات بايد به نتيجه اي كه آنها از قبل در نظر گرفته اند منجر شود!! آيا وقيحانه نيست؟! يعني، چنانچه نتيجه مورد نظر آنها به دست نيامد، ماجرا تمام شده نيست و پرونده هسته اي كشورمان كماكان باز خواهد ماند!
 
7- در گزارش نوامبر آمده است «آژانس بدون پذيرش پروتكل الحاقي از سوي ايران نمي تواند درباره فقدان مواد و فعاليت هاي هسته اي اعلام نشده تضمين بدهد.» يعني اينكه، اگر تمامي مراكز نظامي و غيرنظامي خود را نيز براي بازرسي در اختيار آنها قرار دهيم، بازهم آژانس حاضر به بستن پرونده هسته اي ايران نخواهد بود!
 
 گفتني است، پيش از اين در يادداشتي با اشاره به مطالبات غيرقانوني آژانس، استدلال كرده بوديم كه حداقل زمان مورد نياز آژانس براي پايان دادن به پرونده هسته اي كشورمان 200 سال خواهد بود!
 
8- آژانس در حالي بر پذيرش پروتكل الحاقي از سوي ايران اصرار مي ورزد كه اولا؛ مطابق بند مقدماتي پروتكل الحاقي، پذيرش آن الزامي نيست، ثانيا؛ مشروط به تصويب پارلمان است و حال آن كه مجلس شوراي اسلامي تعامل فراتر از پادمان را با آژانس ممنوع اعلام كرده است.

و اما، نكته جالب توجه آنكه، وقتي به آژانس و شوراي امنيت گفته مي شود چرا از تأسيسات هسته اي رژيم صهيونيستي كه خود به داشتن صدها كلاهك اتمي اعتراف دارد، بازرسي نمي كنيد؟ پاسخ آن است كه اسرائيل عضو NPT نيست! و متأسفانه هيچگاه مذاكره كنندگان كشورمان به آژانس پاسخ نداده اند كه ايران نيز عضو پروتكل الحاقي نيست بنابراين چرا آژانس علاوه بر اجراي پروتكل خواستار دسترسي هاي فراتر از آن، يعني بازديد از مراكز نظامي نيز شده و مي شود؟! ولي اين رويه را در ساير موارد به كار نمي برد. البته گفتني است كه موجوديت رژيم صهيونيستي بايد از جغرافياي سياسي منطقه حذف شود.
 
9- در اين بندها از گزارش آژانس دقت كنيد؛ در بندهاي 43 ، 44 و 45، به گزارش I.S.I.S- سايت فني وابسته به سيا- درباره پارچين استناد مي كند و مي نويسد بعد از درخواست آژانس براي بازرسي از پارچين، در اطراف ساختمان مورد نظر آژانس در اين سايت نظامي فعاليت هايي صورت پذيرفته است و اين فعاليت ها باعث مي شود كه آژانس پس از دسترسي به پارچين هم قادر به «راستي آزمايي» درباره عدم فعاليت هسته اي نظامي در اين سايت نباشد!

در اين باره گفتني است؛ آژانس، اولاً در گزارش هاي قبلي اعلام مي كرد «اگر اجازه بازرسي از پارچين داده شود» ولي اين بار به جاي حرف اضافه «اگر» از كلمه «بعد از» استفاده شده و بازرسي را قطعي تلقي كرده اند!
 
ثانيا؛ آورده است چون تغييراتي در سايت پارچين داده شده، آژانس بعد از بازرسي هم قادر به اعلام نتيجه نهايي «راستي آزمايي» نخواهد بود! يعني اين كه حتي پس از اجازه بازرسي هم، تغييري در ماجرا پديد نمي آيد! پس اينهمه اصرار براي بازديد از مراكز نظامي به چه منظوري است؟! پاسخ را فقط به فقط در اين جمله مي توان يافت «ارزيابي توان نظامي جمهوري اسلامي ايران»! يعني دقيقا همان خيانتي كه تاكنون درباره ساير مراكز مورد بازرسي مرتكب شده اند.و درباره گزارش اخير آژانس گفتني هاي فراوان ديگري نيز هست كه در محدوده اين وجيزه نمي گنجد.
 
ج- اكنون بايد از تيم محترم مذاكره كننده كشورمان كه بارها هوشمندي و صلابت آنان اثبات شده است، پرسيد، از مذاكره اي كه حريف با نقض آشكار مفاد NPT و پادمان مربوطه، نتيجه آن را پيشاپيش اعلام كرده است چه انتظاري داريد؟! و چرا بايد به اين مذاكره تن داد؟! اگر خروج عزتمندانه از NPT را كه مطابق ماده 10 معاهده ياد شده حق مسلم كشورمان است به مصلحت نمي دانيد- كه به مصلحت است- چرا نبايد جغرافياي مذاكره را تغيير داد؟! مثلا؛ اين كه ادامه مذاكرات مشروط به آن باشد كه آژانس، مفاد و بندهاي غيرقانوني و باج خواهانه گزارش نوامبر را پس بگيرد.

کورش شجاعيي در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان خود این چنین قلم زد:

براي همکار عزيز و بي ادعايي که مظلومانه پرکشيد
 
يک بزرگمرد ديگر از عرصه تنگ خاک به افلاک پرکشيد، يکي ديگر از بزرگمردان بي ادعا از سرزمين نخل هاي بي سر روزهاي حماسه تا عرش خدا پرکشيد، تنها ۱۶بهار از زندگي اش گذشته بود که در عمليات محرم سال ۶۱ تير و ترکش هاي سلاح هاي نظاميان بعثي در جانش لانه کرد و پس آن گاه «بيداد» سموم سلاح هاي شيميايي دشمن در خونش کم کم و مخفيانه آغاز شد ، دل دريايي «نادر» تا همين صبح گاه ۱۹ آذرماه جسم پرزخم و دردش را و سرطان جاري در خونش را مرهمي از جنس دريا گذاشت تا نادر از پس سال هاي جنگ ۳۰سال هم دليرانه در مقابل «زخم هاي جنگ» مقاومت کند و حالا جان نادر در گذر از چهل و ششمين پاييز زندگي در بهار بهشت ابدي به شکوفه نشست.
 
دلاور مردي از سلسله سلحشوران بي ادعا، چند هفته پيش از خرمشهر که دشمن، روزي خونين شهرش کرده بود راهي تهران شد و به خاطر دردهاي شديد و غلبه سموم شيميايي در خونش در يکي از بيمارستان هاي تهران تنها، بي سروصدا و بي جار و جنجال بستري شد و تا وقتي هم که فرشتگان الهي بساط ضيافت عروجش را پهن کردند نه از مسئولان و نه حتي از خيل عظيم همکارانش کسي در کنارش نبود و اين چه رسم بد و نکوهيده رويه اي است که برخي از زخم خوردگان و جانبازان دوران دفاع مقدس اينچنين و همچنان مظلومانه پر مي کشند و نيک مي دانم و مي دانيد که اگر «نادر دريابان» يک فرد سياسي يا بازيگر يا فوتباليستي درجه چندم و يا ... بود چه آمد و رفت ها که برخي مسئولان در بيمارستان و محل بستري شدنش نمي داشتند و چه دوربين هايي که بر سر تخت او در بيمارستان حاضر نمي شد! و ...
 
حتي ماهمکاران رسانه اي او در ايام نقاهتش از اوج گيري درد و رنج هاي زخم هاي جنگ بر تنش ، خبر نيافتيم که اول بايد تيغ تيز نقد را و شايد بي مروتي را بر گردن خويش بگذاريم که چرا قبل از پرکشيدنش حتي ما از نقاهت به اوج رسيده اش و از رنج تزريق آمپول هاي دردناک شيمي درماني بر بدنش و هزينه هاي سنگين آن بي اطلاع بوديم چرا که نه خبرنگار افتخاري بودن او و نه سکونت او در خرمشهر عزيز و نه هيچ بهانه ديگري نمي تواند نه ما و نه مسئولان را از اين غفلت و کوتاهي تبرئه کند.
 
