گزيده‌اي از سرمقاله روزنامه‌هاي امروز را مي‌توانيد، اينجا بخوانيد.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران

روزنامه جام جم صبح امروز یادداشتی به قلم حجت‌اله اكبرآبادي با این عنوان منتشر کرد:

عواقب تصميم‌هاي غيركارشناسي در فوتبال

وراي فوتبالي كه در زمين مشاهده مي‌كنيد، معيار خوب يا بد بودن يك تيم به عقبه كارشناسي و تصميم‌هاي مديرانش برمي‌گردد كه چه سان و با چه منطقي در انتخاب كادر فني و بازيكنان مورد نياز تيم، وسواس و دقت عمل به خرج بدهند يا ندهند.

هر چند معمولا در فوتبال ما عاقبت‌انديشي جايي ندارد و رويكردها به اين رشته بيشتر احساسي است تا از سر منطق و عقل جمعي، اما به صراحت بايد گفت بخش زيادي از ضعف‌ها و مشكلات فوتبال ايران نتيجه تصميم‌هاي غير كارشناسي است كه بر اين فوتبال و بويژه در عرصه باشگاهي آن بار و تحميل مي‌شود.

جالب است كه معمولا تيم‌هاي باشگاهي ما از بزرگ گرفته تا كوچك، اول بازيكنان مورد نظر خود را انتخاب مي‌كنند و بعد از همه كارها، سراغ انتخاب سرمربي مورد نظر خويش مي‌روند. بديهي است وقتي يك مربي در انتخاب بازيكنان يا به عبارتي بسته شدن يك تيم نقشي را عهده‌دار نباشد، همواره توپ را به زمين ديگران انداخته و در قبال عملكرد خويش، پاسخگويي لازم را نخواهد داشت.
 
از تبعات چنين تصميم‌هايي در فوتبال ايران اين است كه همواره بين كادر فني و بازيكنان هماهنگي، شناخت و همدلي لازم وجود نخواهد داشت كه اين مساله در عرصه رقابت‌ها، به عاملي بازدارنده براي تيم‌هاي باشگاهي ما تبديل شده است. مصداق‌هاي زيادي را نيز مي‌توان براي اين موضوع برشمرد كه مثال بارز آن تيم پرسپوليس است.
 
 تيمي كه امسال با كلي ريخت‌و‌پاش و پرداخت رقم‌هاي ميلياردي تلاش كرد كه در جمع مدعيان قهرماني قدم بردارد، اما چون در جذب بازيكنان و انديشه‌هاي مربي خارجي‌اش هماهنگي لازم ايجاد نشد، كارش به بن بست خورد تا مديرعاملي كه هيچ​وقت دوست ندارد تيمش پشت چراغ قرمز بايستد، بارها به چراغ قرمز برخورد كرده و در عجب بماند كه چرا امور تيمش پيش نمي‌رود.
 
مانوئل ژوزه كه گفته مي‌شود به همراه دستيارانش حدود دو ميليون دلار براي سرخ‌ها آب خورده‌اند، از نظر همگان مربيان رفوزه شده‌اي هستند كه براي تيمي مدعي چون پرسپوليس منطق حكم مي‌كند عذرشان را بخواهد. در حالي كه گفته مي‌شود رويانيان به دليل دلارهاي اضافه‌اي كه مصطفي دنيزلي در فصل قبل گرفته و به تعهداتش عمل نكرده، از وي خواسته است كه براي نيم فصل دوم به پرسپوليس آمده و پروژه نيمه كاره خود را پيش ببرد، اما با وجود چراغ سبز مربي شناخته شده ترك، مشكلي كه در اين زمينه وجود دارد، چگونگي جدايي ژوزه است.
 
در حقيقت اگر اين مربي پرتغالي حاضر به استعفا شود، ضررهاي مالي كمتري متوجه پرسپوليس خواهد شد تا اين‌كه بخواهد حكم بركناري به دستش داده شود. به هر حال و در شرايطي كه بازيكنان نيز جملگي از كار مانوئل ژوزه قطع اميد كرده‌اند، بايد ديد پرسپوليس و ژوزه تا كي قادر به تحمل كردن يكديگر خواهند بود.


روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود مقاله ای به قلم محمد ايماني با این مضمون منتشر کرد:

بحران كاتاليزور مي خواهد

سوريه و مصر، دو كشور در شمال و جنوب مرزهاي فلسطين اشغالي، شرايطي آميخته با التهاب را سپري مي كنند. ظاهرا صورت اتفاقات در سوريه و مصر متفاوت است اما در باطن اين دو وضعيت، 2 روي يك سكه هستند. آقاي محمد مرسي در ماجراي سوريه، جايي ايستاد كه آمريكا و عربستان و قطر ايستاده بودند.
 
او حكومت سوريه را تخطئه كرد و درباره نقش مداخلات خارجي در تكوين و تداوم بحران هيچ نگفت. مرسي اما در پنجمين ماه رياست جمهوري، با تجارب قابل توجهي روبروست. اولين رئيس جمهور پس از انقلاب ژانويه 2010 اكنون برخي حقايق را در آشوب هاي قاهره مي بيند و در برنامه زنده تلويزيوني مي گويد «عده اي پول و سلاح گرفته اند تا به مردم حمله كنند و آرامش و ثبات را در مصر به هم بريزند.» اينكه محمد مرسي در ماجراي سوريه، بازي آمريكا و عربستان و قطر را خورده و عليه حاكميت سوريه سخن گفته باشد، مانع از آن نيست كه محور ارتجاع، بازي مشابهي را عليه دولت جديد مصر پياده نكند. هرچه باشد مصر نيز مانند سوريه، همسايه رژيم اشغالگر قدس و در حال فاصله گرفتن از رژيم آمريكايي سابق (مبارك) است.
 
اسرائيل ظرف يك ماه 3 ضربه استراتژيك مهم را دريافت كرد. ابتدا در جنگ 8 روزه غزه، مشت خالي قدرت خود را مقابل توان فزاينده حماس (ضعيف ترين حلقه مقاومت اسلامي) باز كرد. پس لرزه انفجار موشك هاي حماس در تل آويو و بيت المقدس و هرتزليا فروكش نكرده بود كه مجمع عمومي سازمان ملل عضويت ناظر فلسطين را پذيرفت. مهم تر از اصل اين عضويت، شمارش حاميان رژيم صهيونيستي در «جامعه جهاني» بود؛ 7-6 كشور معدود! اما اين آمار صرفا نشانه انزواي اسرائيل نبود. اين تعداد، در واقع نشانه كاهش شديد قلمرو نفوذ آمريكا در جهان هم بود.
 
