اگر قرار باشد در ميان هنرپيشه‌هاي زن سينماي ايران، شمايلي مترادف سيدجواد هاشمي انتخاب كنيم، قطعا يكي از اولين انتخاب‌ها، سودابه آقاجانيان است، مجري و بازيگري كه كارهاي متنوعي از دبيري ديني در دبيرستان تا حضور در بنياد فارابي، ستاد بازسازي عتبات عاليات و امروز «مدرسه‌داري» را تجربه كرده است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، نكته جالب مصاحبه اين بود كه به دليل شلوغي و سروصداي محيط، لوكيشن مصاحبه اتومبيل شخصي خانم آقاجانيان شد كه البته اين هم تجربه‌اي جديد بود، آقاجانيان صريح و صميمي و البته منتقدانه سخن مي‌گويد این شما و این هم گفتگوی جام جم با خانم آقاجانیان.

شما جزو اولين مجري‌هاي چادري تلويزيون هستيد. درست است؟

بله، من اولين مجري چادري تلويزيون بودم، البته قبل از من در بخش خبر، خانم‌هاي چادري بودند، مثل خانم ساكي؛ ولي اولين مجري چادري بنده بودم. من سال 69 وارد سازمان شدم و به معاونت سياسي رفتم و كار را با خبر راديو شروع كردم.

يعني اولين حضورتان در حوزه سياسي بود؟

بله، من به عنوان گوينده خبر وارد سازمان شدم ولي همان موقع، پخش شبكه دو برنامه‌اي را به من پيشنهاد كردند كه اولين برنامه با اجراي يك خانم چادري بود؛ يك برنامه مناسبتي هفت روزه براي ميلاد حضرت زهرا(س) بود كه اتفاقا مصادف شد با فوت آيت‌الله‌العظمي خويي كه طبعا حال و هوايش به خاطر اين حادثه عوض شد.

اين برنامه و حضور شما به سال 1369 بازمي‌گردد؟

بله.

اجرا با چادر، انتخاب خودتان بود يا انتخاب و پيشنهاد تهيه‌كننده؟ بازخوردهايش چه بود؟

قطعا انتخاب خودم بود. اگر شرط تهيه‌كننده اين بود كه بدون چادر برنامه را اجرا كنم، قبول نمي‌كردم. تهيه‌كننده آن برنامه با همين رويكرد كه من يك خانم چادري بودم، سراغ من آمد.

يعني شما قبل از ورود به سازمان و اجراي برنامه هم حجاب چادر داشتيد؟

بله، چون من چادر را نه از سر اجبار و بخشنامه و... كه از جهت تعهدات مذهبي و عقايد خودم قبول داشتم و دارم.

در اولين حضور تلويزيوني شما با چادر در سال 69 در اولين ساعات آن بازخورد‌هايي كه دريافت كرديد چه بود؟ چون به هر حال اولين حضور يك مجري چادري در تلويزيون بعد از انقلاب بود.

بازخوردهاي جالبي بود، تشويق‌هايي از سوي علما و مراجع و تلفن‌هاي زيادي براي تشكر و قدرداني شد، ولي فكر مي‌كنم چون خبر خيلي بيشتر در چشم‌ها بود و خانم ساكي هم چادر سرشان مي‌كردند، بازخوردها براي ايشان و بعد به تبع آن خانم صلحي كه خبر مي‌خواندند، بيشتر بود.

عجيب‌ترين بازخورد براي شما چه بود؟

برخي همكاران آن وقت به من گفتند تو براي تهيه‌كننده يك امتياز خوب هستي و ديگر به اصطلاح نانت در روغن است!