 به هر صورت امروز نادر دريابان پس از آن حضور دلاورمردانه در سال هاي دفاع مقدس و پس از سال ها تلاش ايثارگرانه و غيرمدعيانه در عرصه اطلاع رساني و خلق آثار ارزشمندي درباره سال هاي خون وحماسه همان سال ها که عزت ايران را براي هميشه تاريخ رقم زد از ميان ما خاکيان پرکشيده و همنشين افلاکيان وهم رزمان شهيدش در عرش و بهشت خداوند شده است.
 
 او حالا پس از سال ها به آرزوي ديرينه اش که بارها و بارها در سنگرهاي دفاع از حريم دين و ميهن از خدايش تمنا کرده بود رسيده است، رزمنده وجانبازي از جامعه و از ميان اهل رسانه پرکشيد که تا آخرين لحظه حياتش زبان و قلمش را و حيثيتش را به پلشتي تملق و باندبازي و چاپلوسي و مردم فريبي و کسب منافع براي خويش و ... آلوده نکرد. او در همه اين سال ها چه در زمان دفاع مقدس که امين و معتمد امام جمعه آگاه و سلحشور آبادان بود و چه در تمامي سال هاي پس از دفاع مقدس تاکنون پاک و شايسته و بايسته و سرافراز و بي ادعا روزهاي زندگي اش را با افتخار و مناعت طبع وقف تلاش براي خدمت به دين و ميهن خصوصاًَ در عرصه هاي فرهنگي و پاسداشت و گرامي داشت دستاوردهاي بي بديل سال هاي حماسه دفاع مقدس و روايت آگاهانه و عاشقانه آن روزهاي عزت و خون و حماسه کرد.
 
در تمامي اين سال ها حتي بسياري از همکاران رسانه اي او از جانباز بودنش بي اطلاع بودند چرا که نادر دريابان حتي به ثبت و تشکيل پرونده جانبازي اش در تمامي اين سال ها اعتنايي نکرد و براي همين از قرار معلوم او امروز در هيچ جا پرونده اي مبني بر جانباز بودن ندارد و حتي مواقعي که دردهاي آن چناني بر او غالب مي شد و دائم در راه بيمارستان ها بود و متحمل هزينه هاي آنچناني مي شد هرگاه بستگانش مي گفتند چرا از بنياد کمک نمي خواهي مي  گفت: «من ادعايي ندارم».
 
 آري امثال اين مردان و رزمندگان آن سال هاي سخت اما عزت آفرين و حيات بخش دفاع مقدس و تمامي شهيدان به خون خفته و جانبازان و آزادگان سرافراز گرچه مردترين مردها و جوانمردترين جوانمردها بوده اند و عزت و استقلال و آزادي دين و ميهن را رقم زده اند و بي ادعا و بي جار و جنجال بوده اند و هستند اما برخي مسئولان پرادعا که هيچ!ولي مسئولاني که ادعاي چنداني ندارند و خدمت صادقانه و بي منت را به دين و ميهن برگزيده اند و همچنين مردم بايد نسبت به اين عزيزان و خانواده هايشان و تنها دختر و بازمانده شهيد نادر دريابان و امثال اين عزيزان اداي دين و وظيفه کنند نه اين که خداي ناکرده او و خانواده اش در پيچ و خم مسائل گوناگون به فراموشي سپرده شوند که اگر دريابان ها نبودند امروز نه سرزميني بود و نه مسئوليت و مسئولي که خداي ناکرده ناجوانمردانه دريابان ها را فراموش کنند.

سر مقاله امروزروزنامه رسالت نوشته  صالح اسکندري:
 
هراس دشمن از بيداري اسلامي
 
 يکي از بي نقص ترين رهيافت هاي تحليل گفتمان تحولات خاورميانه و شمال آفريقا در چند سال اخير که متاثر از يک نگاه درونزا و تفهمي مي باشد، رهيافت " بيداري اسلامي" است. اصطلاح بيداري اسلامي مفهومي پربسامد براي تحليل گفتمان حاکم بر فعل و انفعالات کشورهاي خاورميانه است به نحوي که به اذعان اغلب ناظران بي طرف که به دنبال مصادره به مطلوب اين تحولات و يا سوزنباني آنها نيستند و ملت هاي مسلمان خاورميانه را  مي شناسند يا حداقل چند سالي با آنها زندگي کرده اند به راحتي با اين اصطلاح ارتباط برقرار مي کنند و تجانس آن را با اعتراضات و مطالبات مردمي در مصر، تونس، ليبي، يمن، عربستان، بحرين، اردن و ...
 
در مقايسه با آلترناتيوهاي گفتماني نظير" بهار عربي"، "بيداري انساني" و ...  درک مي کنند. "بيداري اسلامي" اصطلاحي است که گستره اي وسيع از مباحث سياسي، اجتماعي و فرهنگي مرتبط با جنبشهاي اسلامي ، ارتباط دولتهاي مدرن و اسلام ، فرايند رو به رشد اسلام گرايي در جهان، اشاعه اسلام سياسي در کشورهاي مسلمان ، نحوه تعامل اصولگرايان مسلمان با جهان پيرامون و دومينوي تحولات سونامي واري که منطقه خاورميانه و شمال آفريقا را به لرزه درآورده است را در بر مي گيرد.
 
اين اصطلاح در فضاي بين المللي فعلي حوزه وسيع تري از مفاهيم مثل عدالتخواهي، تجديد نظر طلبي در ساختار ظالمانه حاکم بين المللي، زيست سياسي، اقتصادي و فرهنگي مستقل و غير متعهد بر اساس نقشه راه اسلامي، اعتماد به نسخه راهگشاي اسلام در اداره جوامع در هزاره سوم و... را شامل مي شود.
 
پس از جنگ جهاني اول و شکست امپراتوري عثماني دول انگليس و فرانسه رياکارانه کوشيدند با قرار داد سايکس-پيکو  در 1916و تجزيه عثماني تحت عنوان استقلال خواهي دولت ملت هاي مسلمان هويت هاي جديدي را در منطقه خاورميانه به وجود آورند. هويت هاي ناسيوناليستي، سوسياليستي،  پان عربي، لائيک و ... بخشي از شناسنامه هايي است که غربي ها براي کشورهاي خاورميانه دست و پا کردند اما به موازات اين حرکت همواره کوشيدند بر هويت اصيل اسلامي اين کشورها سرپوش بگذارند و نهضت بيداري اسلامي را به انحاي مختلف سرکوب کنند. اين هويت هاي جديد هيچ گاه منجر نشد که ملت هاي مسلمان احساس کنند که از استقلال واقعي برخوردارند و  حاکمان ديکتاتور منطقه هم يا دست نشانده بودند و يا دنبال رو سياست هاي استکباري.
 
در کشورهاي مسلمان  با اضمحلال امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول و پيدايش دولتهاي ملي در دارالاسلام در واکنش به نفوذ استعمار در کشورهاي مسلمان ، همچنين با طرح مباحث جديد اصولگرايانه که در تمناي بازگشت به الگوي حکومت اسلامي در عصر رسول الله مطرح شد خيزشها و جنبشهاي اسلام گرا در سراسر سرزمين مسلمانان با شداد و غلاظ متفاوت پديدار شدند .
بخش قابل توجهي از اين جنبش‌هاي استقلال طلب كه در واكنش به فرايند استعمار شكل گرفته  بودند از كشورهاي سني‌نشين برخاستند كه مي‌توان به جنبش اخوان‌المسلمين مصر توسط حسن البناء در سال 1928، جنبش اسلامي سوريه (شاخه اخوان‌المسلمين) توسط مصطفي سباعي از شاگردان و دوستان حسن البناء در سال 1944، جمعيت الشباب الاسلامي مراكش در سال 1971، گروه‌هاي القيام و الدعوه در الجزاير در دهه 70 و همچنين جبهه نجات اسلامي كه در سال 1989 تاسيس شد و در همه نقاط الجزاير شعبه داشت، جنبش اخوان جديد عربستان در دهه 70 و... اشاره كرد.
 
 اگرچه اغلب اقدام جمعي اين جنبش‌ها در برابر دولت‌هاي بومي تحت حمايت دول استعماري نمود عيني مي‌يافت اما در موارد بسياري نيز به مواجهه مستقيم و حتي مقاومت مسلحانه در برابر سلطه نيروهاي خارجي غيرمسلمان منجر مي‌شد كه مي‌توان به برخي نمونه‌هاي آن اشاره كرد از جمله قيام مهدي سوداني و اعلام جهاد عليه انگلستان در اواخر قرن نوزدهم، اعلام جهاد جنبش سنوسيه در شمال آفريقا عليه متفقين و نيروهاي ايتاليا در اوايل قرن بيستم، مبارزات مسلحانه اخوان‌المسلمين مصر عليه  نيروهاي انگليسي در منطقه كانال سوئز در اوايل سال 1952 و...
 
با پيروزي انقلاب اسلامي و تشديد بيداري اسلامي بين ملتهاي مسلمان،  استقلال خواهي ضمن فاصله گرفتن از رويکردهاي ناسيوناليستي و بلوغ سياسي جوامع مسلمان ، افزايش ارتباطات بين فرهنگي در عصر ارتباطات گفتمان بيداري اسلامي جنبه بين المللي يافت و امروز گستره وسيعي از ادبيات مبارزه با ظلم را در اقصي نقاط دنيا شامل مي شود.
 
در سالهاي آغازين هزاره سوم جهان شاهد خيزش يک حرکت اصيل اسلامي در منطقه خاورميانه است که به تعبير آيت الله خامنه اي  يک "زلزله واقعي" در منطقه و نشان دهنده" بيداري اسلامي" است.  بيداري اسلامي اصطلاحي است که توسط مقام معظم رهبري براي تحولات خاورميانه به کار رفت و  اين برداشت اولا ناشي از جنس اسلامي تجمعات، مطالبات و شعارهاي مردم و در درجه دوم متاثر از دولت هاي اسلام گرايي است که بر اثر اين فعل و انفعالات در خاورميانه پس از ديکتاتورها يکي پس از ديگري روي کار مي آيند.
 
امروز در پروژه استعمار فرانو، تضاد و تقابل غرب با جهان اسلام به نقطه اوج خود رسيده است لذا ديگر بحث لزوم جنبش‌هاي اسلامي متجزي در كشورهاي مختلف مسلمان همچون قرن بيستم مطرح نيست بلكه آنچه در حال حاضر براي جهان اسلام اهميت دارد موضوع همگرايي جنبش‌هاي اسلامي در برابر استعمار نوين غربي است. مفهوم «بيداري اسلامي» كه با انقلاب اسلامي در ايران كليد خورد و باگذشت زمان در حال اوج‌گيري است فاقد تمايلات ناسيوناليستي است.
 
 موتور محرك بيداري اسلامي، اسلام‌خواهي در پرتو تشكيل امت اسلامي است. ملت هاي مسلمان در بيداري اسلامي قيام نمي کنند که رفاه نسبي، يا نان و کرامت به دست آورند. اگر چه مي دانند در صورت تحقق آرمانهاي اصيل آنها بالطبع رفاه و افزايش کيفيت زندگي مادي و معنوي نيز تحصيل مي شود. مردم براي يک رسالت جهاني و الهي قيام مي کنند. به همين دليل است که امروز در بيداري اسلامي ملت ها غيريت خود را ابرقدرت ها، آمريکا و اسرائيل تعريف کرده اند. فلش بيداري اسلامي مقابله با استکبار جهاني و جبهه باطل آمريکا و رژيم صهيونيستي است.
 
امروز به تعبير حضرت آيت الله خامنه اي، جمهوري اسلامي ايران پرچمدار بيداري، اتحاد و عزت ملتهاي مسلمان است. ملل مختلف در قاره هاي آسيا، آفريقا، آمريکا  وحتي اروپا،چشم به ايران دوخته اند و پيام عدالتخواه انقلاب اسلامي را درک مي کنند. گفتمان انقلاب نويد دهنده در هم شکستن نظامات ناعادلانه جهاني است. تشعشعات الهي گفتمان انقلاب اسلامي در کشورهاي مسلمان و
 غير مسلمان بنيان سست استکبار را به لرزه درآورده است.
 
هراس دشمن از اسلام عمل و اقدام
 
حضرت آيت الله خامنه اي روز گذشته در ديدار ميهمانان اجلاس اساتيد و بيداري اسلامي  بيداري اسلامي را عميق و گسترده خواندند و با اشاره به هراس دشمنان از عبارت «بيداري اسلامي» افزودند: آنها تلاش بسياري مي کنند تا عنوان «بيداري اسلامي» براي حرکت عظيم کنوني در منطقه بکار نرود زيرا دشمنان از بروز اسلام حقيقي و واقعي به شدت وحشت دارند. ايشان تأکيد کردند: آنها از اسلامِ برده دلار، اسلامِ غرق در فساد و اشرافي گري و اسلامي که در توده مردم امتداد ندارد، نگران نيستند ولي از اسلام عمل و اقدام، اسلام توده مردم، اسلام توکل بر خدا و اسلام حُسن ظن به وعده الهي به لرزه مي افتند.

عزت و اقتدار امت اسلامي  محصول واجب‌الاتّباع دانستن احکام الهي و شريعت اسلامي است. کشورهاي مسلمان زماني مي توانند از كرامت، عزت و موجوديت خود به معناى واقعى كلمه دفاع كنند كه متكى بر اراده ملت هاي خود باشند.امت اسلامي زماني مي تواند به عزت و اقتدار واقعي دست پيدا کند که قادر باشد يک الگوي تمام عيار را فراروي جامعه بشري به نمايش بگذارد و مثل مشعلي در تاريکي جهان معاصر باشد. جامعه اسلامي بايد «لتكونوا شهداء على النّاس» و «يدعون الى الخير» باشد. امت اسلامي زماني عزت و اقتدار خود را باز يافته است که قادر باشد به بشريت حيات مجدد ببخشد و به کالبد يخ زده انسان معاصر گرما دهد.
 
اين الگوسازي نيز مسبوق به نوسازي ارزشهاي اسلامي است. محصول گرايش و پويش به قرآن و ارزشهاي اسلامي است. اگر امت اسلامي به شريعت مقدس اسلامي به چشم يک نجات بخش بنگرد و اسلام را مايه عزت، اقتدار و کرامت بداند مقدمه استقلال امت اسلامي فراهم شده است. دشمن مي خواهد که اسلام را مايه عقب ماندگي ملت ها و سرافکندگي آنها معرفي کند. اين تلقين شيطاني توطئه اي براي سيطره بر مسلمين و مقابله با استقلال خواهي آنهاست.

«چرا بيداري اسلامي؟ »عنوان مقاله امروز روزنامه تهران امروز نوشته حشمت‌الله فلاحت‌پيشه كارشناس مسائل بين‌الملل  :
سخنان اخيرمقام معظم رهبري و تاكيد بر «بيداري اسلامي» در توصيف ماهيت انقلاب‌هاي اخير كشورهاي عربي را مي‌توان مسئله‌اي استراتژيك در تحولات امروز خاورميانه دانست. مقام معظم رهبري در سخنانشان فرمودند هرنام ديگري غير از اسلامي كه به بيداري جوانان مسلمان كشورهاي عرب نسبت داده شود به معناي فرستادن اين موج مبارك به سمت مثلث غرب استعماري،‌عرب ارتجاعي و اسرائيل صهيونيستي است. اختلافات زيادي در نام‌گذاري اين انقلاب‌ها در داخل و به ويژه در خارج از كشور وجود دارد.
 