به فاصله يك هفته، مجمع عمومي سازمان ملل قطعنامه اي- غيرالزام آور- تصويب كرد كه از رژيم صهيونيستي مي خواست تن به نظارت آژانس بين المللي انرژي اتمي دهد و درهاي تاسيسات اتمي خود را به روي ناظران باز كند. اين بار نيز همان 7-6 كشور مشخص با قطعنامه مخالفت كردند. پس بي دليل نبود كه 10 روز پيش، آمريكا هزينه بي آبرويي را به جان خريد و از لغو كنفرانس بين المللي «خلع سلاح اتمي در خاورميانه» به خاطر نگراني نسبت به انزواي بيشتر اسرائيل و فشار بر اين رژيم خبر داد. مجموعه اتفاقات فشرده در كمتر از يك ماه راوي اين واقعيت مهم بود كه پس از 64 سال، ريشه هاي رژيم جعلي جاگير نشده است. تشديد التهابات در سوريه- جنوب و شمال سرزمين هاي اشغالي- به يك معنا بازخورد فشار وارده و فزاينده بر اسرائيل است.
 
انقلاب و دولت جديد مصر تحت فشار شديدي قرار دارد. مرسي در زمينه معارضه با رژيم مبارك- كه هنوز برخي اجزاي آن سر كارند- با دشواري مواجه است. مرسي 5 ماه پيش با احمد شفيق (آخرين نخست وزير حسني مبارك) پنجه در پنجه انداخت و اكنون با جبهه نجات ملي متشكل از محمد البرادعي، عمرو موسي و حمدين صباحي و ديگران مواجه است.
 
چيزي شبيه انقلاب خودمان در حد فاصل سالهاي 57 و .58 در ايران نيز آمريكايي ها روي طيفي از چهره هاي سياسي حساب باز كرده بودند، از شاپور بختيار عضو جبهه ملي تا امثال حسن نزيه و مهندس بازرگان و بني صدر و حتي چپ هاي دو آتشه اي نظير سران سازمان مجاهدين خلق. برنامه اين بود كه تكنوكرات ها، ملي گراها، شبه ملي- مذهبي ها و حتي خلقي ها مدام به مثابه جريان موازي در مقابل رهبري امام خميني(ره) علم شوند و آدرس اشتباه به مردم نشان دهند. البته جريان اخوان المسلمين و محمد مرسي به تدريج عيار خود را نشان خواهند داد اما مهم اين است كه فعلا صرف نظر از اشخاص، اسرائيل و آمريكا از «بيداري اسلامي» هراسانند همان گونه كه «مقاومت اسلامي» در شمال و جنوب سرزمين هاي اشغالي را تهديد اول مي شمارند.
 
در اين فضا اگر دولت منتسب به اسلامگرايان مصر ساقط شود و ارتجاع (ضد انقلاب) احيا گردد كه فبها اما اگر اين اتفاق هم نيفتد ولي دولت جديد تضعيف شود به اعتبار فشارهاي اقتصادي موجود مجبور خواهد شد پشت مقاومت اسلامي فلسطين را خالي كند. يا به عبارتي فضاي تنفس رژيم صهيونيستي را باز بگذارد.
 
شايسته تأكيد است كه تلاطم فعلي در مصر و تحركات موجود براي جلوگيري از همه پرسي قانون اساسي جديد و استقرار نظم سياسي تازه، همچنان خلأ رهبري را به رخ مي كشد. به يك معنا، در قياس با تحولات همين روزهاي ملتهب مصر مي توان شامخيت و منحصر به فردي انقلاب اسلامي را بهتر فهميد. هنر حضرت امام(ره) اين بود كه با وجود بحران سازي هاي به مراتب شديدتر دشمنان، همه پرسي جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن را براي روشن كردن واقعيت هاي «ايران جديد» به اجرا گذاشت تا براي هميشه، جمهوري اسلامي ايران و قانون اساسي آن ممهور به مهر اكثريت قريب به اتفاق ملت ايران باشد.
 
بعدها حسن نزيه ملي گرا و فرخ نگهدار رئيس سازمان فداييان خلق با اعتراض مواجه شدند كه چرا به رهبري ديني آيت الله خميني تن دادند؟ به گزارش گويانيوز، نزيه در اين باره گفته بود «واقعيت اين است كه ما توان بسيج 50 نفر را هم نداشتيم اما هر فراخوان آيت الله خميني با استقبال ميليون ها نفر همراه مي شد و اگر ما همراهي نمي كرديم، منزوي مي شديم».
 
نگهدار نيز بهمن ماه سال گذشته در مصاحبه با سايت اينترنتي ميهن اذعان كرد «من فهميدم آيت الله خميني در كشور نفوذ فوق العاده اي دارد و تكيه او بر مردم است... به خاطر دارم در سال 49 در اطراف دهات بين قم و كاشان همراه با دوستم احمد اشرف سفر مي كرديم و مي ديديم در خانه روستاييان آنجا عكس آقاي خميني بر ديوار بود و سخنش اعتبار داشت... او براي همه كسي بود كه سد بزرگ و شكست ناپذير شاه را شكست. اين قدرت، چشم ها را خيره و ايجاب مي كرد براي ايشان نامي مثل رهبر يا امام انتخاب شود.
 
شامخيت ايران 34 سال پس از انقلاب اسلامي همچنان به چشم مي آيد. كاندوليزا رايس وزير خارجه دولت بوش- كسي كه از درد زايمان خاورميانه جديد در بحبوحه جنگ 2006 لبنان سخن گفت- به تازگي تحليلي در روزنامه واشنگتن پست نوشته و خاطرنشان كرده؛ «موقعيت در خاورميانه براي بازسازي مجدد قوا و حفظ توازن نيروها ديگر از دست ما خارج شده است... ما در سوريه نمي توانيم ماجراي ليبي را تكرار كنيم چرا كه همه چيز متفاوت است و چنين فكري بيشتر به يك قمار پرخطر مي ماند... امروز ايران از مرزهاي قوميتي و نژادي عبور كرده و نفوذ خود را در لبنان و عراق و سوريه گسترش داده است. سوريه براي ايران پلي در جهت رسيدن به خاورميانه عربي است... خطرات در خاورميانه رو به فزوني است و خاورميانه در موقعيتي بسيار خطرناك قرار گرفته است.
 
اگر خاورميانه از هم بپاشد، نظم منطقه اي موجود در معرض تهديد قرار مي گيرد. در اين صورت ايران برنده ماجرا و ما بازنده بازي خواهيم بود. جنگ در خاورميانه ناگزير است. درگيري ها در منطقه به تدريج به اوج خواهد رسيد. انتخابات آمريكا تمام شده است. آمريكا همين الان بايد كاري بكند». تحليل رايس با همين عبارت به پايان مي رسد. «آمريكا بايد كاري بكند». اما او هم مانند خيلي ها نمي داند چه كار بايد كرد، اگرچه مي داند نبض تحولات مهم منطقه در دستان ايران است. او و خيلي ها مي بينند كه به واسطه تولد خاورميانه جديد، انهدام ته مانده قدرت امنيتي و سياسي رژيم تل آويو جدي شده است.
 
او همان 6 سال پيش، از برخي سران اخوان المسلمين شنيد كه مي گويند الگوي مبارزاني ما جنبش حماس و حزب الله هستند، يعني كه «مقاومت اسلامي» الگوي ارتقا يافته «بيداري اسلامي» خواهد بود. اقتضاي اين درك توأم با هراس از وضعيت جديد، توجه و تمركز روي موتور مقاومت و بيداري اسلامي در ايران است.افزودن بر فشار تحريم ها تا آنجا كه ممكن است، يكي از حربه ها مي تواند باشد.
 
 آنها مايلند اين فشار را تا فوريه و مارس (بهمن و اسفند) حداكثري كنند اما اين كافي نيست.
اين روند به خودي خود عقيم مانده و براي نتيجه گرفتن، نيازمند كاتاليزورهايي در داخل ايران است. 6 ماه ديگر انتخابات رياست جمهوري در ايران برگزار مي شود. اين ايستگاه مهمي است چرا كه به طور طبيعي تنور رقابت ها داغ مي شود و هيجان هاي سياسي فزوني مي گيرد. آرزوهاي حداقلي و حداكثري را در اين ميان در جبهه غرب مي توان رصد كرد. برآيند اين آرزوها آن است كه به موازات ملتهب شدن فضاي سياست داخلي، از توجه و تمركز ايران نسبت به تحولات منطقه كاسته شود و قدرت اثرگذاري ايران در اين تحولات رو به نقصان گذارد.
 
مثلث آمريكا و اسرائيل و انگليس- و متحدان مرتجع منطقه اي آنها نظير رژيم سعودي كه در ارتباط با برخي اعضاي جريان فتنه فعال شده- كليد قفل هاي بي شمار خود در افغانستان و عراق و سوريه و لبنان و فلسطين و بحرين و حتي مصر را در ايران مي جويند و جمهوري اسلامي را ام المسائل و ام المصائب(!) خود مي دانند. از نگاه آنان 6 ماه آينده چه در نسبت با ايران و چه در مقياس تحولات منطقه، مقطع زماني بسيار مهم و تكرارناپذيري است.

تنها به يك روش مي توان از عهده جبهه مقاومت و بيداري اسلامي با محوريت ايران برآمد و آن مشغول و ملتهب شدن ايران از داخل است. قانون اساسي و ضمانت آن- ولايت فقيه- مركز ثقل و ثبات فعلي جمهوري اسلامي است. بنابراين به هر نحو ممكن بايد اين مركز ثقل و ثبات و تنظيم ترافيك سياست را به چالش كشيد. آنها حتي از آشوب در خيابان نتيجه نگرفتند و با نتايجي خلاف مهندسي آشوب، شبكه و سازمان سياسي ساخته شده در طول 2 دهه را وادار به آفتابي شدن و انتحار كردند. از مهره هاي سوخته كار چنداني برنمي آيد، بنابراين بايد روي ديگر حلقه ها و اشخاص حساب كرد.
 
حلقه هايي كه از سر سوءتفاهم و توهم بتوانند مشابه كار طعمه هاي انتحاري را -اين بار به شكل سياسي- در ايران انجام دهند. آنها بايد بتوانند چاشني انفجار عمليات فريب دشمن باشند و با جنجال و حاشيه سازي و برجسته كردن مسائل فرعي، ايرانيان را مشغول خود سازند؛ شايد بدين ترتيب اسرائيل از زير چادر اكسيژن زنده بيرون آمد و آمريكا توانست تجديد قوا كند.
 
 از نگاه دشمن براي كشيدن ترمز جمهوري اسلامي، ابتدا بايد اصولگرايي و اصولگرايان را در ايران منحل يا ضعيف كرد. برجسته كردن اختلافات فرعي، بخش مهمي از اين توقع را برآورده مي كند. دولت و مجلس نيز به هر ميزان كه آلوده اين بازي شوند، از نقش آفريني در خط مقدم مقاومت و بيداري اسلامي باز خواهند ماند، چنان كه بعضا چنين شده است. براي مثال از دل دوستي با مردم اسرائيل! حمايت از بيداري و مقاومت اسلامي به عنوان عمق استراتژيك جمهوري اسلامي نخواهد جوشيد.
 

رضا واعظي در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان خود این چنین نوشت:

هدف آمريکا از پيشنهاد مذاکره

شنبه گذشته در موسسه بروکينز آمريکا و در جمع شماري از سياستمداران آمريکايي و اسرائيلي خانم هيلاري کلينتون ضمن آنکه اذعان کرد ايران سخت ترين مسئله اي بود که در دوران وزارتش با آن برخورد کرده ، از آمادگي دولت اوباما براي انجام مذاکرات دوجانبه هسته اي با ايران خبر داد. با اين خبر موجي از تحليلها و گمانه زني هاي دوباره درباره روابط ايران و آمريکا شکل گرفت. سئوالات اساسي اين است که چه شده است که خانم کلينتون پس از 4 سال و در حالي که آخرين روزهاي مديريت وزارت خارجه را مي گذراند سخن از مذاکره مستقيم به ميان آورده است؟. کاخ سفيد از اين اقدام چه اهدافي را دنبال مي کند ؟ و سرانجام احتمالي آن چه خواهد بود ؟

1 -چه اتفاقي افتاده که پيشنهاد مذاکره مي دهند . بدون شک دردور دوم رياست جمهوري باراک اوباما که از دهم دي ماه آغاز خواهد شد مي بايست شاهد تغييراتي در سياست خارجي اين کشور به ويژه در مورد جمهوري اسلامي ايران بود . زيرا براساس مطالعات صورت گرفته ، موضوع ايران مهم ترين موضوع سياست خارجي ايالات متحده آمريکاست و در مبارزات انتخاباتي هم تلاش شد تا ايران جزو تهديد کنندگان امنيت ملي آمريکا عنوان شود . خانم هيلاري کلينتون هم در اظهارات اخيرش گفته بود " ايران مشکل ترين موضوعي بوده که من در دوران وزارت خود با آن مواجه بودم و اين به واسطه خطراتي بود که تهران با رفتارهاي خود آن ها را به وجود مي آورد."
 
 خانم کلينتون اضافه کرده " دولت اوباما آماده انجام مذاکرات دوجانبه با ايران است."با اين توضيح روشن است که اگر چه خانم کلينتون رفتني است اما و ظيفه داشته موضعي جديد را در حوزه سياست خارجي آمريکا اعلام کند. موضعي که قطعا درپشت صحنه گرفته شده و خروجي ارزيابي هاي آن ها از اقدامات چهارسال گذشته است.
 
تحريم هاي فلج کننده، خرابکاري هاي ويرانگر سايبري، ترور دانشمندان و ايجاد آشوب به کمک جبهه غربگرا (ترکيب راديکال هاي مدعي اصلاحات و گروه هاي مختلف اپوزيسيون) در کنار تلاش براي انزواي جمهوري اسلامي در منطقه و جهان، از جمله حربه هايي بود که در دوره 4 ساله زمامداري باراک اوباما و وزارت کلينتون به کار گرفته شد و اکنون آن ها را به تغيير تاکتيک و نه رويکرد واداشته است.به نظر مي رسد ارزيابي کاخ سفيد از کم اثر بودن فشارها ، تهديدات و اتخاذ شديدترين مواضع عليه ايران ، براي رسيدن به اهدافش يکي از دلايل تغيير تاکتيک و دادن پيشنهاد مذاکره است .
 
آنچه از تشديد تحريمها و فشارها عليه ملت ايران براي آمريکا حاصل شده ، به رغم سوء مديريت هاي مسئولان ايراني ، افزايش حجم تنفر ملت ايران نسبت به آمريکا است . مسئله اي که نه تنها آمريکا را به اهدافش ( ازجمله کوتاه آمدن دربرابر غرب و آمريکا ) نزديک نکرده که نتيجه عکس داشته است و مردم ايران به خوبي دريافته ، هدف اصلي غرب از اعمال فشار ها کل ايران است نه فرد يا گروهي خاص . در سطح منطقه و جهان هم در انزواي ايران چندان اقبالي نداشته اند .
 
نمونه بارزآن برگزاري نشست جنبش عدم تعهد در تهران بود که از هميشه بهتر برگزار شد و در منطقه هم معادلات هر روز به نفع محور ايران در حال چرخش است که نمونه آن در جنگ اخير غزه و بي خاصيت شدن گنبد امنيتي رژيم صهيونيستي در برابر تکنولوژي ايراني ، نمود يافت . بنابراين کاخ سفيد به توصيه سياست مداران کهنه کاري همچون زبيگنيو برژينسکي مشاور امنيت ملي دولت جيمي کارتر که گفته است "آمريکا هيچ اجباري ندارد که مثل يک خر احمق از حمله اسرائيل به تاسيسات اتمي ايران دنباله روي کند." دست به تغيير تاکتيک زده است تا اهدافش را از طريق ديگري دنبال کند.
 
2 -در زمينه اهداف آمريکا ، به نظر مي رسد در درجه اول دولت آمريکا به دنبال انداختن توپ در زمين ايران است تا بتواند تا حدي از ميزان تنفر و اعتراضات اساسي که نسبت به رويکرد کاخ سفيد در قبال ايران در داخل و خارج از آمريکا وجود دارد بکاهد و در ادامه ،خود را از اتهام تحميل مستقيم فشار به مردم ايران ، تبرئه کند. تصميم گيران آمريکايي با اين فرض که جواب ايران به يک پيشنهاد کلي و مبهم قطعا منفي است تلاش دارند به مردم ايران اين پيام را بدهند که ما آماده مذاکره هستيم و اين دولت ايران است که باعث افزايش فشار برمردم خود شده است .
 
همچنين دولت آمريکا قصد دارد از طريق طرح مذاکره ، افکار عمومي کشور را نسبت به موضوع مذاکره با آمريکا ميزان سنجي نمايد تا مبناي تحليل و رفتار بعدي آمريکا در مواجهه با ايران قرارگيرد ،حال آنکه مردم ايران به خوبي درک مي کنند که به موازات اين "اظهار نظر بدون هيچ اقدام عملي" مجلس سناي آمريکا با پيشنهاد دو سناتور دموکرات و جمهوري خواه و با راي همه اعضا تحريم هاي جديدي را وضع کرده و قرار است آن ها را در بودجه دفاعي سال آينده آمريکا هم قرار دهند.
 
ضمن اينکه کاخ سفيد همچنان سياست اعمال فشار عليه دولتهايي که با ايران کارمي کنند و حتي به ايران دارو مي فروشند را دنبال مي کند. هدف ديگر به وضعيت بد رژيم صهيونيستي در منطقه باز مي گردد.تجربه جنگ هشت روزه غزه نشان داد که نه تنها ايران در منطقه دست برتر است ، بلکه اين رژيم نيز در شرايط بسيار بحراني قرار دارد.
 
بنابراين در تصور آمريکايي ها طرح مذاکره با ايران مي تواند قدري از فشارها بر رژيم صهيونيستي بکاهد و در صورت انجام مذاکره مي توانند براي بقاي حيات اين رژيم هم چانه زني کنند. بخش ديگر از اهداف به سياستهاي جهاني آمريکا برمي گردد. در چهار سال گذشته به رغم ادعاهاي اوباما ، دنيا شاهد رويکردهاي جنگ طلبانه و غير صلح جويانه دولت آمريکا بودند. بنابراين در آغاز دور دوم رياست جمهوري دموکرات ها، طرح مذاکره مستقيم با ايران يک ژست سياسي هم بشمار مي آيد و چه بسا ياران آمريکا اعمال فشارها و دشمني هاي بيشتر در آينده عليه ملت ايران را افزايش دهند.
 
 3 -درمورد سرانجام اين پيشنهاد بايد گفت چون پيشنهادمذاکره يک تاکتيک است و نه راهبرد و رويکرد ، بنابراين نمي توان سرانجام مثبتي براي آن پيش بيني کرد . زيرا همانگونه که خانم کلينتون اظهار داشته ايران مهم ترين مسئله و مهم ترين چالش سياستهاي سلطه طلبانه آمريکا و رژيم صهيونيستي است بنابراين از روي ناچاري و با قصد فريب افکار عمومي ايران ، آمريکا ، ملت هاي منطقه و جهان تغيير تاکتيک داده اند .
 
ضمن اينکه در نظام ايالات متحده آمريکا اين کنگره است ( ترکيب مجلس سنا و نمايندگان ) که تصميم گير اصلي است و درکنگره هم لابي صهيونيست از قدرت بالايي برخوردار است .شواهدهم از اتخاذ سياست هاي تندتر عليه ايران در کنگره حکايت داردو نمونه آن هم از مجلس سنا آغاز شده است . با وجود اين اگر دولت آمريکا واقعا به دنبال مذاکره و حدا قل کاهش تنش ميان خود و ايران است مي بايست از ظرفيتهاي خود براي مديريت و هدايت کنگره استفاده کند و در حوزه وظايف قوه مجريه ، از فشارها عليه ايران از جمله در نهادها و سازمانهاي بين المللي بکاهد.
 
از باب سرکه نقد به از حلواي نسيه ، در مذاکرات 1+5 که آمريکا هم حضور دارد از کارشکني و اعمال فشار برساير اعضا پرهيز کند و رويکردي مصالحه جويانه درپيش گيرد .در هرحال بايد توجه داشت که آمريکا در حرکت دومينو وار به دنبال فرآيندي متوقف کننده براي ايران و در نهايت سقوط نظام است بنابراين هوشمندي دستگاه ديپلماسي ايران را مي طلبد تا با تشخيص درست اهداف آمريکا ، آن ها را خلع سلاح کرده و باتوجه به نقش کليدي کنگره در تصميم گيريهاي آمريکا ، ببينند چه ميزان مسئولين آمريکايي به حرفي که زده اند پايبندند.؟


روزنامه جمهوری اسلامی در خصوص تاخیر در ارائه بودجه در سنون سرمقاله خود این طور نوشت:

 تأخير بودجه 92 /زيان‌بارتر از هميشه   

 بسم‌الله الرحمن الرحيم
لايحه بودجه سال 92 همانگونه كه پيش‌بيني مي‌شد در موعد مقرر به مجلس شوراي اسلامي ارائه نشد و آن چنان كه از شواهد و قرائن نيز پيدا است نبايد اميدوار بود كه دولت به وظيفه قانوني خود در تقديم بودجه به مجلس در آينده نزديك عمل كند! تأخير در ارائه لايحه بودجه به مجلس البته و متأسفانه طي سال‌هاي اخير براي دولت به يك رويه تبديل شده است، چنانكه بالاترين ركوردها در تأخير ارائه بودجه متعلق به دولت‌هاي نهم و دهم است.
 
تأخيري كه در سال‌هاي ابتدايي دهه هشتاد نهايتاً بيشتر از 17 روز پس از موعد قانوني 15 آذر ماه نمي‌شد در مورد لوايح بودجه سال‌هاي 88، 90 و 91 از مرز 50 روز نيز عبور كرد. از اين رو اصلاً بعيد نخواهد بود اگر دولت دهم در آخرين سالي كه لايحه بودجه ارائه مي‌كند، قصد ركوردشكني جديدي داشته باشد تا حال كه قرار نيست بخش عمده‌اي از بودجه سال 92 در دوره فعاليت اين دولت مورد استفاده قرار گيرد، كمترين دغدغه را براي ارائه، بررسي و تصويب به موقع آن از خود نشان دهد.
 

در اين ميان به نظر نمي‌رسد نمايندگان هم بتوانند عكس العمل جدي و خاصي در قبال اين رفتار دولت از خود نشان دهند چرا كه در مورد لايحه بودجه سال 91 نيز كه دولت آن را با 53 روز تأخير در اواسط زمستان سال 90 راهي مجلس كرد و براي نخستين بار طي دو دهه اخير مجلس مجبور به تصويب بودجه چند دوازدهم شد، اقدام خاصي از سوي نمايندگان مجلس انجام نگرفت و عكس العمل‌ها تنها به چند مصاحبه و سخنراني خلاصه شد.
 
اين همه درحالي است كه لايحه بودجه سال آينده از ابعاد مختلف براي كشور حائز اهميت ويژه است و به همين دليل تمركز و توجه بيشتري را در مراحل تدوين، بررسي و تصويب طلب مي‌كند. لايحه بودجه سال 92، آخرين سند مالي دولت دهم به حساب مي‌آيد و طبيعتاً از آنجايي كه قرار نيست تدوين كنندگان اين برنامه، خود مجريان آن باشند، ممكن است در برآوردها و هدفگذاريهاي صورت گرفته از دايره امكان و صلاح فاصله گرفته شود، از اين رو نمايندگان مجلس بايد با وسواس و دقت بيشتري به بررسي اين لايحه بپردازند.

از طرف ديگر، لايحه بودجه سال 92، نخستين بودجه‌اي است كه مجلس نهم بررسي آن را برعهده دارد، بنابر اين نمايندگان تازه انتخاب شده قاعدتاً بيشترين ولع را براي كسب سهم بالاتر از بودجه‌هاي عمراني براي حوزه‌هاي انتخابيه خود دارند. از اين رو نيز به نظر مي‌رسد رعايت مصالح عمومي و رويكردهاي صحيح در مورد سياست‌هاي مالي كشور طي سال آينده كه بودجه بيانگر آن است، نيازمند دقت نظر افزون‌تري است.

مهم‌تر از دو نكته فوق، شرايط خاصي است كه در زمان تدوين، بررسي و اجراي بودجه سال آينده بر كشور حكمفرما است. همانگونه كه طي هفته‌هاي اخير بارها از سوي مقامات دولت تصريح شده، رويكرد بودجه سال 92 به علل مختلف به شدت انقباضي خواهد بود. به عبارت ديگر از آنجايي كه پيش‌بيني مي‌شود موانع فعلي بر سر راه درآمدهاي ارزي حاصل از فروش نفت، در سال آينده نيز پا برجا باشد، كاهش سهم درآمدهاي نفتي در تأمين هزينه‌هاي عمراني و جاري سال آينده گريزناپذير است، گرچه با نگاه تبديل تهديد به فرصت مي‌توان از شرايط موجود براي برداشتن گام‌هايي عملي در راستاي كاهش وابستگي بودجه به نفت استفاده كرد اما جايگزين سازي منابع درآمدي ديگر در اقتصاد ايران به جاي درآمدهاي نفتي، نيازمند تدابير و برنامه ريزي‌هايي است كه بخش مهمي از آنها بايد در قالب بودجه صورت بگيرد. از اين منظر نيز بايد اذعان كرد كه بررسي و تصويب لايحه بودجه سال آينده نيازمند دقت نظر و وقت‌گذاري بيشتر از معمول است.

قيمت ارز به صورت عام و نرخ برابري دلار و ريال به صورت خاص، از جمله مسائل مهم ديگري هستند كه در لايحه بودجه سال آينده بايد به آن‌ها پرداخته شود. التهابات دو سال اخير در بازار ارزي كشور ن?ز بر حساسيت اين موضوع در بررسي بودجه افزوده است چرا كه دولت به هر تقدير توانسته است با حربه مركز مبادلات ارزي، قيمت حدود 2500 تومان را براي دلار تاحدودي مقبوليت ببخشد بنابر اين تعيين نرخ دلار در بودجه با توجه به اين قيمت و اختلاف فاحش آن با قيمت مرجع 1226 تومان، نيازمند بررسي‌هاي فراوان است.

از مجموع اين مطالب مي‌توان اينگونه نتيجه گرفت كه حتي كمترين تأخير در ارائه لايحه بودجه سال آينده به مجلس، پيامدهاي ناگواري بيش از مواقع ديگر دارد و عقلا و دلسوزان كشور بايد فكري به حال اين مشكل بكنند. 
 
محمد كاظم انبارلويي برای ستون سر مقاله روزنامه رسالت این چنین نوشت:

باد آمريكايي ها را خالي كنيم !

شكار دومين  پهپاد آمريكايي به خبر اول رسانه هاي جهان تبديل شد. آمريكاييها اول حاضر نبودند چنين شكستي را به رسميت بشناسند ولذا گفتند ما  پهپادهاي خود را شماره كرده‌ايم چيزي از آن كم نشده است . اما پس از دو روز مجبور شدند اعتراف كنند  پهپاد شكار شده توسط رزمندگان جوان ايراني ساخت آمريكا بوده است .

جرج ليتل سخنگوي رسمي پنتاگون پنج‌شنبه گذشته مجبور شد بگويد: "  پهپادي كه ايران مي‌گويد آن را شكار كرده ساخت آمريكا و همان  پهپاد اسكن ايگل است. "چند هفته پيش هم در جريان تجاوز يك  پهپاد آمريكايي به حريم هوايي ايران نيروي دريايي سپاه در شليك و هدف قراردادن آن ترديد نكرد.

آمريكايي‌ها سعي كردند از انتشار خبر آن جلوگيري كنند  اما به هرحال پذيرفته‌اند كه يك سيلي محكم در آسمان ايران دريافت كرده‌اند . در جريان صيد " آر كيو 170" معلوم شد آن هم اتفاقي نبوده است و پاسداران آسمان نوراني جمهوري اسلامي دست به ماشه آماده هستند هر تجاوز و تحركي را در آسمان ، زمين ودريا همزمان پاسخ دهند.

هدف قراردادن  پهپادهاي آمريكايي امروز به صورت يك عمل نمادين براي خالي كردن " باد"قدرت آمريكاييها در منطقه در آمده است . در جريان جنگ غزه و نيز چندي پيش در آسمان لبنان  پهپادهاي اسرائيلي هم كه در حقيقت آمريكايي بودند مورد هدف قرار گرفته و سرنگون شدند .
 
اين رخدادها نشان مي‌دهد يك آمادگي دائمي در جمهوري اسلامي و منطقه براي پاسخگويي در مورد هر تجاوزي وجود دارد . براي همين است وقتي آمريكايي‌ها ديدند آن طرف درگيري، اراده‌اي پولادين براي مقاومت دارد ، پرچم مذاكره و گفتگو را بالا بردند و در جنگ غزه هم روز ششم نبرد پرچم آتش بس را با ذلت بر افراشتند.

خوب بود فلسطيني ها در غزه براي پذيرش آتش بس چند روزي دست نگه مي‌داشتند آن وقت معلوم مي‌شد كساني كه آتش را در منطقه برافروخته‌اند دامن خودشان را بيش از هر كس سوزانده‌اند .
چندي است وزير خارجه آمريكا به بهانه‌هاي مختلف موضوع مذاكره مستقيم و دو جانبه با ايران را مطرح كرده است .
 
پر واضح است اين پيشنهاد براي تنظيم "باد" قدرت آمريكاييها در منطقه است.  هيچ آدم عاقلي براي مذاكره دست به خشونت و تهديد و تحريم نمي‌زند. در رفتار آمريكاييها هيچ نشانه‌اي ازتمايل آنها به مذاكره و گفتگو نيست . اگر آنها مي‌خواستند تن به مذاكره دهند بايد دست از لجاجت عليه ملت ايران و تشديد تحريمها بر مي‌داشتند تا نشانه‌اي از نرمش و گفتگو را به نمايش بگذارند .

اما آنها نه تنها اين كار را نكردند بلكه اقدام به تحريكات نظامي هم مي‌كنند و هواپيماهاي جاسوسي شان مرتب در آسمان ايران ديده مي‌شود . آنها در سوريه براي شكستن يكي از حلقه هاي نيرومند مقاومت از هيچ جنايتي فرو گذارنمي‌كنند . لذا ملت ايران همچنان بايد بر قهر خود با دولت متجاوز آمريكا استوار باشد .

فرزندان شجاع ملت ايران در سپاه پاسداران و ارتش جمهوري اسلامي در خليج فارس و درياي عمان پاسخ هر تجاوزي به مرزهاي هوايي و دريايي را ولو اندك مي‌دهند.
 
همچنين دستگاه ديپلماسي ايران به طور فعال اين تجاوزات را به لحاظ حقوقي پيگيري مي‌كند و حق جمهوري اسلامي را براي مقابله به مثل در افكار عمومي جهان و مجامع بين المللي تشريح مي‌نمايد.دولت و ملت بايد باد آمريكايي‌ها را در منطقه و جهان خالي كنند،  تا جرأت ما جراجويي  پيدا نكنند. بايد خيال آمريكايي‌ها را راحت كرد كه ملت و دولت تحت هيچ شرايطي تن به گفتگو و سازش نمي دهند.


«سوختن و لرزيدن درسايه سوءمديريت »عنوان مقاله امروز روزنامه تهران امروز نوشته مهدي عليپور :

دو حادثه تلخ طي هفته گذشته اتفاق افتاد كه يكي ازآنها مي توانست هيچ‌وقت به وقوع نپيوندد و دومي هم تبعاتي اينچنين گسترده نداشته باشد. آتش‌سوزي در مدرسه روستاي «شين‌آباد»از توابع سردشت آذربايجان غربي و وقوع زلزله در روستاي «زهان» از توابع بيرجند خراسان جنوبي كه سبب كشته شدن 8 نفر از هموطنان‌مان و مصدوم شدن تعداد زيادي از آنها شد. اين دو حادثه كه سوء مديريت ساختارهاي موجود در كشور را نشان مي‌دهد، از جهاتي چند قابل بررسي است:

نخست: وقتي زلزله‌اي 5ريشتري سبب تخريب صد درصدي بافت روستاي زهان مي‌شود بايد اين سوال را از مسئولان پرسيد كه طرح نوسازي بافت فرسوده روستايي در كشور به كجا رسيده است؟آيا روستاي زهان در اين طرح از قلم افتاده يا هنوز موج نوسازي‌ها به آن نرسيده است؟وجود 65هزار هكتار بافت فرسوده شهري و روستايي نشان مي‌دهد هنوز راه درازي تا ايمن سازي اين مناطق پيش‌رو داريم و خطر درست بيخ گوش ماست.
 
اگر براي اين موضوع بودجه‌اي مناسب اختصاص نيابد و پيگيري مجدانه وجود نداشته باشد،باز هم با زلزله‌اي كم قدرت، سقف سست خانه‌هاي روستايي بر سر ساكنان آن فرو خواهد ريخت و چند صد نفر از هموطنان‌مان قرباني سوءمديريت، نبود زيرساخت هاي مناسب و بي‌توجهي به نوسازي بافت فرسوده روستايي مي‌شوند. مقاوم‌سازی و بازسازی واحدها و بافت‌های فرسوده یکی از راهکارهای مهم برای اصل پیشگیری در مدیریت بحران است و موضوع مقاوم سازی باید به عنوان فرهنگ حاکم در کشور نهادینه شود؛اتفاقي كه متاسفانه تاكنون نيفتاده است.
 
ناگفته پيداست كه هزینه‌های لازم برای پیشگیری از حوادث و خسارت‌ها در مواقع بحرانی، یک ‌دهم هزینه‌های لازم برای جبران خسارت و امداد رسانی پس از حادثه نمي‌شود،تازه با فرض اين نكته كه خسارت جاني غيرقابل بازگشت و جبران نشدني است.پس نبايد به سادگي از كنار روند كند نوسازي بافت‌هاي فرسوده روستايي و شهري گذشت چون ناايمن بودن اين بافت‌ها راه را براي بروز حادثه اي تلخ و از دست رفتن جان صدها نفر از هموطنان‌مان هموار مي‌كند.

دوم:هنوز صورت‌های سوخته دانش آموزان معصوم درودزنی از یادها نرفته است که این بار آتش، زخمی عمیق بر چهره فرشته‌های کوچک شین‌آبادی گذاشته است. حادثه آتش‌سوزی در دبستان «شین آباد» از توابع پیرانشهر که سبب مصدوم شدن و سوختگی 36دانش آموز این کلاس شد، دوباره موضوع ناایمن بودن برخی مدارس را گوشزد کرد.این حادثه برای نخستین بار نیست که روی مي‌دهد،سال‌هاست در فصول سرد اینگونه حوادث چون قصه ای تلخ تکرار مي‌شود.اما پیامدهای آن مثل فیلمنامه‌ای که پیش‌تر نوشته شده و بازیگران قرار است آن را مو به مو اجرا کنند،زنجیروار تکرار مي‌شود؛ مسئولان، ایمن سازی مدارس را گوشزد می کنند خبر از تشکیل کمیته تحقیق درباره علل حادثه به گوش مي‌رسد،وزیر بر بالین حادثه دیدگان در بیمارستان مي‌رود و ...


وعده نوسازی و تجهیز مدارس به وسایل گرمایشی استاندارد داده مي‌شود و ... اما آنچه به جایی نمي‌رسد فریاد خانواده دانش‌آموزانی است که جگرگوشه‌هایشان در این حادثه آسیب دیده اند و وعده‌های مسئولان نه تنها مرهمی بر زخم آنها نیست که چون نوش دارو بعد از مرگ سهراب می‌ماند. در گزارش سازمان آتش‌نشانی آمده است که نشت نفت بخاری، دستپاچگی مدیر مدرسه در کنترل بخاری و افتادن آن، ازدحام دانش‌آموزان موقع خروج از کلاس و وجود حصار در پنجره‌ها، علت حادثه ذکر شده است.
 
نگاهی موشکافانه به هر کدام از این علت‌ها می‌تواند زوایای مختلف این حادثه را بیشتر بگشاید و ما را در پیشگیری از بروز دوباره چنین حوادث تلخی یاری دهد. با وجود تلاش‌های سازمان نوسازی مدارس هنوز دانش‌آموزان زیادی در روستاها زیر سقف‌های ناایمن درس مي‌خوانند.وجود36دانش آموز و یک بخاری نفتی در کلاسی کوچک یعنی تحصیل بیخ گوش یک تهدید بزرگ؛تهدیدی که مي‌تواند به فاجعه‌ای غیرقابل جبران بدل شود.
 
 شاید سوال مهم این باشد که چرا با وجود بهره مندی این روستا از نعمت گاز،مدرسه آن هنوز با بخاری نفتی گرم مي‌شود؟ از سوی دیگر کپسول آتش نشانی مدرسه که باید هر سال سالم بودن آن کنترل و شارژ شود به چه علت در بروز چنین حادثه‌ای عمل نمی‌کند؟چرا بخاري نفتي درست در نقطه اي جانمايي شده كه در زمان بروز حادثه راه را بر دانش‌آموزان ببندد؟
 
از سويي ناآشنا بودن مدیر،معلم و دانش آموزان با اصول اولیه مدیریت بحران،سبب شده آنها نتوانند از پس تهدیدی که مي‌توانست با انتقال دانش آموزان به بیرون از کلاس کنترل شود،بر بیایند.اگر چه نمي‌توان از کم توجهی وزارت آموزش و پرورش نسبت به آموزش معلمان و دانش آموزان با هدف آمادگی و آگاهی آنها برای مقابله صحیح با حوادث غيرمترقبه به سادگی گذشت.
 
حتی گنجاندن بخش کوچکی با عنوان پیشگیری یا راه‌های مقابله با بحران در دروس تحصیلی مي‌تواند راهکاری برای کاهش بروز حوادث تلخی چون آنچه در روستای شین آباد اتفاق افتاد باشد. به هر حال پذيرفتن خطا،عذرخواهي از خانواده دانش آموزان و تلاش براي جبران كاستي‌ها شايد نخستين واكنشي است كه از سوي مسئولان انتظار مي رود؛واكنش‌هايي كه شنيدن آن از زبان آنها دارد به آرزويي دست نيافتني بدل مي‌شود. 


میثم هاشم‌خانی در مقاله ای برای روزنامه دنیای اقتصاداین طور نوشت:

به بهانه آلودگی کم‌نظیر روزهای اخیر: انرژی‌های سبز؛ آسمان آبی

صحنه اول: سالانه 6813 کیلوگرم دی اکسید کربن خالص به ازای هر ایرانی؛ این آمار، برآورد آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) از مجموع تولید گازهای گلخانه‌ای در ایران را نشان می‌دهد؛ آماری که کشور ایران را در رده دهمین کشور تولیدکننده ...
 ... گازهای گلخانه‌ای جهان قرار داده است(1).

براساس گزارش IEA، میزان تولید گازهای گلخانه‌ای در ایران، از بسیاری از کشورهایی که اقتصادی بسیار پررونق‌تر و فربه‌تر از ایران دارند، به مراتب بیشتر است.

صحنه دوم: تهران، کرج، اصفهان و مشهد، روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه هفته قبل را تعطیل شدند؛ به امید آنکه ترکیب این دو روز تعطیلی با روز نیمه‌تعطیل پنج‌شنبه و روز تعطیل جمعه، اندکی از فشار شدید آلودگی هوا بکاهد. طبیعتا تعطیلی ناگهانی چهارروزه قطب‌های کلیدی اقتصادی و اداری کشور، آن هم فقط برای جلوگیری از بحرانی شدن وضعیت آلودگی هوا، پدیده‌ای‌ است که بسیار به ندرت می‌توان موارد مشابه آن را در کشورهای دیگر یافت.
 
صحنه سوم: با توجه به آلودگی کم‌نظیر هوای روزهای اخیر شهرهای بزرگ کشور، طبیعی به نظر می‌رسد که بحث آلودگی هوا، دست‌کم ظرف یکی دو هفته آینده، به طور موقت جزو مباحث مهم مطرح در رسانه‌های کشور قرار گیرد؛ اما در کنار مباحث مرتبط داغ و صد البته مهمی مانند مباحث مربوط به توسعه حمل‌و‌نقل عمومی در شهرهای بزرگ، مساله کیفیت نازل بنزین عرضه‌شده در پمپ بنزین‌ها و بحث قیمت پایین بنزین که مشوق استفاده از خودروهای پرمصرف است(2)، به احتمال فراوان جای خالی مباحث مربوط به توسعه «انرژی‌های دوستدار محیط زیست»، همچنان خالی خواهد ماند.

به راستی چرا در شرایطی که ایران دهمین کشور تولیدکننده گازهای گلخانه‌ای در جهان است (با تولید سالانه 511 میلیون تن دی اکسید کربن خالص)، پرداختن به موضوعاتی همچون «آلودگی آب»، «آلودگی هوا»، «تخریب جنگل‌ها و منابع طبیعی» و بالاخره بحث کلیدی توسعه «انرژی‌های سبز»، هنوز در کشور ما جزو موضوعات لوکس و نه‌چندان ضروری تلقی می‌شود؟
 
چرا برنامه ویژه‌ای برای توسعه استفاده از «انرژی باد» در کشور نداریم؟ چرا بحث انتقال آب از دریای خزر به کویر لوت و ایجاد کشاورزی در این منطقه (حتی در حد مزاح) مطرح می‌شود، اما برنامه‌ای برای استفاده از ظرفیت عظیم تولید برق خورشیدی در کویرهای پهناور کشور نداریم؟ چرا موارد مختلف استفاده از انرژی «زیست‌توده» (Biomass) و به طور ویژه تولید برق از طریق سوزاندن زباله، در ایران بسیار نادر است؟

در شرایطی که شاهد سرمایه‌گذاری گسترده‌ای در زمینه انرژی‌های دوستدار محیط زیست در مناطق مختلف جهان هستیم، به نحوی‌ که تخمین زده می‌شود در سال‌جاری حدود 5 میلیون نفر در سراسر جهان در صنایع مرتبط با تولید انواع «انرژی‌های سبز» اشتغال دارند(3)، چرا تقریبا هیچ ردپایی از سرمایه‌گذاری بخش خصوصی ایران در این صنایع در ایران دیده نمی‌شود؟
 
صحنه چهارم: در شرایطی که مباحث مختلف مربوط به «محیط زیست» و به ویژه بحث انواع «انرژی‌های سبز»، در کشور ما بسیار نحیف و نوپا محسوب می‌شوند، شکی نیست که با توجه به انحصار کامل بخش دولتی در زمینه تولید و توزیع انرژی در کشور، گام نخست برای زمینه‌سازی در جهت سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در پروژه‌های مربوطه، به اعمال اصلاحات قانونی از سوی دولت و مجلس مربوط می‌شود؛ از تضمین وزارت نیرو برای خرید برق تولیدشده به روش‌های «دوستدار محیط زیست» به قیمتی نزدیک به قیمت بین‌المللی گرفته، تا اصلاح قوانین برای تسهیل مالکیت زمین مورد نیاز برای تولید انرژی بادی و خورشیدی، ایجاد چارچوبی قانونی برای تملک بخشی از زباله‌های شهری توسط بخش خصوصی برای تولید برق «بیوماس»، و سایر اصلاحات قانونی مورد نیازی که قطعا شرح آنها بسیار فراتر از وسع این یادداشت کوتاه است.

در چنین وضعیتی، ای کاش پدیده آلودگی بحرانی هوا و دلتنگی برای آسمان آبی در شهرهای بزرگ کشور، بهانه‌ای شود برای اندیشیدن بیشتر به رفع موانع قانونی توسعه «انرژی‌های سبز»؛ انرژی‌هایی که به ویژه با افزایش نرخ دلار (و در نتیجه افزایش قیمت جهانی انرژی به پول ملی ما)، سرمایه‌گذاری در آنها از توجیه اقتصادی بسیار مناسب‌تری برخوردار شده است. اگر این یادداشت کوتاه توانسته باشد صرفا نوعی یادآوری در این زمینه ارائه کند، نگارنده به مقصود خود دست یافته است.
ارجاعات:

1- در این رتبه‌بندی جامع که توسط آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) صورت گرفته، ایران دهمین کشور تولیدکننده گازهای گلخانه‌ای در سطح جهان است؛ عربستان سعودی یازدهم است و ایتالیا دوازدهم. همچنین ایران با صنعت و اقتصادی به مراتب کوچک‌تر از ایتالیا، مجموعا چیزی در حدود 20 درصد بیشتر از ایتالیا گاز گلخانه‌ای تولید می‌کند. متن کامل این گزارش جامع، در آدرس زیر قابل مشاهده است:
http://www.ucsusa.org/global_warming/science_and_impacts/science/each-countrys-share-of-co2.html

لازم به ذکر است که اعداد و ارقام فوق، مربوط به سال 2008 هستند و از این سال به بعد، IEA گزارش جامعی در زمینه رتبه‌بندی انتشار گازهای آلاینده محیط زیست در کشورهای مختلف، منتشر نکرده است.

2- کافی است توجه کنیم که حتی اگر قیمت دلار را 2500 تومان فرض کنیم، قیمت فعلی بنزین در کشورهای افغانستان و پاکستان، چیزی در حدود لیتری 3000 تومان است.

3- منبع: RENEWABLES GLOBAL STATUS REPORT 2012

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار