باشگاه خبرنگاران:
زهرا 25 ساله درسش تازه تمام شده ، زندگیش تازه به روال خود افتاده، آماده رفتن به خانه بخت و تمامی این حرفها که یک خانم دوست دارد به آن برسد.
اما یک مورد را فراموش کردم این خانم لجباز و بی تجربه است که خودش با دیدن من لب به سخن گشود و گفت: به خدا بی گناهم، تنها اشتباهم سادگی ام بود که کار دستم داد.
روز اول برای کار روزنامه را باز کردم قسمت نیازمندیها، در یکی از خیابان های معتبر مغازه ای نیازمند یک خانم برای تعمیر و تکثیر دستگاه های چاپی، رفتم و مردی خوش اخلاق و خوش برخورد با من صحبت کرد و همان روز شروع به کار کردم.
کارم خوب بود و همه چیز به وفق مراد می گذشت که شبی دور خانواده سر سفره شام نشسته بودم که ماموران آگاهی به داخل خانه آمدند و مرا کت بسته سوار ماشین کردند و بردند.
تا مدتی متوجه نبودم که چه شده و برای چی این اتفاقات افتاده که در نهایت با صاحبکارم رو به رو شدم یک جاعل و مواد فروش سابقه دار بود.
تازه متوجه شدم که چه شده و در چه باتلاقی فرو رفته ام، دیگر دست و پا زدن هم فایده ای نداشت.
فقط آرزو می کردم زندگیم از روی زحمت و بدون لجبازی و بدون بی تجربگی و بدون فریب انسان های خوش برخورد و بدون کسب اطلاع از انجام کاری شروع کنم.
حالا که نمی توانیم زمان را به عقب برگردانم،این ها را می گویم تا دیگر افراد به مشکل من دچارنشوند./ف