 گروهي آن را بيداري اسلامي، گروهي بهار عربي و برخي ديگر آن را بيداري انساني مي‌نامند. دردنياي غرب و حتي در كشور خودمان برخي آگاهانه و برخي ديگر نا آگاهانه در اين زمينه تلاش‌هايي انجام داده‌اند. آنها در واقع سعي مي‌كنند روح سكولاريسم رادر كالبد رفتارهاي ديني مسلمانان بدمند. پيشينه اين اختلاف‌ها را مي‌توان به سال 1994 كه ساموئل هانتينگتون موضوع جنگ تمدن‌ها را مطرح كرد نسبت داد. هانتينگتون در فضاي بعد از جنگ جهاني دوم و بعد از جنگ سرد كه غرب پيروز ميدان مبارزه بود موضوع جنگ تمدن‌ها را مطرح كرد.
 
او نزديك‌ترين جنگ تمدن را جنگ ميان دنياي غرب با تمدن اسلامي مي‌دانست و هشدار داد كه اسلام به عنوان پوياترين تمدن سياسي در شرايط كنوني اين امكان را داراست كه به وحدت برسد. وي راه مبارزه با اين وحدت را مقابله با اصول وحدت بخش دانست. وي تلويحا به آمريكا و دنياي غرب اعلام كرد كه بايد تلاش كنند تا مسلمانان به اين مفاهيم وحدت بخش نرسند زيرا اسلام تنها ديني است كه بعد از جنگ‌هاي پانصد‌ساله مفهومي سكولاريسم پابرجامانده است و ضمنا از اين امكان سياسي برخورداراست كه به بسيج سياسي مردم بپردازد.
 
وي از استراتژيست‌هاي آمريكايي خواسته است تا براي اينكه بر اريكه قدرت باقي بمانند در دنياي اسلام و ميان مسلمانان در زمينه مفهومي تفرقه ايجاد كنند كه آمريكايي‌ها به خوبي از گفته‌هاي او استفاده كردند شاهد اين ادعا مفهوم دموكراسي خواهي است كه در دو سال اخير به جنگ شيعه و سني بدل شده است. گواه ديگر آن حذف واژه اسلامي از انقلاب‌هاي اخيري است كه در كشورهاي عربي شكل گرفته است.
 
تحولات اخير خاورميانه را مي‌توان از دو بعد مورد بررسي قرارداد: 1 - بعد راهبردي 2 - بعد سياسي. دربعد راهبردي مي‌توان به مقابله با رژيم صهيونيستي و توجه به راهبردهاي منطقه‌اي در مقابل راهبردهاي فرامنطقه‌اي اشاره كرد. در اين بعد دنياي غرب با تفرقه‌افكني مفاهيمي چون شيعه و سني كردن، عربي و عجمي‌كردن و... تفرقه‌هايي بين مسلمانان ايجاد مي‌كنند. در بعد سياسي هم موضوع دموكراسي خواهي رادر قالب قومي و مذهبي به عنوان مانعي در ايجاد وحدت در اسلام پيگيري مي‌كنند.

مسلمان با اقداماتي مي‌توانند با فعاليت‌هاي دنياي غرب مقابله كنند، يكي از آنها مفهوم بيداري اسلامي است كه هم توطئه دوگانه دنياي غرب را خنثي مي‌كند و هم مي‌تواند وحدت مورد نياز در حوزه راهبردي و سياسي را با يكديگر تلفيق كند. البته بايد تلاش شود كه مفاهيم سياسي و دموكراسي در قالب مفاهيم اسلامي يا مفاهيم وحدت بخش سياسي درآيد تا هم وحدت راهبردي فراهم ‌شود و هم اين‌گونه دموكراسي حاصل از بيداري اسلامي به تقويت راهبردي دنياي اسلام منجرشود. در حال حاضر از هرصد گلوله‌اي كه در دنيا شليك مي‌شود نود و هشت گلوله آن برسينه مسلمانان مي‌نشيند و اين به معناي آن است كه غربي‌ها در اجراي

«حقوق بشر و دردهای فراگیر انسانی»عنوان مقاله امروز روزنامه حمایت نوشته ابراهیم آقامحمدی:
 
روز دهم دسامبر برابر با بیستم آذر ماه، در تقویم مناسبت های بین المللی، سالهاست که با عنوان روز جهانی حقوق بشر نامگذاری شده است. در سطح بین المللی معمولاً نامگذاری روزها با توجه به یک رویداد مهم بین‌المللی یا تصویب یک سند بین‌المللی انجام می شود. بر همین مبنا سازمان ملل روزی که اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1948 به تصویب کشورهای مختلف وقت جهان رسید را به عنوان روز جهانی حقوق بشر تعیین کرده و هر ساله در سراسر جهان از سوی نهادهای دولتی و غیردولتی گرامی داشته می شود.
 
گرامیداشت این روز، البته با نگاه‌های مختلفی صورت می گیرد و صداهای متنوعی از سراسر جهان پژواک می‌یابد.برخی فقط به تعریف و تمجید از تصویب یک سری اسناد بین‌المللی حقوق بشر از جمله اعلامیه جهانی بسنده می‌کنند و با ایجاد فضایی رمانتیک از همه می‌خواهند که استانداردهای بین‌المللی را رعایت کنند برخی یک گام فراتر می‌گذارند و به بهانه این روز تنش‌ها و مشکلات فراروی جامعه بین‌المللی و وضعیت عملی اجرای استانداردهای بین‌المللی حقوق بشر را نیز مورد بحث قرار می‌دهند و مثلاً روشن می‌سازند که اگرچه در اسناد بین‌المللی حرف‌های قشنگ و زیبا در مورد حقوق بشر زده شده، مثلاً اینکه همه حق حیات دارند، هیچکس را نباید خودسرانه بازداشت کرد، حریم خصوصی افراد باید محترم شمرده شود و... ولی این گزاره های زیبا از حیث عملی در کمتر کشور جهان به خوبی رعایت می شود و چه بسا در برخی از این موارد مدعیان حقوق بشر در سطح جهانی ازجمله ناقض‌ترین‌ها هستند.
 
 به هر صورت، این نگاه برای بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر نیز نمود عینی حتی در خود کشورهای غربی دارد و بسیاری از فعالان حقوق بشر و حامیان صلح با چنین رویکردی از فرصت روز جهانی حقوق بشر بهره مند می شوند.
نگاه سومی که یک گام فراتر از دو گروه قبلی می‌گذارد، بر این باور است که بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر، فرصتی است تا صرفنظر از طرح برخی تنش‌های عملی فراروی اجرای استانداردهای بین‌المللی حقوق بشر، برخی نقدهای هنجاری بر معیارهای موجود بین‌المللی در زمینه حقوق بشر نیز مطرح شود.
 
به عبارت دیگر، این نگاه یادآور می‌شود که نباید فقط به روبناها و اقدام های سطحی در چنین روزهایی بسنده کرد بلکه باید اندیشه مخاطبان را متوجه مسایل عمیق تری کرد، ازجمله اینکه توجه کنند بسیاری از نارسایی های موجود جهانی در زمینه حقوق بشر فقط به عرصه عمل از قبیل سوءاستفاده ابزاری برخی دولت ها و یا عدم پایبندی صاحبان قدرت به رعایت حقوق انسانی و یا سیاسی کاری و امثالهم مربوط نمی شود، بلکه برخی از همین پدیده های منفی عملی، ریشه در مشکلات هنجاری موجود دارند با این توضیح که مثلاً وقتی در ترسیم حق‌ها و تکالیف بشر نگرش هستی شناسانه درستی نداشته باشیم و بشر را بدون مبدأ و معاد در نظر بگیریم، طبیعتاً در ورطه دیدگاه های تنگ و محدودی فرو خواهیم غلطید که بیشتر لذت گرایی و هوس بازی را معیار قرار داده و به نام حقوق انسانی، هوسها را پیگیری خواهیم کرد.
 
حال آنکه ظرفیت ها و مسئولیت های بشر در نظام هستی بسیار فراتر از چنین نگاهی است. هم چنین وقتی در ترسیم حق ها و تکالیف انسانی مبتنی بر مبانی لیبرالیستی حرکت کنیم، ثمره آن این خواهد شد که خیلی از انحراف ها از قبیل هم جنس گرایی، سقط جنین، خودکشی و امثالهم را در قالب حق انسانی مطرح خواهیم کرد. چنان که برخی از دولت های غربی همین رویکرد را مرتباً دنبال می کنند.
 
 در عرصه حقوق زن یا حقوق کودک یا نظام عدالت کیفری نیز نگرش لیبرالیستی باعث ده ها انحراف در جامعه بشری شده که در مجموع، تا برای این انحراف های فکری چاره اندیشی نشود و هنجارهای مناسب در سطح جهانی تدوین نشوند، مشکلات بشر نه تنها پایان نخواهد یافت بلکه روز به روز توسعه پیدا خواهد کرد. به هر صورت، دیدگاه سوم مورد اشاره، بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر را فرصتی می یابد که سطح بحث های مربوط به حقوق انسانی را عمیق تر کند.
 
در جامعه ما در ظاهر هر یک از سه دیدگاه بیان شده در پیش، در قبال روز جهانی حقوق بشر قایلان و طرفدارانی دارد. مثلاً برخی از روشنفکران سکولار و یا فعالان مدنی ایرانی، مجذوب اندیشه غرب که اغلب آنها این روزها مقیم غرب نیز شده اند، رویکردشان بر این است که در چنین مناسبت هایی فقط تعریف و تمجید از استانداردهای موجود بین المللی و تفاسیر غربی بکنند و همگان را به رعایت آن تفاسیر دعوت کرده و یا ناقضان آن تفاسیر را لعن و نفرین کنند، در مقابل گروه مزبور، کم نیستند افراد یا گروه هایی در مراجع رسمی و میان مسئولان و یا در جامعه مدنی که در چنین مناسبت هایی بیشتر تمرکز را بر نقد مشکلات عملی جهان و یادآوری سیاسی کاری های غرب و برخوردهای گزینشی آن و اتفاقات ابوغریب و گوانتانامو و امثالهم قرار می دهند، یا با همین نگاه وضعیت عملی برخی کشورهای دیگر را هدف قرار می دهند.
 
 طبیعتاً تلاش های این افراد یا گروه ها بیشتر جنبه واکنشی به اقدام های بین المللی پیدا می کند و گاه متاسفانه خیلی سطحی و شعاری نیز نمود می یابد که خود اثر عکس شعارهای مطروحه را در بر دارد. و اما فعالانی نیز هستند که مبتنی بر نگرش دینی تلاش می کنند تا در چنین مناسبت هایی، مبانی فکری حقوق بشر در جهان معاصر را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند و مثلاً هر سال در قبال حداقل شعار مطروحه از سوی سازمان ملل، دیدگاه فکری درست را بیان دارند و اجازه ندهند که تفسیرهای غربی معیار شناخت حقوق بشر یا محور عمل قرار گیرد.
 
طبیعتاً فعالان رویکرد سوم باید از متانت فکری و عملی لازم برخوردار باشند و بدون جو زدگی و یا شعارگرایی سطحی، اندیشه های مشکل ساز در جهان معاصر در زمینه حقوق بشر را واکاوی علمی و فنی کنند و مبتنی بر چنین فرآیندی روشن سازند که اندیشه نادرست چه مشکلات عملی نیز ببار آورده است. امسال شعار سازمان ملل برای بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر، حق مشارکت عمومی و شناسایی چند صدایی و تنوع آرا و نظرها در جامعه است.
 
این شعار به طور قطع توسط فرهنگ های مختلف مورد استقبال قرار دارد. اما از کلیات که بگذریم، بحث های نظری عمیقی را می توان مطرح کرد که هم در مورد تنوع آرا و نظرها در جامعه و هم در مورد حق مشارکت عمومی. اندیشه اسلامی نسبی گرایی در حوزه گزاره های اخلاقی و انسانی که غرب به طور دایم به آن دامن می زند را بر نمی تابد و بر این باور نیست که می شود به نام چند صدایی و تنوع آرا، هر فکر منحرف و غلطی را ترویج داد و زمینه انحراف و سقوط انسان ها را فراهم ساخت و آن وقت به فکر چاره بود که مثلاً چه کنیم که این همه ایدز ناشی از روابط جنسی آزاد گسترش یافته است یا چه کنیم که این همه سقط جنین ناشی از روابط نامشروع گسترش یافته است.
 
طبیعی است اگر اندیشه ای که مروج روابط نامشروع بوده میدان عمل گسترده ای نمی یافت، این همه آثار مخرب برای جامعه بشری درست نمی کرد. در حیطه حق مشارکت عمومی نیز اندیشه اسلامی قایل به آن است که جامعه را باید پاک ترین و سالم ترین و داناترین انسان ها اداره کنند و مبنای مشروعیت را نه فقط هیجانات و احساسات عمومی، بلکه وجود معیارهای دقیق اخلاقی و علمی مصرح در موازین الهی شکل می دهند. بر این اساس نمی توان به نام مشارکت عمومی زمینه حاکمیت افراد فاسد الاخلاق یا بی اطلاع به موازین و هنجارهای کامل اداره جامعه بشری را فراهم آورد.
 
 در اندیشه اسلامی حاکمانی که فاسدالاخلاق و فاقد شرایط دقیق حکمرانی هستند، طاغوت یا غاصب حاکمیت محسوب می شوند. در اندیشه اسلامی مشارکت عمومی فقط به رأی دادن و مشارکت در انتخابات محدود نمی شود، بلکه شهروندان، حق نه، بلکه تکلیف دارند که به طوردایم امور مختلف جامعه را رصد کنند و ضمن اینکه خود بهترین عملکردها را ارایه می کنند، به امر به معروف و نهی از منکر در روابط بین خود با دیگران و یا در تعامل با صاحبان قدرت بپردازند. طبیعی است که این مشارکت بسیار مسئولانه تر و پیوسته تر است تا اینکه بگوییم شهروندان فقط حق رأی دارند و بعد که حاکمان سرکار آمدند، هر چه می خواهند انجام دهند، فقط کافی است اکثریت حزبی با آنها در پارلمان همراهی کند.
 
سخن آخر:
روز جهانی حقوق بشر نیز مثل روزهای دیگر سال که در تقویم مناسبت های ملی و جهانی ذکر شده اند، آمد و رفت. در هریک از مناسبت های ملی یا جهانی می توان تحرکی به فکر و اندیشه و عمل خود داد. حقوق بشر امروزه دغدغه همه ملت ها و انسان ها در سراسر جهان است و همفکری وسیعی بین ملت ها برای رفع تبعیض ها و بی عدالتی ها در سراسر جهان شکل گرفته است. در همین چارچوب است که امروزه اکثر ملت ها با مردم مظلوم فلسطین هم نوا هستند و یا شاهدیم که در نیویورک تظاهرات برای حمایت از شیعیان پاکستان برگزار می شود و یا در انگلیس مردم در حمایت از مردم بحرین شعار می دهند.
 
 این هم نوایی جهانی برای رفع ظلم ها را باید تقویت کرد و به طوردایم، فکر و اندیشه درست و جامع در زمینه حقوق انسانی راارایه کرد تا مخاطبان در سراسر جهان جذب رویکردهای فکری مناسب شوند. صرفنظر از ارایه فکر خوب، باید عمل و اجرای خوب را نیز به طوردایم نشان داد تا کارآمدی مدل اسلامی اداره جامعه از حیث رعایت حقوق انسان ها به خوبی دیده شود.
 