شما در تلويزيون هم خبر خوانده‌ايد؟

بله، من سال 72 كه در معاونت سياسي بودم خواندن خبرهاي فرهنگي را شروع كردم و آخرين مرحله گويندگي خبرم، بخش خبري ساعت 21 بود. من يادم هست زماني كه داشتم مي‌رفتم، مسئول معاونت سياسي به من گفت شما الان اوج كارت است، چرا گويندگي خبر را رها مي‌كني؟

چرا خبر را رها كرديد؟

چون روحيه من يك روحيه هنري و كمتر سياسي بود و از طرف ديگر، محيط خبري ما كاملاً متفاوت با الان بود. خبر آن زمان براي گوينده هيچ‌گونه جايگاهي نداشت و مثل اين بود كه گوينده يك آدم ماشيني است كه نوشته‌اي را بايد بدون هيچ حسي بخواند. من آن‌موقع مي‌گفتم آخر چطور مي‌شود كه ما خبر رئيس‌جمهور و خبر اعلام كوپن را يكجور بخوانيم، چرا نبايد انعطاف داشته باشيم. اين عدم‌انعطاف در خواندن خبر آن سال‌ها خوب و مطلوب بود، البته خوشبختانه الان اوضاع فرق كرده است. به‌طور خلاصه دليلش اين بود كه من ديدم خبر هيچ انعطاف و جذابيتي ندارد. من دوست داشتم جايي باشم كه بتوانم فعاليت بيشتري كنم.

از همان اوايل دهه 70 بود كه موج مجريان چادري فراگير شد. شما به عنوان اولين مجري چادري و كسي كه در اين زمينه صاحب‌نظر است، چه نظري درباره اين موج داريد؟ چقدر از آن واقعي بود؟

زماني كه يك كاري شروع و باب مي‌شود، طبعا يك گروه به عنوان الگو و يك امر مثبت به آن نگاه و از آن تبعيت مي‌كنند و قطعاً هم يكسري به عنوان مد به آن نگاه مي‌كنند و سراغ آن مي‌روند، مخصوصا اگر از اين روش حمايت هم بشود و بها داده شود. در كشور ما موج‌هايي ايجاد شده كه از سر احساس و اعتقاد نبوده و گاهي اوقات هم خودش را به عنوان آفت نشان مي‌دهد. اين نكته مهمي است، مردم ما بسيار باهوش هستند، رسانه را خوب مي‌شناسند، چه در سينما، چه در تلويزيون، فرق چادر واقعي و غيرواقعي را متوجه مي‌شوند، زماني كه آدم باوري داشته باشد و بخواهد آن باور را در چهره، رفتار و زندگي نمود پيدا مي‌كند، مردم هم آن را باور مي‌كنند.

حتي بعدها اين موج به سينما هم راه پيدا كرد و تيپ‌هاي دختران چادري در مقطعي اواسط دهه 70 و اوايل دهه 80 به سينما هم آمد.

بله، اما كارهايي كه ما در سينما شروع كرديم با همين اعتقاد بود كه هر فرد مي‌تواند با حفظ يكسري ارزش‌ها و اعتقادات وارد هر حوزه‌اي بشود و سالم كار كند. حتي در سينمايي كه متهم است نمي‌شود در آن يكسري اخلاق و فضيلت‌ها را حفظ كرد، من كار تئاتر مي‌كردم و از كار تئاتر به سينما آمدم بارها هم در مصاحبه‌ها گفته‌ام زماني كه مي‌خواستم پايان‌نامه تئاتر را ارائه بدهم واقعاً كار سختي بود. من در تمام مدت در كارهاي تئاتر چادر سرم بود...

پايان‌نامه شما كدام نمايشنامه بود؟

يكي از نمايشنامه‌هاي مولير بود و درست آن قسمتي كه ژرانت و زربنت داشتند با هم گفت‌وگو مي‌كردند كه سر پدر ژرانت را كلاه بگذارند؛ يعني استادم نقش يك دختر اغواگر را به من داد و گفت ببينم تو كه مي‌گويي مي‌خواهي ارزش‌هايت را حفظ كني، اين نقش را چگونه بازي مي‌كني و من با همين چادر و اعتقاد و حفظ حريم‌ها اين نقش را بازي كردم. دكتر حسين نصير بعد از اجراي اين نمايش به من گفت من هم اعتقاد پيدا كردم كه مي‌شود چادر را هنگام بازي تئاتر حفظ كرد.

نمي‌خواهم خيلي رويايي حرف بزنم، اما در بسياري از جاها همين چادر براي من خيلي اعتقادها و ارزش‌ها را محكم كرد و به ديگران ثابت كرد اگر مي‌خواهي مسلمان و معتقد باشي بايد چادر را حفظ كني، ولي خيلي جاهاي ديگر متاسفانه جواب نداد. در عالم سينما من خيلي دلم مي‌خواست با همين ظاهر و حجاب پيش بروم و ادامه دهم، ولي نشد.

مثال مي‌زنيد؟

مثلا همان دهه 70 يك فيلم بود كه كارگردانش بصراحت از من خواست حجابم را كم كنم و موهايم كمي بيرون باشد، اما نپذيرفتم.

جواب شما چه بود؟

من به او گفتم سينما براي من هدف نيست، اگر تماشاگر بخواهد براي اين چند تار موي من جذب سينما شود اصلاً بهتر كه اين‌طور نشود. واقعاً اين توهين به شعور مردم است.

شما در عرصه بازيگري تلويزيون هم حضور داشتيد، اما خيلي كم و گزيده. دلايلش به همين چيزها كه گفتيد برمي‌گشت؟

بله، همين‌طور است. من در «بر بال فرشتگان»، «لبه تيغ»، «جاي امن» و حتي كار آقاي قادري «چشمان سياه»، بازي كردم. خيلي دلم مي‌خواست ادامه دهم، ولي همان‌طور كه گفتم نشد و من در دو راهي عقيده و سينما، عقيده‌ام را انتخاب كردم. سينما براي من هدف نبود.

البته نقش‌هايي كه هم پيشنهاد مي‌شد لابد همه چادري بود يا همسر شهيد؟

اين‌طور نبود كه بگويم حتما من نقش يك زن چادري يا همسر شهيد را بازي مي‌كنم. مي‌توانستم در گونه‌‌هاي ديگر هم كار كنم، اما بعد ديدم خيلي از كارگردان‌هاي مذهبي ما كه اعتقادات مذهبي داشتند و كار سينما مي‌كردند سراغ من و امثال من ديگر نمي‌آيند و مي‌گويند مي‌خواهم فيلمي بسازم كه گيشه داشته باشد و پولش برگردد. اين هم متأسفانه از اتفاقات اينچنيني بود كه افتاد و من هم ديدم دارم خيلي رويايي فكر مي‌كنم و اگر بخواهم اين چادر و اعتقاد را حفظ كنم هزينه‌هايي دارد كه بايد بپردازم كه پرداختم.

خاطره‌اي در اين مورد داريد؟

بله، ما تئاتر «صبر ايوب» را همان سال‌ها براي دو شب در بيت رهبري اجرا كرديم كه كار آقاي فرج‌الله سلحشور بود. البته اين تئاتر اجراي همگاني هم داشت كه بنده در آن حضور نداشتم، اما در اين دو شب اجراي مخصوص، من نقش دختر حضرت ايوب را به عهده داشتم. دقيقا يادم هست در شب دوم پس از پايان اجرا، رهبري گفتند بنشينيد تا با هم صحبت كنيم. من اين جسارت را كردم و گفتم آقا ما درددل داريم و همين بحث‌ها را خدمت ايشان گفتم. دقيقاً ايشان گفتند شما با كار هنري توام با رعايت حجاب و حدود شرعي هزينه مي‌دهيد و ممكن است دچار هجمه هم شويد، ولي ثابت مي‌كنيد كه مي‌شود اين‌طور هم كار كرد و اين خودش ارزش دارد و نشان مي‌دهد اگر يك عده ديگري هم آمدند و خواستند با اين حدود و ضوابط كار هنري كنند، مي‌شود و جا براي آنها هست. اين سخنان رهبري خيلي مارا دلگرم كرد، اما متأسفانه مديران فرهنگي اين محيط را فراهم نكردند.

مي‌شود گفت از نظر تعداد شهيدشدن و تيپ ثابت در فيلم‌ها و سريال‌ها، شما سيدجواد هاشمي عرصه بازيگران زن هستيد؟

(مي‌خندد) بله، شايد بشود گفت! مقايسه درستي است. يعني پيشنهادي كه مي‌شد همين بود. فكر مي‌كردند ما فقط به درد همين نقش‌ها مي‌خوريم.

شما چند بار در سينما و تلويزيون شهيد شده‌ايد؟

نه به اندازه سيد جواد هاشمي اما، من يك بار در فيلم «جاي امن» آقاي مجتبي راعي سال 71 شهيد شدم.

به يادماندني‌ترين نقشي كه در سينما بازي كرديد چه بوده است؟

قطعا بر بال فرشتگان.

يك خاطره فراموش نشدني از بر بال فرشتگان بگوييد؟

من آبادان را بعد از جنگ نديده بودم. سال 69 زماني كه به آبادان رفتيم به ما گفتند جاي‌جاي اين مكان مقدس است. وقتي من در سكانس آخر در آن نخلستان‌ها پلاك را پيدا مي‌كنم آقاي شمقدري فضا را براي من توضيح داد كه اينجا تعداد زيادي از مردم و رزمندگان شهيد شده‌اند و هنوز نخل‌هاي سوخته بودند و زمين همان زمين بكر زمان جنگ بود. وقتي آقاي شمقدري اين توضيحات را داد من اين حس را داشتم كه دنبال جنازه عزيز خودم مي‌گردم و دنبال شهيدي كه از خودم است. اصلاً بازي نمي‌كردم. نمي‌دانيد من چقدر آن پلاك را بوسيدم. البته خيلي از نماها حذف شد. چقدر با آن پلاك حرف زدم. آن بندگان خدا هم فيلمبرداري را قطع نمي‌كردند و من را به حال خودم گذاشتند.

يعني اين در فيلمنامه نبود؟

نه. فقط به من گفتند تو اين پلاك را پيدا مي‌كني و بالا مي‌بري نگاهش مي‌كني و بقيه حسش با خودت. بازي در آن سكانس يكي از خاطرات شيرين و خوب بود.

يكي از بازي‌هاي ماندگار شما در جاي امن بود از آن فيلم چه خاطره‌اي داريد؟

سكانسي كه شهداي 17شهريور را بهشت زهرا برده بودند و يك زن جوان هم دنبال جنازه همسرش مي‌گشت و من همراهي‌اش مي‌كردم و آنجا هم صحنه‌هاي غسالخانه خيلي سخت بود. آقاي راعي گفت براي اين كه فضا واقعي شود بايد واقعا يك جنازه سوخته پيدا كنيم، البته متأسفانه يا خوشبختانه جنازه سوخته پيدا نكردند. آن موقع غسالخانه‌ها با امروز فرق مي‌كرد. شيشه نبود. مثل حمام‌هاي عمومي بود كه در‌هاي آهني داشت. اگر نگهبان اجازه مي‌داد وارد شوي در را نمي‌بستند. آخر شب كه مرده نمي‌شستند يا فاصله بين ناهار، در را مي‌بستند و مي‌رفتند كه من هم يك‌بار در فاصله ناهار غسال‌ها توانستم بالاي سر يك مرده بمانم كه تجربه خاصي بود.

چطور؟

خيلي زجرآور بود. جنازه خانمي كه بر اثر سكته قلبي مرده و تمام بدنش سياه شده بود. جنازه يك دختر 8 ساله هم بود. آن روز هر چه از صبح اصرار كردم نگهبان نگذاشت بروم داخل. بعد هر چه صدا كردند اقوام خانم فلاني هيچ كس نيامد و من از فرصت استفاده كردم و داخل رفتم. بعد دخترش آمد. آن دختر 8 ساله هم كه كسي را نداشت. من قول دادم برايش دعا و قرآن بخوانم.

يك سوال بيرحمانه! شما با پارتي و رانت وارد سازمان و عرصه اجرا شديد؟

سوال خوبي كرديد. در خانواده من بجز همسرم هيچ‌كس مدافع من نبود. من فاميل‌هاي زيادي در سازمان داشتم. مرحوم پدرم، پسر عمه‌ها، دختر عمه و... همه در بخش‌هاي مختلف سازمان بودند.

پس يعني پارتي زياد داشتيد؟

اصلا! خداي من شاهد است وقتي براي تست گويندگي رفتم، پدرم فقط ساختمان پخش را به من از دور نشان داد و گفت اگر عرضه‌داري برو! من براي ورود به سازمان بسيار هزينه دادم. براي ورود به سازمان، 4000 نفر بوديم كه امتحان داديم. در شش مرحله از ما امتحان گرفتند. مانديم. در اولين جلسه كه در معاونت سياسي با ما گذاشتند، گفتند شما تازه نصف راه را آمده‌ايد. گفتند تازه بايد ببينيم بعد از شش ماه شما گوينده مي‌شويد يا نه. در استوديو راديو مي‌نشستيم. اول فقط نگاه مي‌كرديم كه چطور خبر مي‌خوانند. يك ماه به ما اجازه دادند بگوييم اينجا تهران است صداي جمهوري اسلامي ايران. بعد خبر كوتاه دادند بخوانيم. آخر مانديم دو نفر. من و آقاي فراهاني كه ايشان بعد از مدتي از سازمان رفتند. حكايت ورودم به سازمان اين‌طور بود.

آيا مي‌شود گفت ديگر شمايل خانم‌هاي مذهبي در تلويزيون شاخص ندارند؟ يعني بعد از شما اين شمايل را نداشتيم يا خيلي نادر بود يا واقعي نبود. شما در زندگي واقعي هم با همين حجاب هستيد ولي خيلي از خانم‌ها فقط زمان بازي در برخي نقش‌ها چادر به سر مي‌كند.

ببينيد اگر حمل بر خودخواهي نباشد بايد بگويم من هيچ‌كدام از اين خانم‌هايي را كه در فيلم‌ها و سريال‌ها چادر سر مي‌كنند اصلاً قبول ندارم به اين دليل كه اگر چادر را با صداقت سر نكنيد بيننده مي‌فهمد. نمايش چادر به عنوان حجاب برتر در رسانه‌اي مثل تلويزيون، ظرافت و صداقتي مي‌خواهد كه در اكثر موارد رعايت نمي‌شود.

يعني شما مي‌گوييد چادر بايد صرفا عقيدتي باشد؟

بله دقيقا. مي‌دانيد چرا فضاي هنري ما با خارج از ايران فرق مي‌كند؟ يك هنرپيشه خارجي وقتي در يك نقش منفي يا مثبت بازي كند مي‌گويند هنرپيشه است، اما هنرپيشه در كشور ما مفهوم و تفسير ديگري دارد.

منظورتان چيست؟

ما متأسفانه يا خوشبختانه مي‌گوييم هنرپيشه بايد آدم با اخلاقي باشد. اگر نقش يوسف را بازي كرده نقش يوسف مقدس است و نبايد نقش‌‌هاي ديگر را بازي كند. كارگردان و تهيه‌كننده ما هم همين ذهنيت را دارد. به همين دليل دنبال بازيگري مي‌گردد كه تا به حال بازي نكرده است و نقش يوسف را به او مي‌دهد، چون دقيقا همين تعبير را دارد كه وقتي مردم او را مي‌بينند به پاكي و خوبي او اذعان كنند. الان در سريال‌هاي ما هم تار مويي از خانم‌ها پيدا نيست، ولي معمولا آن تيپي كه مي‌خواهند باشند، براي مخاطب باورپذير نيست و اشكال در اين است.

چادر به نوعي نماد سبك زندگي اسلامي ـ ايراني محسوب مي‌شود. با اين اوصاف چه بايد كرد كه تصويري واقعي و صادقانه در رسانه‌ها داشته باشد؟

كارگردانان سينما و تلويزيون اگر در كاري شخصيت چادري دارند بايد دنبال خانمي چادري بگردند و آدمي را پيدا كنند كه به چادر اعتقاد داشته باشد. زماني كه من ماشين نداشتم و گوينده خبر بودم، سوار تاكسي كه مي‌شدم راننده به من مي‌گفت خانم شما واقعا چادري هستيد؟ من فكر مي‌كردم شما فقط جلوي دوربين چادر سر مي‌كنيد. مي‌گفت خيلي از همكارهاي شما اين‌طور نيستند. شايد آن بنده خدا كه همكار من هم بوده واقعا حجاب را حفظ كرده، ولي چون چادر سرش نبوده، برداشت افراد جور ديگري بوده است. مردم ما چادر را طور ديگري مي‌فهمند، مي‌شناسند و توقع واقعي بودن و صادقانه بودن از خانم‌هاي چادري دارند. تا اين توقع در رسانه‌ها و سينما برآورده نشود، اين مشكل حل نمي‌شود.

دختران مذهبي و چادري در دهه 60 از طريق حوزه هنري يا كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان وارد سينما و تلويزيون مي‌شوند، اما اكنون راهي براي ورودي آنها كه اعتقاد به حجاب و چادر دارند و در عين حال مي‌خواهند كارهاي هنري كنند، وجود ندارد. با اين گفته موافقيد؟ فكر مي‌كنيد چه كانالي بايد به وجود بيايد؟

بله. خود من از طريق كانون پرورش فكري وارد كار هنري شدم. به كانون رفتم و گروهي را تشكيل داديم. سرگروهمان شهيد اسدي بود و يك گروه هنري بوديم از منشي صحنه، فيلمبردار، بازيگر و كارگردان. نان حلال برايمان يك سوژه كار شد و به مربي‌مان گفتيم و هدايتمان كرد و با مصاحبه‌هايي كه از مردم مي‌كرديم شروع شد كه درآمدتان از كجاست، راضي هستيد يا نه و مخارجتان چطور است. آن موقع من هنوز متوجه نمي‌شدم اين آدم حرفي كه زد يعني چه و مي‌تواند در زندگي و اعتقاد آدم رسوخ پيدا كند و خوشبختانه شهيد اسدي خيلي چيزها را به ما آموزش دادند.

الان چه كانالي وجود دارد؟

دوره راهنمايي تحصيلي فرصت خوبي براي اين موضوع است. با اين كه متأسفانه واحد تربيتي را در آموزش و پرورش حذف كرده‌اند، اگر تقويتش مي‌كردن خيلي خوب مي‌توانست جاي همان حوزه‌ها را پر كند. چون بچه‌ها در مدرسه مي‌توانند تحت تربيت قرار بگيرند. همان گونه كه ما در بخش ورزش، استعدادها را شناسايي مي‌كنيم، فدراسيون‌ها به مدارس مي‌آيند و از تيم‌هاي ورزشي استعدادهاي نوجوان را پيدا مي‌كنند براي امور هنري هم مي‌شود همين كار را كرد.

يعني تلويزيون بايد استعداديابي كند؟

بله. مي‌توان يك تفاهم‌نامه با آموزش و پرورش منعقد كرد و بودجه‌اي در نظر گرفت، چون ما در صداوسيما هنرپيشه استخدام نمي‌كنيم يا تربيت هنرپيشه كه نداريم. پس بايد بدانيم اين نيروها را از كجا جذب كنيم.

يعني در واقع بايد تعاملي بين چند نهاد فرهنگي نظام انجام بگيرد كه مسير سالمي براي ورود به دنياي بازيگري باشد.

يعني تنها مسير همين آموزش و پرورش است كه خانواده‌ها صددرصد به آن اعتماد دارند.

شما در بين بازيگراني كه با چادر نقش‌آفريني مي‌كنند كدام را واقعي‌تر و صادقانه‌تر يافته‌ايد؟

خيلي از خانم‌هاي ما حداقل يك بار با چادر مقابل دوربين بازي كرده‌اند، ولي اگر بخواهم مثال بزنم خانم رويا تيموريان است كه خيلي به تيپ واقعي نزديك شده است. يك مثال از آن چيزهاي نچسب درباره حجاب بزنم؟

بله بفرماييد.

با اين روايت‌خواني‌ها از كتاب «دا» بشدت مخالفم.

چرا؟

بسيار مصنوعي و غيرقابل باور است و به ذهنيت بيننده به دفاع مقدس، چادر و... ضربه مي‌زند.

آيا مي‌توان گفت قشر مذهبي با سينما قهر كرده‌اند؟

اگر قهر كرده‌اند، حق دارند. آنقدر ما فيلم‌هاي مبتذل داريم كه آدم واقعا شرمش مي‌شود آنها را با خانواده تماشا كند. البته يك باور غلطي از سابق ميان قشر مذهبي بوده كه سينما فسادآور است و حتي اگر به آقايان مديران فرهنگي بگوييد اجازه مي‌دهيد دخترتان تئاتر يا سينما بخواند يا هنرپيشه شود، فكر مي‌كنيد چند درصد جواب مثبت بدهند؟ يادم هست بعد از نمايشگاه مانتوها و لباس‌هاي اسلامي بود كه پورمحمدي، وزير كشور و حسيني، وزير ارشاد در افتتاحيه آن صحبت كردند. من اين جمله را به پورمحمدي در وزارت كشور هم گفتم كه چند درصد از شماها حاضريد اين مانتوها را تن دختران يا همسرانتان كنيد.

جوابشان چه بود؟

اصلا جواب ندادند. خيلي هم ناراحت شدند.

چه تيپ‌هاي ديگري از يك خانم مسلمان چادري هست كه هنوز در سينما و تلويزيون نشان داده نشده است؟ چون بخشي از سبك زندگي ايراني ـ اسلامي از طريق رسانه‌ها و بخصوص رسانه ملي به جامعه معرفي مي‌شود.

واقعيت اين است كه يكي از غفلت‌هاي بزرگ ما درخصوص مادر است. يك مادر مذهبي يا چادري كه به روز باشد، با بچه‌اش دوست باشد، چقدر در سريال‌ها و فيلم‌هاي ما وجود دارد؟ در بيشتر سريال‌ها يا يك مادر سنتي و مذهبي ديده مي‌شود كه سرش به كار خانه گرم است و از بچه‌هايش دور است و اگر هم مادر مدرن و به روزي وجود داشته باشد، مادري است كه مذهبي نيست.

يعني مذهبي به روز نيست؟

بله. مادري كه مثلا دست دخترش را بگيرد و باهم به سينما بروند يا ورزش كنند، چقدر ارائه شده است؟

مثال‌هاي ديگر.

شما نگاه كنيد به معلم. ما چقدر چهره يك معلم مذهبي كارآمد را به مردم نشان داده‌ايم و از آن بدتر، چهره معلم‌هاي مذهبي را به بچه‌ها نشان داده‌ايم؟ در تمام سريال‌هايي كه محور مدرسه است، مدير مدرسه مستبد و چادري است، مثل فيلم ورود آقايان ممنوع كه خانم حكمت تهيه‌كننده بودند و آقاي رامبد جوان كارگردان، خانم ويشكا آسايش چه چهره‌اي داشت؟ خانمي كه پشت لبش سبيل داشت و مستبد بود ولي حجاب كاملي داشت و خيلي اسفناك بود كه يواش يواش با عشق آقاي معلم يكدفعه حجابش كمتر شد. ما در همه سريال‌ها و فيلم‌هايمان يك مدير يا يك مربي تربيتي يا معلمي كه به روز باشد و حجاب درست داشته باشد، نداريم، سريال «دبيرستان خضرا» را يادتان هست؟ تمام معلم‌ها و مربي‌ها چطور بچه‌ها را درك نمي‌كردند و البته همه مذهبي بودند.

بحث خوبي شد. ديگر چه تيپ‌هاي جديدي جا دارد از زنان مذهبي و چادري معرفي و بازنمايي شوند؟

تيپ‌هاي مشاغل آزاد. آيا يك خانم مذهبي و چادري جزو زنان موفق در عرصه اقتصادي نشان داده مي‌شود؟ اگر هم خانم موفقي هست، حتما سانتي‌مانتال است. متاسفم اين را بگويم كه خانم‌هاي چادري در رسانه‌ها به فرشتگان بي‌عرضه و خانه‌نشين تبديل شده‌اند. از طرف ديگر نبايد در قضاوت يك طرفه رفت، به دليل برخي حساسيت‌هاي بي‌مورد، كارگردان‌ها و فيلمسازان هم از پرداختن به تيپ زنان مذهبي و چادري، مي‌ترسند و پرداختن به آن را سخت مي‌دانند و طبعا از خيرش هم مي‌گذرند و نتيجه مي‌شود همين كه مي‌بينيد.

شما به عنوان يك بانوي مذهبي در سينما حتما دچار تناقضاتي شديد. اگر بخواهيم مصداقي‌تر به اين قضيه بپردازيم شما طي 20 سالي كه در عرصه هنر حضور داريد كدام مقاطع حس كرديد بين عقيده و كارتان تناقض وجود دارد و مجبور شديد به خاطر عقيده، از هنر چشم بپوشيد؟

در سينما هميشه مي‌گفتم به من يك نقش متفاوت بدهيد. دلم نمي‌خواهد هميشه نقش يك خانم مذهبي، چادري و همسر شهيد را بازي كنم. اگر در اين حرفه توانايي دارم بايد توانايي‌هاي ديگر من هم ديده شود، اما هميشه به من نقش‌هاي تكراري پيشنهاد مي‌شد.

جالب اينجاست كه تا چند وقت پيش اجراهاي برنامه‌هاي خارج از سازمان هم كه به من پيشنهاد مي‌شد بيشتر براي مكان‌هاي رسمي مثل سپاه و آموزش و پرورش، روز پرستار، روز زن، روز معلم و از اين قبيل بود، اما به مرور توانستم به جاهاي ديگر هم راه پيدا كنم. يك سال و نيم مشاور آقاي رجبي در فارابي بودم. از اين طريق خيلي از اهالي سينما مرا شناختند. برادر آقاي رجبي آن زمان در انجمن موسيقي بود. آقاي رجبي من را به ايشان معرفي كردند و گفتند توانايي اجرايي خوبي دارد و ايشان از من دعوت كرد كه مراسم هفتگي تجليل از استادان مختلف در حوزه موسيقي و هنرهاي تجسمي را به عهده بگيرم. از اين راه‌ها توانستم بخشي از توانايي‌هاي خودم را به نمايش بگذارم.

يعني اين تجربه براي شما اتفاقي ايجاد شد؟

بله، كاملا اتفاقي و من بعد به موزه هنرهاي معاصر راه يافتم. يك بار يادم هست در موزه مراسمي بود كه سفراي كشورهاي ديگر هم آمده بودند و اجراي برنامه را به عهده داشتم جمعيت زيادي هم بود. اين خاطره اولش خيلي دردناك است، ولي بعد شيرين مي‌شود. من وقتي پشت تريبون قرار گرفتم يكدفعه ديدم صدايي از ميان جمعيت گفت، اَه اين كيه آوردن به عنوان مجري. اين جمله خيلي برايم دردناك بود، اما تلاش كردم برنامه را به بهترين شكل اجرا كنم. ولي بعد سفراي چند كشور با مترجم‌ها سراغ من آمدند و تشكر كردند و اسم من را پرسيدند. يك بار هم اجراي همايش زنان نيكوكار را كه در وزارت امور خارجه برگزار شد به عهده داشتم كه بعد از پايان همايش برخي مهمانان به من كارت ويزيت دادند و خيلي خوشحال شدم، چون اينها بعدا مي‌گويند ما در ايران اجراي يك خانم چادري را ديديم كه ويژگي‌هاي خاصي داشت. اينها خيلي لذتبخش بود. من در جشنواره‌هايي كه براي اجرا دعوت مي‌شوم با همين چادر حضور مي‌يابم و همه اين را مي‌دانند.

در يك جشنواره استاني كه هنرمندان زيادي مهمان بودند، بعد از جمله‌اي گفتم حالا يك صلوات محمدي هم بفرستيد! عزت‌الله انتظامي بعد از برنامه به من گفت وقتي تو مي‌گويي يك صلوات بفرستيد آنقدر باورپذير است كه ما اين صلوات را مي‌فرستيم. قبول كنيد اگر رفتار و كلامتان باورپذير باشد، مردم هم مي‌پذيرند.

مهم‌ترين انتقاد سوادبه آقاجانيان از اجراي تلويزيوني چيست؟

نزديك شدن اجراي برخي مجريان به لودگي را جسارت نمي‌دانم. در برخي از اين برنامه‌ها، مجريان از واژه‌هايي مانند سلام، حالت چطوره، خوبي، چيكارا مي‌كني، چيكارا نمي‌كني، حالا بريم يك برنامه ديگه ببينيم، آنتن به من بده و... استفاده مي‌كنند. اينها اسمش خلاقيت نيست. در حوزه اجراي خانم‌ها بايد در دنيا نشان دهيم به خانم‌ها بها مي‌دهيم.

به همين دليل بايد فرصت بيشتري براي حضور خانم‌ها در اجرا فراهم شود، آن هم در تمام حوزه‌ها.

گفتگو:بهمن هدایتی

برچسب ها: مجری ، چادری ، تلویزیون ، گپ
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار