به گزارش
خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران دنیای بوکس دنیای عجیبی است اگرچه ظاهر این رشته مشتزنی بدون توجه به شرایط حریف است و رونمای خشنی دارد ولی بسیاری از بوکسوران ورزشکاران، بسیار احساساتی و مهربانی هستند البته در میان بوکسورها بسیاری از آنها هم وجود دارند که این ظاهر خشن را در باطن و عمل هم تکرار میکنند شاید اگر بخواهیم نام یکی از خشنترین بوکسورهای جهان را ببریم، نام مایک تامسون باشد بوکسوری که در رینگ مسابقه انگار رحمی نداشت و البته خودش هم خیلی وقتها به آن اذعان داشت. اذعان تلخی که اگر به عقیده مردمان ترسناک باشد ولی به عقیده او شیرین بود. البته کم کم با زیاد شدن مشکلات ناشی از همین خشونت وی به این عقیده رسید که بهتر است خشونت خود را تا حد زیادی کنترل کند.
مایک تامسون سال 1966 در نیویورک به دنیا آمد از همان کودکی چهره خشونتبار خود را با نزاعهای خیابانی نشان میداد تا اینکه در یکی از همین درگیریها دستگیر شد.
او پس از این نزاع روند خشونتها و گلاویز شدنهایش را ادامه میداد تامسون از درگیری لذت میبرد بارها از لذت صدمه زدن به دیگران در این نزاعها صحبت کرده بود او میگفت: بعضی وقتها میخواهم سر کسی بلا نیاورم ولی انگار خودشان میخواهند مغزشان را با بینیشان یکی کنیم.
حتی ازدواج نیز نتوانست تامسون را آرام کند. زیباترین لحظههای زندگی او با خانواده سپری نمیشد بلکه برایش حمله کردن به حریف زیباترین صحنههای زندگی رامیساخت او یک جمله معروف دارد که با خواندن آن تا حد زیادی میتوان پی به دنیای پرتنش و پر خشونتش برد وی گفته است هنگامی که کسی مبارزه میکنم و او را شکست میدهم دلم میخواهد قلبش را از سینه بیرون بکشم و به همه نشان بدهم.
این اوج خشونت و بیرحمی یک بوکسور را نشان میدهد رفتارهای خشونت آمیز وی حتی همسرش را فراری داد و وی از تامسون جدا شد.
حملات و خشونتهایش فقط به رینگ مسابقه منتهی نمیشد مایک نمیتوانست در نزاعهای خیابانی بیتفاوت یک گوشه بایستد همین شد که در سال 1990 به خاطر حمله به 2 موتور سوار به 2 سال زندان محکوم شده بود کم کم خودش هم باورش شد که فقط به مردم صدمه میزند و این هراس را در چشم مردم میدید همین شد که خواست با خوردن داروهای آرام بخش از میزان خشونت خطرناک خودش کم کند.
زندگی دوم وی نیز به خاطر همین خشونت از هم پاشید و همسرش از وی جدا شد.
او زندگی مثل مردم عادی را دوست نداشت یا حداقل نمیتوانست آن طور زندگی کند. معتقد بود مردم از وی تصوری مثل یک حیوان وحشی دارند و همه دوست دارند تا حیوانات وحشی را در درون قفس تماشا کنند پلنگ خشن بوکس البته کم هم این قفسها را سهم خود ندید.
مایک معتقد بود برای انتخاب روش زندگی خود مختار است و نباید آن طور که مردم و جامعه انتظار دارند زندگی کند.
در سال 2004 از این پلنگ سرکش دیگر اعتماد به نفس روزهای گذشته باقی نمانده بود مایک انگار دیگر توان قبل را نداشت.
داستان سقوط اسطوره وقتی قوت گرفت که پاسخ آزمایش دوپینگ وی مثبت آمد این مسئله برای پلنگی که میدرید و به اطراف توجه نداشت خیلی سخت بود تا جایی که خیلیها تصادف وی را یک خودکشی دانستند.
مایک خشن بارها راهی زندان شده بود از نزاعهای خیابانی گرفته تا ضرب و شتم خدمتکارش که وی را به 6 سال زندان محکوم کرده بود که البته بیشتر از 3 سال ادامه نداشت.
مایک دنیای پرفراز و نشیبی داشت پلنگی که از مبارزه کردن و دریدن لذت میبرد و سبک خاص زندگی خودش را داشت و آن طور که میخواست زندگی کرد اگرچه همیشه چهره وحشتناک و بیرحمی را در ذهن مردم تشکیل داده بود.
این گوشهای از داستان پلنگی بود که زندگیاش با قفس عجین شده بود./مح