 هریک از این جورچین ها اگر نباشند، پیام ما تأثیرگذار نخواهد بود و مکاتب فکری رقیب، به خصوص لیبرالیسم به میدان داری خود ادامه خواهد داد.امید است همه ما به دردهای فراگیر معاصر بیشتر بیاندیشیم و برای رفع آنها در سطوح ملی و جهانی تلاش گسترده تری را معمول داریم.
 
امروز روزنامه ابتکار مقاله ای به قلم  قلم محمدعلي وکيلي با این عنوان منتشر کرد:
 
«غاليان» سياست و «کاسبان» حيثيت!
 
مي گويند:شاه عباس به جهت تنبيه متملقان درباري،امر کرد در مجلس سر قليان هارا به جاي تنباکو از سر گين الاغ پرساخته و آتش روي آنها قرار دهند. پس از آن که درباريان مشغول پک زدن به قليان‌ها شدند،شاه عباس گاه و بيگاه مي‌گفت:اين تنباکو‌ها را حاکم همدان براي من فرستاده است کيفيت آن چگونه است و در باريان حاضر در حالي که به شدت سرفه مي‌کردند در پاسخ به لحني چاپلوسانه جواب مي‌دادند:قربان اين تنباکو فوق العاده عالي است و خوش عطر و بو است و در جهان بهتر از آن پيدا نمي‌شود. يکي از آفات مهم جوامعي چون ايران رواج فرهنگ اغراق گويي وتملق و چاپلوسي است.
 
 غلو و اغراق گويي ريشه تاريخي و مذهبي دارد و کساني که گرفتار اخلاق اغراق گويي در خصوص ائمه معصوم عليهم السلام شدند به غاليان شهرت يافتند. مسئله غلو درباره پيشوايان يکي از مهمترين چشمه‌هاي انحراف است به همين دليل اسلام درباره غلات سخت گيري شديد کرده تا جايي که در کتب عقايدوفقه غلات از بدترين کفار معرفي شده اند.
 
غلو در دين باعث رويگرداني بسياري از اصل دين و بد بيني آنان مي‌شود مثلاً غلو مسيحيان در حق عيسي سبب گريختن فر هيختگان و مردم از دين مسيح و انکار رسالت گرديد زيرا آنان به فطرت صاف خود دريافته اند که ايمان به الوهيت بشري ازسخافت برخوردار است از اين رو کفر را بر اين سخافت ترجيح دادند و خود را به رنج نيفکندند تا مگر خرافات را از حقيقت دين جدا سازند.
 
دين اسلام نيز دچار اين افت خطرناک گرديد پس از رحلت پيامبر اکرم (ص)اولين سخنان غلو آميز راجع به آن حضرت آغاز گرديد در دوره‌هاي مختلف گروه‌هايي در ميان مسلمانان ظهور کرد و تفکرات غاليانه اي راتبليغ نمودند تلاش عمده اين گروه‌ها امتياز فوق بشري بخشيدن به شخصيت‌ها و رهبران سياسي و ديني بود.
 
 در روزگار کنوني رفتار غاليانه و غلو گونه هم در حوزه مسايل سياسي و هم ديگر مسايل رواج دارد به عبارتي ساحت سياست ايران درگير فرهنگ غلو مي‌باشد.خداپنداري معصوم و معصوم انگاري ولي فقيه دو نمونه بارز فرهنگ غلو بحساب مي‌آيند.آنکه تلاش مي‌کند ولي فقيه را تا جايگاه معصوم ارتقاء دهد و مقامش را همسان مقام معصوم قرار دهد در حقيقت گرفتار غلو در رفتار مي‌باشد. اين شکل از تعريف و تمجيد نه ثناکه مصداق اغرق گويي است وموجب تنزل منزلت و دوري مردم خواهد شد.
 
خوشبختانه همواره اين رفتار مورد نهي و نکوهش امام(ره) و مقام معظم رهبري بوده است بسياري به ياد دارند که وقتي مرحوم فخرالدين حجازي در حين سخنراني در محضر امام خميني اقدام به تعريف و تمجيد آنچناني کرد چطور با تذکر جدي و عتاب آلود امام روبرو شدند و يا نهي ازاوصاف مبالغه آميز به کرات در بيانات رهبري معظم آورده شده است اما گويا عده اي براي خود رسالت اغراق گويي قايل هستند.
 
هفته گذشته وقتي مردم از تلويزيون کلام يکي از مقامات عالي کشور را شنيدند که افتتاح پروژه را با نام خداوند متعال ومقام معظم رهبري و رئيس جمهور انجام دادند به خود لرزيدند و به خدا پناه بردند. مع الاسف اغراق گويي و افراط در تمجيد و تعريف از خودي‌ها و همراهان و هم حزبي‌ها و افراط در دشمني و دشنام گويي به رقيبان و مخالفان به ويروس فراگير فرهنگ سياسي تبديل شده است دوستان را با شأن معصومانه ياد مي‌کنند و رقيبان را با وصف کفر تعريف مي‌نمايند.عده اي با غلو گويي در حق برخي مسئولان نردبان محبوبيت مي‌سازند و شانس برخور داري از مواهب خلق مي‌کنند.
 
 از سويي با افراط در دشمني با رقيبان آنان را مسئول گناه اول و آخر آدمي برمي شمرند تلاش مي‌کنند تا از حيثيت ديگران براي خود نمدي دوخته وکاسبي نمايند با پاک کن اغراق گويي در حق دوستان، تمام تقصيرات آنان را پاک مي‌نمايند وقلم عفومي گيرند و آنان را مستحق هيچگونه تنبيه و تذکري نمي‌بينند و با افراط در دشمني کاه رقيبان را کوه مي‌سازند و صغيره آنان را کبيره و به گناه نکرده محکومشان مي‌کنند با بازي با حيثيت ديگران براي خود حيثيت کاسبي مي‌کنند و با اغراق در ذکراوصاف نان و نام قرض مي‌گيرند.
 
وقتي پيرامون خود نيک مي‌نگريم و گرد و غبار اغراق گويي و تفريط در حق همديگر را مشاهده مي‌کنيم و مشاهده مي‌کنيم که چگونه منبرها و تلويزيون و روزنامه‌ها و محاوره عموم همه و همه درگير افراط و تفريط در تعريف و بدگويي مي‌باشند آنگاه فرياد بر مي‌آوريم که نهضت ضد غاليان سياست و کاسبان حيثيت لازم است. همه بايد نسبت به اين بد مستي‌ها برآشوبند و فرياد برآورند و جامعه را به اعتدال و ميانه روي رهنمون سازند.
 
امروز روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود مقاله ای با این عنوان به چاپ رساند:
 
آزمون تاريخي اخوان المسلمين   
 
 بسم‌الله الرحمن الرحيم 
 ادامه اعتراض مخالفان محمد مرسي رئيس‌جمهور مصر كه از ديروز وارد مرحله جديدي شد، اوضاع سياسي مصر را پيچيده‌تر كرده است. اين، دور دوم از مرحله جديد اعتراضات مخالفان است كه شروع شده و بيش از هر چيز، حاكميت اخوان المسلمين بر مصر را هدف قرار داده است.

هر چند عقب نشيني رئيس‌جمهور مصر از تصميم بحث برانگيز وي در افزايش اختياراتش، تا حدود زيادي مانع از وخامت بيشتر اوضاع و بروز يك درگيري داخلي تمام عيار شد ولي اين به مفهوم پايان يافتن تنش سياسي در مصر نمي‌باشد. يكي از تبعات سوء تصميم نسنجيده مرسي اين شد كه عناصر وابسته به رژيم سابق به طور جسورانه و طلبكارانه در صحنه سياسي مصر ظاهر شدند و به جولان دادن پرداختند.
 
به گفته محافل خبري، جريان ضدانقلاب و عناصر و محافل وابسته به رژيم گذشته كه پس از قيام مردم به گوشه‌اي رانده شده بودند، در طول دو هفته گذشته به طور گسترده‌اي در خيابان‌ها حضور پيدا كردند. اين منابع همچنين از خوشحالي "حسني مبارك" رئيس رژيم سابق از تحولات اخير خبر داده‌اند.
 
اين درحالي است كه تنش در صحنه سياسي مصر همچنان ادامه دارد و در تازه‌ترين تحول "جبهه نجات ملي" كه گروه‌هاي ليبرال و ملي گرا در آن اكثريت دارند پس از لغو اصلاحيه قانون اساسي، اكنون خواستار لغو همه پرسي شده‌اند. اين جبهه تاكيد كرده است تا رسيدن به اهدافش به اعتراضات ادامه خواهد داد.

دولت مرسي پس از آن حاضر شد اصلاحيه الحاقي خود به قانون اساسي را لغو كند كه با فشارهاي شديد و اعتراض گروه‌هاي سياسي مصر مواجه شد، اعتراضاتي كه مرسي و اخواني‌ها پيش‌بيني نمي‌كردند تا به اين حد گسترده و شديدباشد. در جريان دور اول اين اعتراضات 7 نفر كشته شدند و صدها نفر نيز مجروح گرديدند.

دور تازه تنش سياسي در مصر، به عنوان بزرگترين بحران سياسي پس از سقوط رژيم سابق، پس از آن آغاز شد كه محمد مرسي رئيس‌جمهور جديد مصر در سوم آذر ماه در اقدامي غيرمنتظره، طي حكمي دادستان مصر را بركنار كرد و اصلاحيه‌اي به پيش نويس قانون اساسي اضافه نمود كه براساس آن، رئيس‌جمهور از اختيارات فراقانوني برخوردار مي‌شد. طبق اصلاحيه مذكور، هيچ مرجع و نهادي اجازه مخالفت با دستورات و تصميمات رئيس‌جمهور را نداشت.
 
مرسي، در توجيه اين تصميمش، آنرا در راستاي اهداف انقلاب خواند كه مورد تأييد اكثريت مردم مصر است. وي همچنين اعلام كرد پيش‌نويس قانون اساسي را همراه با اصلاحيه آن روز شنبه 18 آذر ماه به همه پرسي مي‌گذارد. اخواني‌ها كه هم اكنون در صحنه سياسي مصر اكثر مراكز قدرت را دردست دارند پيش‌بيني كرده بودند بدون مشكل، در اين همه پرسي پيروز خواهند شد ولي واكنش گسترده مخالفان، اين برنامه را برهم زد.
 
تصميم شتاب زده و نسنجيده مرسي و عقب نشيني بعدي وي، تحولات مصر را وارد مرحله جديدي كرده است. اين تحولات، به اعتبار مرسي و حزب اخوان المسلمين ضربه وارد ساخت. اكنون اين ذهنيت در افكار عمومي مردم مصر قوت گرفته است كه آيا اخواني‌ها وارث مناسبي براي انقلاب مردم مصر هستند؟

ترديدي نيست كه منشا و زمينه انقلاب مردم مصر، همچون ساير انقلاب‌هاي منطقه، بر اسلام خواهي استوار است ولي حزب اخوان المسلمين به عنوان تشكيلاتي اسلام گرا، سياست و رفتارهايي را در طول سال‌هاي منتهي به انقلاب مردم مصر و پس از آن اتخاذ كرده‌اند كه مورد انتقاد بخش اعظمي از جامعه مصر، به ويژه اقشار دانشگاهي و نخبگان سياسي مي‌باشد. واقعيت اين است كه حزب اخوان المسلمين در طول 80 سال موجوديت خود فراز و فرودهاي زيادي داشته است و به جرأت مي‌توان گفت اخوان المسلمين امروز با آنچه بنيان گذاران آن، حسن البناء، در نظر داشت فاصله زيادي دارد.
 
 امروزه از اخوان المسلمين سياست‌هائي مشاهده مي‌شود كه اين شائبه را تقويت مي‌كند كه اين حزب و مسئولان آن، به دنبال تصاحب قدرت مي‌باشند. رفتارهاي پرتناقض اين حزب، شائبه مذكور را تقويت كرده است. تقديم جايزه توسط مرسي به بيوه انورسادات، به بهانه اينكه سادات در جنگ با رژيم صهيونيستي رشادت به خرج داده است از جمله اين رفتارهاي سؤال برانگيز است.
 
رئيس‌جمهور اخواني مصر درحالي از سادات تمجيد و تقدير مي‌كند كه به گواه تاريخ، سادات نه تنها حكومتي استبدادي در مصر برقرار كرد بلكه با انعقاد پيمان ننگين "كمپ ديويد" ضربه بزرگي به آرمان فلسطين و منافع دراز مدت جهان اسلام وارد نمود. همچنين تاكيد چندين باره مقامات دولت جديد، بر پايبندي به پيمان كمپ ديويد و ادامه مناسبات ديپلماتيك با رژيم صهيونيستي، بدون اينكه به افكار عمومي مصر مجال نظر دادن در اين باره داده شود در ادامه همان رفتارهاي سؤال برانگيز اخواني‌ها قرار دارد.
 
در اينجا اين سؤال پيش مي‌آيد كه مسئولان جديد مصر و شخص مرسي كه براي افزايش قدرت خود به سراغ همه پرسي مي‌روند چرا براي سرنوشت پيمان ذلت بار كمپ ديويد و ادامه روابط با رژيم صهيونيستي اقدام به همه پرسي نمي‌كنند؟ اگرچه مي‌توان خوش بين بود كه هنوز حزب اخوان المسلمين مجال پياده كردن سياست‌هاي اصولي خود را پيدا نكرده است و چه بسا در آينده به دنبال تحقق خواست و نظر ملت مصر در مقوله‌هاي مذكور بر آيد ولي تصميم اخير رئيس‌جمهور مصر در اعطاي اختيارات فوق قانوني و به خود كه در جهت ايجاد ديكتاتوري جديد در مصر است، نمي‌تواند توجيه پذير باشد. اين حركت نسنجيده مرسي، موجب شد تا گروههايي هم كه اساساً در تقابل، انقلاب مردم مصر قرار دارند و وابستگان رژيم مبارك نيز مجال جولان و قدرت نمايي پيدا كرده و از لاك خود خارج شوند.
 
سياست‌هاي بحث برانگيز اخوان المسلمين مصر به همين مورد محدود نمي‌شود. اخواني‌ها در بحبوحه انقلاب مردم مصر عليه رژيم مبارك نيز آنچنانكه متناسب با توان اين حزب بود وارد نشدند و طلايه‌دار انقلاب، جوانان دانشجويي بودند كه وابستگي به اين حزب نداشتند. در جريان اعتراضات در دوران حاكميت شوراي نظامي دست نشانده مبارك نيز، اخوان المسلمين نه تنها در تظاهرات حضور نداشتند بلكه آنرا حركتي "نامناسب" دانستند.

عليرغم اين واقعيت‌ها، نمي‌توان اين نكته مهم را ناديده گرفت كه اخوان المسلمين در مصر، مهم‌ترين و با برنامه‌ترين تشكيلات سياسي است و از اين جهت اين گروه رسالت سنگيني را براي تحقق اهداف انقلاب مردم مصر برعهده دارد.
 
اين گروه پرسابقه اكنون در برابر آزمون تاريخي مهمي قرار دارد كه شايد سرنوشت سازترين آزمون تاريخ اين جريان اسلامي - سياسي باشد. اخوان المسلمين اگر تمايل دارد از شرايط فعلي و آزمون مهمي كه در آن قرار دارد و سفيد و سربلند بيرون آيد بايد به اهداف اصولي و خواست‌هاي اصلي مردم در انقلاب توجه كند.
 
تجديدنظر در پيمان سازش با رژيم صهيونيستي، در پيش گرفتن راهكارهاي عملي و بدون ملاحظه در كمك رساني به ملت فلسطين به دليل جايگاه ويژه جغرافيايي و سياسي مصر اتخاذ سياست‌هاي معقول در مسائل منطقه از جمله در سوريه، و دوري از قدرت طلبي و انحصارگرايي از مواردي است كه مي‌تواند اخوان المسلمين را در جايگاه يك گروه سياسي اسلامي و انقلابي قرار دهد.

در غير اينصورت، ميدان‌دار شدن سكولارها و عناصر وابسته به رژيم گذشته به صحنه سياسي مصر و قدرت گرفتن آن دور از انتظار نيست. ضمن اينكه بايد در نظر داشت كه جريان سكولار از حمايت كامل جبهه‌اي گسترده متشكل از قدرتهاي خارجي به خصوص صهيونيست‌ها و متحدان غربي آنها برخوردار است و قطعاً اين جبهه مايل نيست انقلاب مردم مسلمان مصر به اهداف نهايي و سرنوشت‌ساز خود برسد.
 
دكترجعفر خیرخواهان در مقاله ای برای روزنامه دنیای اقتصاداین طور نوشت:
 
آیا در آینده شاهد افول غرب خواهیم بود؟
 
آیا جهان غرب پیشتازی در عرصه اقتصادی و نوآوری را به شرق واگذار خواهد کرد؟ آیا نوبت رنسانس و نوزایی فکری و اندیشه‌ای آسیایی‌ها فرا رسیده است؟اگر به نرخ رشد بالای اقتصادی در شرق و جنوب آسیا و برآمدن قدرت‌های نوظهوری مثل چین و هند نگاه کنیم، پاسخ به این پرسش مثبت به نظر می‌رسد. اما اگر به رتبه‌بندی دانشگاه‌های جهان که با عنوان «آموزش عالی تایمز» منتشر می‌شود، نگاهی بیندازیم شاید به نتیجه دیگری برسیم.
 
این رتبه‌بندی به هیچ وجه نشان نمی‌دهد که غرب در حال عقب‌نشینی است، بلکه برعکس در اوج قرار دارد. برای مثال از ده دانشگاه برتر جهان، 7 دانشگاه آمریکایی و 3 دانشگاه انگلیسی هستند. در بین 100 دانشگاه برتر جهان، نیمی در کشور آمریکا، یک‌چهارم در اروپای قاره‌ای و حدود یک پنجم در انگلستان، کانادا و استرالیا قرار دارند. به طور خلاصه جهان غرب 89 درصد از 100 دانشگاه برتر جهان را در اختیار دارد؛ در حالی که سهم آسیا تنها 11 درصد است.

این رتبه‌بندی را موسسه علمی پژوهشی تامسون رویترز تهیه می‌کند و تنها معیار جهانی عملکرد دانشگاه‌ها است که دانشگاه‌های درجه یک جهانی بر اساس تمام ماموریت‌های اصلی یک دانشگاه (محیط آموزشی، پژوهش و تولید مقالات مورد استناد، انتقال دانش، نوآوری و درآمد از صنعت و چشم‌انداز و اعتبار بین‌المللی از حیث کادر هیات علمی و دانشجویان) مورد ارزیابی و قضاوت قرار می‌گیرند.
 
به اين منظور سیزده نماگر عملکردی به کار می‌رود تا جامع‌ترین و متوازن‌ترین مقایسه‌ها ارائه شود که مورد اعتماد دانشجویان، هیات علمي، مدیران دانشگاه و صنعت و دولت است. انتشار این رتبه‌بندی‌ها هر ساله یک رویداد بزرگ برای دانشگاه‌ها و نیز اساتید و دانشجویانی است که در جست‌وجو‌ی انتخاب دانشگاهی برای کار و تحصیل هستند.
 
در بین 100 دانشگاه برتر جهان، هیچ دانشگاهی از هند و دیگر کشورهای مهم آسیایی مثل اندونزی، تایلند و فیلیپین حضور ندارد. در بین 200 دانشگاه برتر تنها یک دانشگاه تایوانی حضور دارد و اگر چه کره جنوبی سه دانشگاه و هنگ‌کنگ و سنگاپور هر کدام دو نماینده در بین 100 دانشگاه برتر دارند، این تعداد به حدی نیست که نشانه جابه‌جا‌یی قدرت به سمت شرق باشد. به واقع اگر بخواهیم از خیزش قاره‌‌ای سخن بگوییم درست‌تر این است این خیزش را به اروپا نسبت دهیم. برای مثال اگر دانشگاه‌های چهار کشور سوئد، سوئیس، بلژیک و هلند را که روی هم رفته 45 میلیون نفر جمعیت دارند با هم جمع کنیم، بیشتر از تعداد دانشگاه‌های کل آسیا در بین 100 دانشگاه برتر است.
 
 تعداد دانشگاه‌های کشور کوچک هلند به تنهایی بیش از مجموع چین و ژاپن در بین 100 دانشگاه برتر جهان است، در حالی که فرانسه و آلمان با همدیگر هشت دانشگاه در فهرست 100 برتر دارند؛ در مقایسه با آنها چین و ژاپن روی هم رفته تنها چهار دانشگاه دارند. حتی انگلستان نیز بهانه‌ای برای خوشحالی دارد؛ چرا‌که ده درصد از 100 جایگاه برتر را به خود اختصاص داده است که دقیقا یکی کمتر از کل آسیا است.
 
پس اگر دانشگاه‌های معتبر و درجه یک را مرکز تولید پژوهش و خلق و پشتیبانی از اندیشه‌ها و ایده‌های نو و ارزشمند بدانیم که ثروت اصلی برای هر کشوری محسوب می‌شوند، هنوز خورشید قدرت اقتصادی و فرهنگی در غرب غروب نکرده است.
 
در این میان کشور در حال توسعه ترکیه توانسته است شگفتی‌ساز شود و چهار دانشگاه در بین 300 دانشگاه برتر جهان داشته باشد. کشور بزرگ هندوستان در بین 400 دانشگاه برتر جهان تنها سه دانشگاه دارد. عربستان و ایران نیز هر کدام تنها با یک دانشگاه، (دانشگاه ملک عبدالعزیز و دانشگاه صنعتی شریف) در بین دانشگاه‌های از رتبه 300 تا 350 قرار گرفتند.
 
در جهان رقابتی و متکی به دانش‌های پیچیده، آینده کشورها را وضعیت دانشگاه‌ها رقم می‌زند. پس نتایج این رتبه‌بندی هشداری برای برنامه‌ریزان کشورهایی است که در انتهای جدول قرار دارند تا سیاست‌های ملی را به گونه‌ای تعیین کنند که در خدمت پیشرفت علمی دانشگاه‌ها باشد.
 
از جمله عوامل مهم پیشرفت دانشگاه‌ها می‌توان به اینها اشاره کرد: حضور در عرصه علم و دانش جهانی و برقراری ارتباط و تبادل بیشتر علمی با سایر دانشگاه‌های جهان و جذب و استخدام اساتید توانمند و برگزاری همایش‌های علمی بین‌المللی. مقایسه فعالیت‌های هر دانشگاه با دانشگاه‌های رقیب و هم‌رتبه در سایر کشورها و الگوگیری از دانشگاه‌های معتبر و در کلاس جهانی؛ همان گونه که دانشگاه صنعتی شریف با الگوگیری از دانشگاه معتبر MIT تاسیس شد و بنا بود شاخه‌ای از آن دانشگاه در ایران باشد.
 
 کاری که برخی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مدتی است شروع کرده‌اند و دانش و سازوکار مدیریت و تامین منابع مالی دانشگاه مادر را نیز به داخل منتقل می‌کنند. افزایش سهم بودجه‌های پژوهشی در تولید ناخالص داخلی و هدایت بخش اعظم آن به پروژه‌های دانشگاهی و حمایت از حقوق مالکیت فکری برای تشویق به اختراعات و نوآوری در دانشگاه‌ها؛ و سرانجام مصون نگه داشتن دانشگاه از مداخلات سیاسی و هدایت دانشگاه‌ها به سمتی که محلی برای حل مشکلات جامعه باشند.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار