گزيده‌اي از سرمقاله روزنامه‌هاي امروز را مي‌توانيد، اينجا بخوانيد.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
 
ستون يادداشت روز روزنامه کیهان به نوشته سعدالله زارعي با این عنوان اختصاص یافت:

«مصر، وراي هياهو»

هفته گذشته مصر شاهد دو روند حقوقي و سياسي بود. در روند حقوقي شوراي تدوين قانون اساسي مصر اصول قانون اساسي را به تصويب رساند و براي اطلاع عموم منتشر كرد تا مقدمات همه پرسي قانون اساسي طي دو ماه آينده فراهم شود. در روند

سياسي اعتراض مخالفان نظم نوين گسترش پيدا كرد و از پايتخت به شهرهاي مهم ديگري نظير اسيوط، سوئز و اسكندريه كشيده شد. مخالفان خواستار انحلال هيات تدوين قانون اساسي و لغو بيانيه قانون اساسي رئيس جمهور شدند.

قانون اساسي مصر به گونه اي تنظيم شده كه قدرت سياسي را بين دو نهاد رياست جمهوري و مجلس توزيع كرده است؛ رئيس جمهور فرمانده كل قوا و رئيس دولت نيز مي باشد اما در عين حال فرماندهي او بر ارتش و قواي انتظامي در حد عزل و نصب فرماندهان ارشد و اختيار اعلام جنگ و صلح محدود مي شود و دولت تحت امر او بايد از مجلس رأي اعتماد بگيرد و بودجه آن در مجلس به تصويب برسد. اين مجلس در عين حال در خصوصيت خطوط مرزي، تقسيمات كشوري و اموري از اين قبيل نيز حق دخالت دارد.
 
 با اين وصف مي توان گفت قانون اساسي پيشنهادي تحولات اساسي در شاكله ساختار سياسي مصر به وجود آورده است. پيش از اين رئيس جمهور از اختيار مطلقه برخوردار بود تا جايي كه مجلس حالت تشريفاتي به خود گرفته بود مجلس در زمان مبارك هيچ نقشي در تعيين دولت و بودجه نداشت و مصوبات آن بدون تاييد رئيس جمهور قابليت اجرايي نداشت.

نكته مهم ديگر كه مناقشات اخير را برانگيخت، توجه ويژه به نقش اسلام در قانونگذاري بود. براساس قانون اساسي جديد «اسلام مهمترين منبع قانونگذاري است»و «الازهر نهاد تضمين كننده جنبه هاي ديني جامعه مصر مي باشد». اينكه اسلام منبع قانونگذاري باشد و قوانين معارض با آن اجازه طرح در مجلس نداشته باشند و اينكه جامعه الازهر بعنوان نهادي كه حق دارد در مورد قوانين مصوب مجلس اعلام نظر كند و نظر او بدون نياز به تاييد نهاد ديگر- نظير رئيس جمهور- لازم الاجرا باشد، يك تحول مهم محتوايي به حساب مي آيد. جالب اين است كه در ماده 4 قانون اساسي جديد مصر، الازهر نهادي مستقل است كه رئيس آن با رأي علماي برجسته الازهر انتخاب شده و دولت موظف به پشتيباني مالي آن است.

قانون اساسي مصر در بعد مردم سالاري ممكن است نارسايي هايي داشته باشد ولي تفاوت آن با قانون اساسي قبل كه همه راهها به رئيس جمهور ختم مي شد، بنياني است. در اين قانون مردم رئيس جمهور، نمايندگان مجلس و استانداران را انتخاب مي كنند و سهم مردم در اصل قانون اساسي هم بصورت مشاركت در همه پرسي در نظر گرفته شده است.

اين قانون ممكن است نقاط ضعف و اشكالاتي داشته باشد و چه بسا در آينده مصر را با مشكلاتي مواجه گرداند. با اين وصف مي توان گفت مشكل مخالفان قانون اساسي اختيارات رئيس جمهور نيست كمااينكه وقتي رئيس جمهور در اين خصوص عقب نشست و اختيارات مربوط به رياست جمهوري كه در بيانيه قانون اساسي رئيس جمهور- 9 روز پيش- آمده بود را به يك شورا سپرد، مخالفان راضي نشده و از مخالفت دست بر نداشتند و لغو كامل هيات تدوين قانون اساسي و در نتيجه لغو پيش نويس قانون اساسي را خواستار شدند.

كاملاً واضح است كه مخالفان با قانون اساسي و در نتيجه «نظم جديد» مخالفند و اين مخالفت از يك سو به نقش برجسته مردم در انتخاب متوليان امور برمي گردد و از سوي ديگر به نقش دين و نهادهاي ديني در امور تقنيني و هويتي مصر باز مي گردد.

مخالفان قانون اساسي مي دانند كه اگر نظام هر شهروند يك رأي حاكم باشد، جايي براي احزاب پرمدعايي مانند الوفد كه فاقد پشتوانه اجتماعي هستند باقي نمي ماند. بعضي از اين احزاب مثل الوفد كه دهها سال از حيات آنان مي گذرد به دليل وابستگي به غرب و هويت سكولاريستي شان قادر نيستند يك فراكسيون 10 نفره در مجلس 485 نفره مصر داشته باشند. از اين حيث دمكراسي توده اي و از اين مهمتر مردم سالاري ديني براي آنان مضر خواهد بود. آنان در روزهاي اخير با شعار عليه «ديكتاتوري» افرادي را كشتند، مغازه هايي را به آتش كشيدند چون نمي توانند از طريق مسير قانوني و حضور در انتخابات حرف خود را به كرسي بنشانند.

در اين ميان مواضع غربي ها بسيار جالب- و البته از قبل قابل پيش بيني- بود. وزير امور خارجه آمريكا با مخالفان قانون اساسي جديد مصر ابراز همدلي كرد و با صراحت گفت: آمريكا همه ظرفيت خود رابراي كمك به مخالفان و تحقق خواسته هاي آنان به ميدان مي آورد. اتحاديه اروپا نيز از روند تحولات مصر ابراز نگراني كرد و رسانه هاي آن تصويري از يك انقلاب تازه در مصر ارائه كردند.
 
 رسانه هاي عربستان سعودي، قطر و... عليه مرسي وارد ميدان شدند. «شرق الاوسط» كه با پول سعودي در لندن چاپ مي شود ديروز طي تحليلي مرسي را متهم كرد كه از قدرت خود سوء استفاده كرده و مصر را به آشوب كشيده است. جالب اين است كه يك رسانه ديگر سعودي- الحيات- هم ديروز در سرمقاله خود مرسي را به دنباله روي از حسني مبارك متهم كرد و حال آنكه همين عربستان همه ظرفيت خود را براي رهانيدن رئيس جمهور مخلوع مصر پاي كارآورد و ملك عبدالله از حسني مبارك خواست كه براي ادامه حيات خود به «رياض» بيايد. در تحولات مصر يك اتفاق جالب اين بود كه جاي افراد عوض شد.

حمايت نيروهاي مذهبي از محمد مرسي و تظاهرات ميليوني ديروز مردم بخوبي نشان داد كه آموزه هاي اسلامي از محبوبيت بالايي برخوردار است. مقاومت مرسي در مواجهه با مخالفان قانون اساسي هم نشان داد كه او و اخوان المسلمين از نتايج انتخاباتي مجلس آينده كه ظرف 5 ماه آينده برگزار خواهد شد، نگراني ندارد چرا كه اگر اين نگراني وجود داشت، مرسي به جاي تأكيد بر به جريان افتادن قانون اساسي جديد، روي حفظ شرايط فوق العاده تأكيد مي كرد و براي رفع مشكل اخوان وقت مي خريد.

كاملاً واضح است كه قانون اساسي جديد مصر كه اين روزها در پشت صحنه اخبار رسانه هاي مخالف در سطوح بين المللي و منطقه اي برجسته شده است، مي تواند براي منطقه الهام بخش باشد. جداي از اين كه خود مصر در سطح جهان عرب، جهان اسلام و قاره آفريقا از جايگاه برجسته اي برخوردار است، مصر حدود سه پنجم مسلمانان و سه چهارم اهل سنت را از نظر مذهبي تحت پوشش دارد. الازهر گرچه در مصر است اما ماموريتي فرامرزي دارد و ماده 4 قانون اساسي مصر ايفاي چنين نقشي را براي الازهر با صراحت تمام- و با عبارت مجاله الامه الاسلاميه و العالم كله- اعلام كرده است. ايفاي نقش مذهبي كه معطوف به ساخت يك دولت باشد براي غرب و رژيم هاي وابسته آن بسيار نگران كننده است.

غرب براساس سياست شناخته شده اش با هر نوع وحدت مذهبي، فرهنگي، سياسي و... جهان اسلام مخالف است و براي متلاشي كردن جهان اسلام همه ظرفيت هاي خود را به ميدان آورده و در فاصله 100 سال گذشته به توفيق هاي زيادي رسيده است.

حالا اگر سني ها نه در ذيل يك گرايش افراطي كه از جامع المدينه تغذيه مي شود بلكه در ذيل يك گرايش عقلاني كه برادري مسلمانان را دنبال مي كند و پيروي از هر مذهب اعم از مذاهب شيعي و مذاهب سني را مجزي مي داند، گرد هم آيند، توطئه 100 ساله غرب از ميان برمي خيزد و گروه هاي وابسته كه به نام دين خون مسلمانان را مي ريزند، به حاشيه مي روند.

مردم سالاري ديني در مصر براي غرب خطرناك است چرا كه از يك سو چنين الگويي كالايي ذيل عنوان «ليبرال دموكراسي» را از سكه مي اندازد و از سوي ديگر زمينه ساز حل و فصل مسايل جهان اسلام در درون خود جهان اسلام مي شود. غرب به خوبي مي داند كه مردم سالاري ديني كه با الازهر ضمانت شود گرايش زيادي به تشيع دارد كما اينكه در طول تاريخ الازهر اين گرايش، برجسته بوده است.
 
كم نيستند علماي برجسته مصري نظير سيد قطب، محمد قطب، محمد عبده، شيخ شلتوت و شيخ سليم كه با صراحت از ائمه شيعه با عناويني نظير «برترين فقهاي امت در همه اعصار» ياد كرده و آنان را بر شيوخ برجسته فرق اهل سنت نظير مالك ابن انس، ادريس شافعي، احمد حنبل و ابوحنيفه برتر دانسته اند.
 
همه مي دانند كه علماي برجسته الازهر مصر براي ائمه شيعه و مراكزي كه به نام آنان در قاهره، اسماعيليه و... وجود دارد قداست و اهميت ويژه اي قائل هستند همين سه سال پيش در واكنش به يكي از وهابي هاي مصر كه گفته بود راس الحسين بايد خراب شود يكي از علماي الازهر- شيخ علي جمعه- گفت: «خفه شو اي مزدور، خدا دهانت را خرد كند ما دستي كه به سمت راس الحسين دراز شود را از كتف قطع مي كنيم» و فرداي آن روز نزديك به سه ميليون مصري در ميدان امام حسين(ع) قاهره تجمع كرده و به وهابي ها هشدار دادند.

غرب و رژيم هاي وابسته به آن مي دانند كه وحدت شيعه و سني از يك سو و وحدت مصر و ايران مي تواند ژئوپليتيك منطقه را دگرگون كند. البته فعلا فاصله اي وجود دارد. نگراني غرب اين است كه اين قانون اساسي به از ميان رفتن فاصله منجر شود.

محمد مهدي تقوي مقاله ای با عنوان «از بحر تا نهر »در روزنامه وطن امروزمنتشر کرد:
 

«ما تا به اسلام برنگرديم؛ اسلام رسول‌الله‌(ص)، تا به اسلام رسول‌الله‌(ص) برنگرديم، مشكلات‌مان سرجاي خودش هست، نه مي‌توانيم قضيه فلسطين را حلش كنيم و نه افغانستان را و نه ساير جاها را. ملت‌ها بايد برگردند به صدر اسلام، اگر حكومت‌ها هم با ملت‌ها برگشتند كه اشكالي نيست؛ اگر برنگشتند، ملت‌ها بايد حساب خودشان را از حكومت‌ها جدا كنند و با حكومت‌ها آن كنند كه ملت ايران با حكومت خودش كرد تا مشكلات حل بشود و الا هي ما روز قدس بگيريم، فرياد بزنيم، هي آقايان اجتماع كنند و حرف بزنند، فرياد و حرف جلوي آنها را نمي‌گيرد، بلي! مي‌گيرد منتها ما حرف هم نمي‌زنيم».صحيفه نور/ جلد12/ صفحه282

آنچه از چهارشنبه 24 آبان تا چهارشنبه اول آذر به مدت 8 روز بين رژيم صهيونيستي و جنبش‌هاي «جهاد اسلامي» و حماس گذشت، يك درگيري معمول نبود، نبردي تمام‌عيار بود؛ آن هم در حالي كه يك سوي ميدان ايران و حزب‌الله بودند و در سوي ديگر آمريكا، اتحاديه اروپايي و... . در يك سو ايران و حزب‌الله درصدد گوشمالي اسرائيل و اينكه در هيچ جنگي بر مقاومت تفوق نخواهد يافت، بودند و در طرف مقابل، تمام كشورها و دولت‌هايي كه در فكر نابودي فلسطين و آرمان آزادي قدس شريف هستند. اينها در پي ناامن كردن شهرهاي اشغالي و آنها به دنبال حفظ و گسترش شعاع امنيتي رژيم جعلي.
يك‌ـ
در خط مقدم اين نبرد موشك‌هاي ساخت جمهوري اسلامي ايران بود كه با فلج‌كردن غاصبان بيت‌المقدس، رودرروي ارتش تجهيزشده اسرائيل به پيشرفته‌ترين ادوات نظامي ايستاده بود.
در اين ميدان، رژيم صهيونيست مجاز بود هر كاري انجام دهد تا پيروز شود ولي وقتي ديد هر كاري مي‌كند، حريف موشك‌هاي ايراني جهاد اسلامي نمي‌شود، با خفت و خواري و تحت فشار شديد شهروندان صهيونيست‌، تن به تمام شروط مقاومت داد تا نبردي كه آغاز كرده بود، فرجام پذيرد.

موضوعي كه كمتر به آن پرداخته شده است، آن است كه دقت در هدفگيري موشك‌هاي جنبش جهاد اسلامي نشان داد نفوذ اطلاعاتي اين سازمان تحت حمايت ايران در سرزمين‌هاي اشغالي به حدي است كه موشک‌ها با دقت به اهدافي كه در تل‌آويو، اشدود و اشكلون مدنظر است، اصابت ‌كرده و كاري مي‌كند كه حتي بلندپايه‌ترين مقامات سياسي و نظامي، چاره را براي جان به در بردن از موشك‌هاي صاعقه‌وار جهاد، در گريز به پناهگاه‌ها و بيتوته در جان‌پناه‌ها مي‌بينند.
دوـ
در نبرد 8 روزه برخلاف جنگ 22 روزه، تشكيلات خودگردان نيز نه از حب جهاد و حماس بلكه به دليل علم كامل به ميزان محبوبيت گروه‌هاي مقاومت، طرف فلسطيني را به ظاهر و در لفظ حمايت مي‌كرد. در جنگ 22 روزه، تشكيلات خودگردان ابومازن، عملاً در جبهه اسرائيل بود و مقاومت را محكوم مي‌كرد و كم مانده بود براي كمك به ارتش صهيونيستي نيروهاي فتح را براي ياري اسرائيلي‌ها اعزام كند اما اين بار به خاطر شكست‌هاي پياپي در مذاكرات سازش و پيروزي‌هاي جهاد اسلامي و حماس كه نشان داده است تنها راه به زانو درآوردن اسرائيل، مقاومت و زور است، قادر نبود با گروه‌هاي مبارز فلسطيني مقابله كند و مجبور شد وانمود كند با مقاومت است. تشكيلات به قدري باورش شده بود در جبهه حاميان مقاومت قرار دارد كه حتي محمود عباس صهيونيست نيز براي هنيه پيام تبريك پيروزي فرستاد!
سه‌ـ
شكست جديد صهيونيست‌ها در حالي رقم خورد كه ارتش اسرائيل ده‌ها سال است توسط آمريكا، انگليس، آلمان، فرانسه و... هر سال به طور سيستماتيك، مدرن و به روز مي‌شود. اين كشورها رژيم صهيونيست را به انواع سلاح‌هاي متعارف و غيرمتعارف مجهز كرده و ارتش آن را آموزش مي‌دهند. علاوه بر تجهيزات و تسليحات، ارتش اشغالگر قدس، به ساعت، از نظر عملياتي‌ ـ اطلاعاتي ـ امنيتي از سوي سرويس‌هاي غربي و متأسفانه عربي تغذيه مي‌شود. به اين معنا و بر مبناي داده‌هاي ظاهري، همه چيز از پيروزي راحت و بي‌دردسر ارتش اسرائيل حكايت مي‌كرد.

اين رژيم نه در 8 يا 22 روز بلكه در همان چند ساعت نخست ترور «الجعبري» و يورش همه‌جانبه به غزه ـ همانطور كه خود و حاميانش هم برآورد كرده بودند- بايد كار جهاد اسلامي و حماس و نوار غزه را يكسره مي‌كرد اما آنچه رخ داد، كاملاً برعكس بود. به رغم عدم برقراري موازنه تسليحاتي و نظامي، حجم آتش جهاد اسلامي تقريباً با حجم آتش ارتش صهيونيست برابري كرد. مقاومت با وجود آنكه از نيروي هوايي بهره‌اي نداشت، با ساقط كردن 7 هواپيماي نظامي اسرائيل، چنان ضرباتي بر نيروي هوايي ارتش صهيونيست وارد كرد كه اسرائيل نتوانست از اين نيرو، طرفي ببندد.
چهارـ
موشك‌هاي ايراني فجر 5 چنان دقيق اهداف را در شهرهاي اشغالي هدف گرفتند كه تمام برآوردهاي سرويس‌های اطلاعاتی كاملا غلط از كار درآمد. موساد و بخش امنيتي ستادكل ارتش رژيم صهيونيست همچنين در تشخيص تعداد موشك‌هاي در اختيار مقاومت؛ علاوه بر جهل نسبت به ميزان برد و قدرت تخريب‌شان، راه به خطا بردند.

نامشخص بودن برد نهايي موشك‌ فجر پيش از جنگ و رسيدن موشك‌ها تا تل‌آويو و حتي دورترين مرزهاي اشغالي براي اسرائيلي‌ها تبديل به شكنجه روحي شديدي شد. رژيم صهيونيست به دليل آنكه برآوردش از قدرت خود و ضعف مقاومت فلسطين تا پيش از شروع جنگ، «كارتوني» بود، در نهايت مجبور شد با پذيرش تمام شروط مقاومت براي آتش‌بس، خود را از تداوم جنگ و تلفات بيشتر رهايي بخشد.
 پنج ـ
پنجشنبه گذشته 29 نوامبر 2012، 8 روز پس از پيروزي مقاومت در نبرد 8 روزه و دقيقاً 65 سال پس از اشغال سرزمين مقدس اسلامي و قبله نخست مسلمين توسط صهيونيست‌هاي غاصب ـ و تصويب نامشروع به رسميت شناختن اسرائيل در سازمان ملل در 29 نوامبر سال 1947ـ با اكثريت بسيار بالاي 138 راي موافق در برابر 9 رأي مخالف، فلسطين به عنوان كشور ناظر غيرعضو سازمان ملل متحد پذيرفته شد و روند به رسميت شناخته شدن فلسطين به عنوان كشوري مستقل وارد مرحله تازه‌اي شد. به اين ترتيب، براي اولين بار رتبه فلسطين در سازمان ملل متحد با جايگاه واتيكان برابر شد. اين ترفيع به ظاهر كوچك می‌‌تواند براي اسرائيل پيامدهايی جدي در پي داشته باشد.

 حالا طرف فلسطيني قادر خواهد بود برابر ساخت‌و‌سازها در كرانه باختري رود اردن و ديگر موارد اختلاف با رژيم صهيونيست به نهادهاي بين‌المللي شكايت كند. البته اين كافي نيست و تمام فلسطين بايد به فلسطينيان بازپس داده شود و با برگزاري همه‌پرسي از مسلمانان، مسيحيان و يهوديان فلسطين، هر تصميمي اهالي فلسطين از هر 3 دين گرفتند، اجرايي شود.

كلام را با فرمايشات مبارك حضرت امام خميني آغاز كرديم و حال با فرمايشات گرانقدر رهبر حكيم انقلاب به پايان مي‌بريم: «راه نجات مسأله‌ فلسطين و حل مسأله فلسطين، جز راه مبارزه نيست... آن كسى كه اين راه را قبول ندارد، چه دانسته و چه ندانسته، دارد به مسأله فلسطين ضربه مي‌زند. اگر دانسته باشد، اسمش خيانت است؛ اگر ندانسته باشد، اسمش جهل و غفلت است؛ على‌ایحال ضربه است به مسأله فلسطين؛ ضربه مي‌زنند به مسأله فلسطين.

فلسطين هيچ راهى جز مقاومت ندارد؛ اين را بايد بگويند، بايد بخواهند؛ دولت‌هاى اسلامى هم بايد همين را تكرار كنند... فلسطين آزاد خواهد شد؛ در اين هيچ شبهه‌اى نداشته باشيد. فلسطين قطعاً آزاد خواهد شد و به مردم برخواهد گشت و در آنجا دولت فلسطينى تشكيل خواهد شد؛ در اينها هيچ ترديدى نيست».

روزنامه خراسان در ستون یادداشت روز خود به قلم حسين طلا نماينده فعلي و فرماندار سابق تهران چنین نوشت:

ضرورت تامل و دقت در بررسي طرح اصلاح قانون انتخابات

بررسي کليات طرح اصلاح قانون انتخابات رياست جمهوري در جلسه علني امروز مجلس ادامه مي يابد. بررسي اين طرح که از جلسه قبلي مجلس (حدود دو هفته قبل) آغاز شده در اولين جلسه بررسي با تذکرها و اخطارهاي مکرر نمايندگان مواجه شد.

طرح ارائه شده به مجلس براي اصلاح  قانون انتخابات رياست جمهوري ۲ بعد دارد، يک بعد آن رفع برخي از مشکلات قانون فعلي است براي مثال الزام به ارائه کارت ملي به همراه شناسنامه و يا نحوه فعاليت رسانه ها در دوران تبليغات انتخاباتي ديده شده است.اما بُعد ديگر آن که شاه بيت اين طرح است و شائبه هايي هم ايجاد کرده و واکنش هاي تند و تيزي نيز در پي داشته است تعيين شرايط و صلاحيت هايي براي کانديداتوري انتخابات رياست جمهوري مي باشد.

در اين بخش تعيين شرايطي چون شرط سني و تحصيلي امري درست به نظر مي رسد. اين شرايط براي کانديداهاي انتخابات مجلس، خبرگان و شوراهاي شهر و روستا نيز وجود دارد و در اين شرايط اگر افراد تعيين نوع مدرک و شرايط سني کانديداهاي انتخابات رياست جمهوري را ملاک تضييع حقوق اجتماعي بدانند پس بايد گفت که اين اتفاق در انتخابات ديگر نيز رخ مي دهد.

ضمن اين که در تجربه هاي قبلي افرادي که بعضا براي ثبت نام در انتخابات رياست جمهوري شرکت مي کردند با وجود اين که شخصيت و فعاليت شان در اجتماع قابل احترام بود اما براي تصدي پست رياست جمهوري و کانديداتوري در اين عرصه شايسته نبودند لذا معمولاً اين امر مورد سخره برخي رسانه هاي خارجي قرار مي گرفت. اما قسمتي از طرح اصلاح قانون انتخابات رياست جمهوري، تعيين حدود و شرايطي براي کانديداها است که ممکن است برخلاف حقوق مصرح در قانون اساسي حق مردم را خدشه دار کند.

براساس مصوبه کميسيون شوراها کسي که بخواهد کانديدا شود بايد سابقه تصدي برخي سمت ها را داشته باشد از جمله اين که ۲ دوره نمايندگي مجلس يا وزارت را در کارنامه خود داشته باشد و يا غير از آن يک صد نماينده مديربودن اين کانديدا را تاييد کنند و بر رجل سياسي بودنش مهر تاييد بزنند و يا ۲۵ عضو مجلس خبرگان رجل مذهبي بودن وي را تاييد کنند.

مخالفان اين طرح معتقدند اين شيوه موجب خواهد شد تا يکسري افراد از حضور در عرصه رقابت انتخابات باز بمانند چرا که ممکن است در اين ميان افراد صاحب نظر حضور داشته باشند که عنوان آن ها در عناوين اشاره شده در طرح مذکور نباشد اما في نفسه در عرصه هاي ديگر توانمند باشند.

ازجمله در عرصه اقتصاد جزو بنگاه داران بزرگ باشند يا صاحب نظر قوي در عرصه اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي باشند و يا ممکن است با اين اصلاحيه شهردار يک کلان شهر، يک استاد دانشگاه يا دبير يک شورا نتواند کانديدا شود و يا نماينده اي که یک دوره نماينده بوده از حضور در عرصه رقابت باز بماند. از طرف ديگر تعيين اين مصاديق به نوعي محدود کردن دايره بررسي صلاحيت ها توسط شوراي نگهبان است که براساس اصل ۱۱۵ قانون اساسي اختيار بررسي صلاحيت کانديداها به شوراي نگهبان داده شده است.

با اين مصوبه اگر ۱۰۰نفر از نمايندگان مجلس، رجل سياسي بودن يک کانديدا را تاييد کنند اما اين احراز صلاحيت به تاييد شوراي نگهبان نرسد ممکن است بعدها از لحاظ سياسي اين پرسش در جامعه به وجود آيد که چرا شوراي نگهبان به نظر ۱۰۰نفر از نمايندگان مردم توجهي نکرده است.

مسئله ديگر در اين طرح، ايجاد هيئت اجرايي مرکزي انتخابات در ستاد انتخابات کشور است که وظايف اين ستاد را انجام خواهد داد معادل ستاد اجرايي که در شهرستان ها فعاليت مي کند. ترکيب هيئت اجرايي در برگزاري انتخابات متشکل از معتمدين و برخي افراد ديگر و همچنين در نظر گرفتن شاخص نظارت - يعني نقش هيئت هاي نظارت شوراي نگهبان- در اعلام آراي نهايي انتخابات نشان مي دهد که قانون فعلي انتخابات نياز به تعيين هيئت اجرايي ديگري ندارد .

به عبارت ديگر مصوبه کميسيون شوراها در مورد تعيين ۱۱نفر به عنوان شوراي عالي انتخابات هيچ ضرورتي ندارد. اگر قرار است هيئت اجرايي مرکزي وارد حوزه اجرايي نشود پس بايد نظارت کند و اگر وارد حوزه نظارت شود تداخل در کار شوراي نگهبان است.

البته شوراي نگهبان اعلام کرده اين طرح را رد خواهد کرد و اگر نمايندگان به طرح اصرار داشته باشند به مجمع تشخيص خواهد رفت که خود به خود وارد سيکلي خواهد شد که بسيار زمان بر خواهد بود و احتمالاً اصلاحات لازم به انتخابات رياست جمهوري نخواهد رسيد.

به نظر مي رسد همان گونه که به عنوان مثال يک پزشک وقتي مي خواهد براي بيمار خود دارويي تجويز کند هزينه و فايده آن دارو را محاسبه مي کند و اگر آن دارو ضررهايي دارد اما فوايدش از ضررهايش بيشتر است آن را تجويز خواهد کرد، در بررسي اين طرح نيز بايد بر اساس قاعده هزينه فايده عمل کرد. درست است که اين طرح اصلاحات خوبي دارد اما به نظر مي رسد بايد با بررسي دقيق و در نظرگرفتن تمامي شرايط طرح را به گونه اي اصلاح کرد که از تضييع حقوق شهروندي جلوگيري شود.

«وقتي اصول تغيير مي‌کند»عنوان مقاله امروز روزنامه حمایت:

فلسطين در روزهاي اخير باز هم با تحولات قابل توجهي همراه شده است که بخشي از آن دروني و بخش بيروني است. در حوزه داخلي فلسطين برجسته‌ترين مساله که مورد توجه محافل رسانه‌هاي غربي و صهيونيستها قرار گرفته و از آن جهت نهان‌سازي ساير امور بهره برداري مي‌کنند، مساله نبش قبر عرفات رئيس سابق تشکيلات خودگردان است. اين اقدام در حالي صورت مي‌گيرد که ادعا مي‌شود دليل اين امر بررسي علل مرگ عرفات و احتمال مسموميت وي مي‌باشد.

نکته قابل توجه آنکه در منطقه نيز کشورهاي عربي از تشکيل کميته ويژه براي پيگيري سرنوشت عرفات خبر داده‌اند. کشورهايي که در طول جنگ 8 روز حتي يک بار براي حمايت از غزه کميته‌‌اي تشکيل ندادند، اکنون براي بررسي نبش قبر عرفات تشکيل جلسه داده‌اند. در حوزه بين‌المللي نيز کشورهاي غربي تحرکات جديدي را براي احياي روند سازش آغاز کرده‌اند چنانکه هيگ وزير خارجه انگليس خواستار عملکرد گسترده آمريکا براي احياي مذاکرات سازش شده است.

تحولات داخلي و خارجي فلسطين هر چند که ظاهري فلسطيني دارد که هر کدام تاثيراتي بر فلسطين خواهد داشت، اما بررسي عرصه فلسطين نشانگر اولويت‌هايي است که پرداختن به اين حاشيه‌ها نه تنها تاثيري بر آنها ندارد بلکه بر پنهان شدن اولويت ها نيز منجر مي‌شود.

نخست آنکه پس از پايان جنگ، غزه نيازمند حمايت‌هاي گسترده جهاني به ويژه وحدت داخلي فلسطيني‌ها و جهان اسلام براي بازسازي ويرانه‌ها و تقويت توان دفاعي مقاومت است. در حوزه کرانه باختري و قدس نيز مقابله با اشغالگري گسترده صهيونيستها از اولويت است چرا که استمرار روند شهرك سازي و سلطه طلبي صهيونيست‌ها برابر با نابودي تمام فلسطين خواهد بود.

نکته مهم در حوزه داخلي فلسطين حمايت از آزادي اسراي فلسطين دربند صهيونيستها است که برخي از آنها سالهاست که در زندان به سر مي‌برند اما به وضعيت آنها رسيدگي نمي‌شود. پي‌گيري جنايات صهيونيستها در غزه و کرانه باختري به عنوان جنايتکار جنگ اصلي مهم مي‌باشد که مي‌تواند دستاوردهاي بسياري براي فلسطين به همراه داشته باشد. دوم آنکه اکنون فلسطين در سازمان ملل توانسته ارتقاي جايگاه داشته باشد.

هر چند که اين اقدام داراي برخي ابهامات و نواقص است اما مي‌توان آن را سنگ محکي براي جايگاه جهاني فلسطين دانست که در حوزه افکار عمومي مي‌تواند شکست ديگر براي صهيونيستها باشد. پاسداري از دستاوردهاي عضويت فلسطين در سازمان ملل و جلوگيري از مصادره آن توسط خط سازش، صهيونيست‌ها و غرب امري مهم است.

«با پيشنهاد كلينتون چه كنيم؟ »عنوان مقاله امروز روزنامه  تهران امروز نوشته حسن بهشتي پور ‌كارشناس مسائل بين الملل : 

اظهارات هيلاري كلينتون، وزير خارجه آمريكا براي مذاكره مستقيم با ايران را بايد از 2 منظر متفاوت (بدبينانه و خوشبينانه) بررسي كرد.

ديدگاه بدبينانه: سخنان جديد وزيرامور خارجه آمريكا را بايد از اين منظر نگاه كرد كه كلينتون روزهاي آخر كار خود را سپري مي‌كند. وي رسما از اول بهمن ماه كه دور جديد رياست جمهوري اوباما آغاز مي شود ديگر وزير امور خارجه آمريكا نيست. بنابراين براي اظهارات او نبايد حساب ويژه‌اي باز كرد.

 از اين منظر بايد توجه داشت كه موضوع مذاكرات ايران و آمريكا كاملا تحت تاثير 2 فاكتور متفاوت است؛‌يك، در داخل آمريكا مخالفان جدي با مذاكرات وجود دارد يعني همان گروه‌هايي كه عليه ايران،‌تحريم ها را تصويب مي كنند و در اين باره با كاخ سفيد كاملا مخالف هستند. دوم، در داخل ايران يك ديد منفي نسبت به مذاكرات وجود دارد كه نمي‌توان به آمريكا اعتماد كرد و در شرايط فشار،‌ مذاكره تامين‌كننده منافع ايران نيست.

ديدگاه خوشبينانه: اين نگاه معتقد است كه اولا مذاكره را بايد از رابطه جدا دانست ضمن اينكه براي هر مذاكره سودمندي بايد مقدمه اي فراهم شود. يعني ابتدا بايد هدف مذاكره فراهم شود. دوم موضوع مذاكره كاملا معلوم باشد و سوم شرايط مذاكرات اهميت پيدا مي كند. يعني بايد ديد دو طرف در چه شرايط مكاني و زماني مذاكره مي كنند. درهمين راستا باید متناسب با شرایط روز و امکانات و مقدورات تصمیم گرفت که چه سیاستی به نفع منافع ملی است و لذا آنچه مهم است تامین شدن منافع ملی ایران است.

بالحاظ چنين ويژگي‌هايي، گروه دوم معتقدند ما مي‌توانيم مذاكره كنيم بي آنكه رابطه داشته باشيم. يكي از مهمترين شرايط، ‌مصوبه شوراي عالي امنيت ملي كشورمان و در نهايت منويات مقام معظم رهبري است كه اگر اين شرايط فراهم شود،‌ديدگاه دوم معتقد است مذاكره اشكالي ندارد. اين در حالي است كه درباره مسئله ايران و آمريكا، مهم ترين مشكل،‌مسئله هسته اي است كه اگر ايران و غرب توافق كنند، مشكلات‌مان با ساير كشورها نيز حل مي شود.

درجمع اين دو ديدگاه بايد گفت كه پيشنهاد كلينتون را نه‌مي‌شود تاييد و نه رد كرد. اول بايد مشخص شود كه آمريكا حاضر است موضوع مذاكره را مشخص كند. دوم اينكه غني سازي را در ايران به رسميت بشناسد. اگر چنين شود فضاي مذاكرات مهيا مي شود.

 اما اگرهمان استراتژي فشار و مذاكره كه طي چند سال اخير در پيش گرفته و بي نتيجه هم بوده را ادامه دهد امكان گفت‌وگوهاي دوجانبه هم نخواهد بود. زيرا هيچ كشوري در شرايط فشار حاضر به گفت و گو نيست. اگر آمریکا بخشی از تحریم ها را لغو كند نشانه خوبی از این موضوع است که خواهان مذاکره است.

رسالت ستون مقاله روز خود را به نوشته   دكترحامد حاجي حيدري عضو هيئت علمي دانشگاه علوم اجتماعي دانشگاه تهران با این مضمون اختصاص داد:

هفده گام تا "اخلاق مداراي اصولگرايانه"‏

گر هنوز مي‌خواهيم در چهارچوب يک جامعه دوستانه با هم زندگي کنيم، احتياج به يک "بصيرت اخلاقي" جديد داريم.‏با سروشيسم و ولنگاري اخلاقي، نمي‌شود ادامه داد.‏

به اسم مد روز بودن، عادت کرده‌ايم روي هوا پرواز کنيم، و به هيچ اصلي پايبند نباشيم، و به هر که خواستيم اتهام بزنيم، البته وقتي آسياب به نوبت شد و نوبت ما هم رسيد، افسرده شويم، غمگين شويم، و بگوييم: "اين، رسم مردانگي و وجدان نبود!"‏

با اين فکر بود که اصولگرايان، اسم خود را اصولگرا گذاشتند. البته مدعي نيستم که اصولگرايان توانستند به سرعت از شر سروشيسم خلاص شوند. اصلاً چرخ "آقاي مي‌گن" که دو سالي است راه افتاده و فتنه‌افکني مي‌کند، با فراموشي اصول به راه افتاده است. ولي مي‌خواهم بگويم که ايده اصلي که پشت نام و عنوان "اصولگرا" بود، اين بود. تقابل آشکاري با سروشيسم ولنگار بود.‏

کار، از جلسات "احياي معنوي حزب ا..." شروع شد، و گسترش يافت، و هنوز هم در قالب برنامه "سمت خدا"، و هزار و يک منبر ديگر که عميقاً رنگ و بوي "اخلاقي" دارند ادامه دارد.‏

برنامه اين بود و هست، که جامعه‌اي که از سال 1367، مدام ضربه اخلاقي دريافت کرده است، و سروشيسم در آن، مدام و مدام ريشه دوانده، احيا شود، تا مردم بتوانند مانند دوران انقلاب و جنگ، همديگر را تحمل کنند، و با هم کار کنند، و اين جامعه را با اتحاد جلو ببرند.‏

البته به نظر من، آنچه انجام شده است، در عين آنکه مفيد بوده است و مفيد خواهد بود و بايد ادامه يابد، تنها توانسته سرعت رسوخ سروشيسم را کم کند. سروشيسم، از آن رو که ايدئولوژي ولنگاري، و حاوي جذابيت ذاتي براي نوع انسان بود، همچنان مي‌تازد، هر چند با سرعت کمتر.‏

پس، "احياي معنوي" و "سمت خدا" و "منبر" و "حسين حسين" و... مفيد بوده است و مفيد خواهد بود و بايد ادامه يابد، ولي به نظر من، تا ديد کلي آدم‌ها راجع به حقيقت و اخلاق عوض نشود، و تا اين جامعه، واقعاً و بتمامه از سروش خلاص نشود، فرصت‌سوزي‌ها و مردم‌آزاري‌ها ادامه خواهد داشت، و آقاي رئيس فدراسيون فوتبال، نمي‌تواند انتظار داشته باشد که درست پس از تقدير بيگانگان از او، صبح زود روز بعد، ساعت پنج به وقت محلي، از آزار هموطنان "نود"ي مصون خواهد ماند.‏

اين فکر که بايد ديد کلي تغيير کند، بهانه‌اي شد که خيلي عملياتي، ادعاي عجيبي مطرح کنم. ادعاي من اين است که يک الگوي هفده مرحله‌اي اخلاق، اگر در اين جامعه تحقق يابد، و اگر مردم به هفده اصل اخلاقي پايبند شوند، مي‌توانند بقيه چيزها را تحمل کنند و مي‌توانند مانند مردم صميمي اول انقلاب و دوران جنگ توش و توان‌شان را روي هم بريزند و اين ملت را به پيش ببرند.‏

اصل مطلب اين است که به ريسمان خدا چنگ زنند تا متفرق نشوند. اين همان جمله‌اي بود که آن روزها، زياد مي‌گفتند. ولي اين هفده گام، تفصيلي است که در آيات آخر، سوره مبارکه فرقان در وصف "عباد الرحمن" آمده است. اين هفده گام، يک پروتکل کامل اخلاق فردي و اجتماعي، و يک چهارچوب قابل تحمل، براي "مدارا"ست.‏

اگر هنوز مي‌خواهيد در چهارچوب يک جامعه دوستانه با هم زندگي کنيد، تواضع و فروتني را هيچ وقت فراموش نکنيد.‏عادت کنيد که واکنش نشان ندهيد و عکس‌العملي عمل نکنيد. در مقابل برخورد زشت و لغو جاهلان، خود را کنترل کنيد، و برخورد سالم ‏داشته باشيد.‏
به ارتباط با خدا عادت کنيد. با علم به اينکه عبادت خدا، هم افتادن به خاك است و هم به پا ايستادن و قيام کردن و دويدن.‏

عادت کنيد که از عاقبت گناه بهراسيد. واقعاً بترسيد. بدانيد که گناه عواقب دارد و عواقب آن به اين زودي قطع نمي‌شود. هرگز قطع نمي‌شود.‏عادت کنيد تا به نيازمندان کمک کنيد و در اين ياري، کم نگذاريد. مع‌الوصف، زياده‌روي هم نکنيد.‏عادت کنيد که هيچ وقت زياده‌روي نکنيد. حد نگه داريد. هميشه حد نگه داريد. هميشه ميانه‌روي را همچون لباسي بر تن داريد.‏

 ‏عادت کنيد که آزاده باشيد. مستقل باشيد. به هيچ قيمتي، استقلال خود را براي تصميم اخلاقي از دست ندهيد. و براي اين منظور، بايد خود را فقط به خدا وابسته بدانيد. پس، حضور خدا را در زندگي خود تقويت کنيد.‏افراد را از صفحه روزگار محو نکنيد. نکشيد آنها را که خدا برايشان حريم گذارده، ولي يادتان باشد که از جهاد هم شانه خالي نکنيد.‏

پاک‌دامن باشيد.‏
عادت کنيد تا اهل "توبه" شويد. بدانيد که به رغم آنچه اين روزها تصور مي‌شود، "توبه" به اين سادگي واقع نمي‌شود. "توبه" دشوار است. گام اول "توبه"، ندامت است که اغلب، آن را تمام "توبه" تصور مي‌کنند. ولي "توبه" به صرف ندامت تحقق نمي‌يابد.

بايد مافات گناه را اصلاح کنيد. به اين معنا، براي پذيرش توبه عمل "صالح" لازم است. با اين همه، باز هم "توبه" کامل نمي‌شود، و گناهکار بايد به خداوند اميدوار باشد و از دُم و فرجام (اصطلاحاً "ذنب") گناه خويش بيمناک. بين بيم و اميد بماند و از مواهب اين سرگرداني منتفع گردد.‏

عادت کنيد دروغ نگوييد و به دروغ شهادت ندهيد.‏عادت کنيد تا به گناه راضي نشويد و از کنار آن ساده نگذريد. بي‌تفاوت نباشيد و سعي کنيد اطراف خود را اصلاح کنيد.‏عادت کنيد از لغو و بيهودگي پرهيز کنيد.‏عادت کنيد تا قدر خدا و نعمت‌هاي آن را بدانيد و هيچ بودن خود را واقعاً به رسميت مي‌شناسيد.‏

عادت کنيد هيچ چيزي را بدون تفکر و تعقل نپذيريد و از کنار هيچ حقيقتي سطحي نگذريد. عادت به تعقل و تعمق پيدا کنيد. احساسات خود را ول نکنيد. عقل خود را هم به منطق و روش صحيح فکر کردن مسلح کنيد. تنها در اين صورت است که از شر "آقاي مي‌گن" خلاص مي‌شويد.‏

در زندگي شما خانواده بسيار مهم است.  براي آن ارزش زيادي قائل شويد. خانواده را مسير هواي نفس نبينيد. مسير و طريق حق ببينيد.‏عادت کنيد منفعل نباشيد. کناره نگيريد. در کارهاي نيک سبقت بگيريد. خود را راعي و پيشواي درستکاران بخواهيد و در اين راه بکوشيد.‏

روزنامه ابتکار مقاله ای به قلم فضل الله ياري  با این عنوان منتشر شد:

سينماي ايران؛ جنازه اي که از هرسو لگد مي‌خورد 
 
سينماي ايران بي سابقه ترين وضعيت خود را اين روزها و اين سال‌ها تجربه مي‌کند. گويي هنر هفتم تلاش دارد تا فاصله چنداني با وضعيت اقتصاد، ورزش، اجتماع و سياست ما نداشته باشد.اين هنر- صنعت که وابستگي حياتي به افکار عمومي دارد، اين روزها حال خوشي ندارد.
 
بيمار محتضري است که به زور کمک نفس بودجه‌هاي دولتي، تنفس مي‌کند. اين موجود بيمار، روي تختي دراز کشيده است که تمام فرزندان، بستگان، مخاطبان، مسئولان بالادست و حتي دشمنانش به دورش صف کشيده اند و نفس هايش را مي‌شمارند.

برخي از او قطع اميد کرده اند و در ذهن خود به دنبال قبري مناسب برايش مي‌گردند و احتمالا به مجلس ترحيمش مي‌انديشند و حتي شعر روي سنگ قبر و اعلاميه هفتم و چهلم اش را نيز انتخاب کرده اند.برخي ديگر که هنوز به معجزه اعتقاد دارند،اشک در چشم، دست به دعا برداشته اند وتا شايد اعجازي مسيحايي رخ دهد و بيمار محتضر اندکي چشم بگشايد.

گروهي البته نيز مخالف بااينان، اين موجود مفلوک را گناهکاري مي دانند که ايمان و امان مردمان را برباد داده و اکنون خود به عقوبت گناهانش، مکافات پس مي‌دهد. اينان البته که مرگ بيمار را طلب مي‌کنند و اگر دستشان برسد يکي از چند لوله پلاستيکي وصل شده به او را قطع مي‌کنند تا راه نفس‌هاي کمکي را نيز بگيرند.

از سوي ديگر مسئولان و متوليان نگهداري اين موجود، نيزمانند زماني که ورزشکاران ودانشمندان و افراد مشهور ديگر در بستر بيماري افتاده اند، دست در جيب کرده و اعلام مي‌کنند که همه خرج کفن و دفن و مجالس يادبود و بيمه و مقرري بازماندگان را تقبل خواهند کرد.اين موجود اما چرا به اين روز افتاده است؟ پاسخ به اين سئوال بدون ترديد تقصيرات را متوجه همه اطرافيان وي خواهد کرد.

دشمنان که وضعشان روشن است. تقصيرات را به گردن مي‌گيرند وبا افتخار اعلام مي‌کنند که حاضرند روي همين تخت گلويش را هم بفشارند تا اين نفس‌هاي به شمارش افتاده به آخر برسد و از رنج زنده ماندن به اين صورت رهاشود. اما ديگراني که ظاهرا به عيادت وي آمده اند، کمتر از دشمنان در اين وضعيت دخيل نيستند.

آن روز که مخاطبان به جاي مراجعه به گيشه‌هاي سوت وکور سينماها، در پياده روهاي شهر به دنبال نسخه قاچاق فيلم‌هاي روي پرده مي‌گشتند و خود نيز با تکثير نسخه‌هاي بيشتر براي عمه، عمو، خاله، دايي و کل فاميل، نياز به مراجعه به سالن‌هاي سينما را در مخاطبان کاهش دادند، لگدي محکم نثار اين موجود نگون بخت کردند.

فرزندان اين بيمار که همان سينماگران هستند نيز در طول همه اين سال‌ها ثروت اين پدر پير را به تاراج بردند. برخي از آبرويش مايه گذاشتند تا به مسندي در راهروهاي قدرت برسند.بعضي اطلاعيه‌هاي سياسي خود را با امضاي وي منتشر کردند. گروهي از ارتباطاتش بهره بردند تا اميال ضد فرهنگي خود را ارضا کنند.

تعدادي از اين فرزندان نيز با حسادت‌هاي عجيب و غريب،از موضع دينداري برادران و خواهران خود را بدکاران و فاحشه‌هايي خواندند که در اين خانه مسکن گزيده اند تا به اشاعه فحشا و منکرات بپردازند و لابد بايد به دار مجازات آويخته شوند.
گروهي ديگر از اين فرزندان همه نام و اعتبار پدر را به کميتي با واحد دلار و ريال تبديل کردند تا با آن شرکتي سودآور تاسيس کنند که تنها خروجي آن پول است.

برخي از متوليان و مسئولان نيز آن را صندلي محکمي ديده اند که مي‌توان برآن نشست و برديگران آقايي کرد. از نگاه آنان، اين صندلي بايد خوب سواري بدهد و اگر گاه فنرش از جا دررفت يا پايه هايش کمي اين طرف و آن طرف رفت، به جاي وارسي، بايد برآن محکم تر نشست تا فرصت تکان خوردن پيدانکند و يادش نرود که بايد تنها صندلي باشد، تا هم بتوان از روي آن به ميزي پراز مزايا مسلط شد و هم با مردمان به اقتدار سخن گفت.

اين اطرافيان که اکنون گرد تخت اين بيمار محتضر حلقه زده اند، بدون ترديد در وضعيت به وجود آمده سهمي دارند، اما اين همه داستان نيست.بلکه نگاهي فراخ تربه جوانب پيرامون اين موضوع نشان مي‌دهد که برخي از سياسيون نيز بهتر ديده اند که بخشي از بازي خود را به اين زمين بکشانند. آن چنان که زمين ورزش را جولانگاه خود قرار داده اند و آن گونه که حوزه‌هاي ديگر فرهنگ را سمکوب اسبان خود کرده اند.

در گيري‌هاي اخير پيرامون موضوع اکران برخي فيلم‌ها در سينماهاي تحت نظارت حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، و جهت گيري تند برخي سينماگران و مقامات دولتي بر سر اين موضوع و همچنين حملات شديد اخير هردوطرف برسر موارد مطرح شده در يک فيلم سينمايي از آن جمله است.

اگرچه نمي‌توان از احساسات برخي از مردم درباره موارد مطرح شده در برخي فيلم‌هاي سينمايي چشم پوشي کرد، اما بدون ترديد اردوکشي خياباني، آنچنان که در موضوعات تنش زا منع شده است در اين زمينه نيز ضمن اينکه برالتهابات نه چندان کم جامعه مي‌افزايد، مي‌تواند لگد محکم تري براين جنازه نيمه جان باشد. 
 
«تحريم و مسووليت نخبگان»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به قلم اصغر فخريه كاشان :
متاسفانه يكي از خصوصيات جامعه ايراني، روبه‌رو نشدن يا دير روبه‌رو شدن با مسائل است.بهانه هميشه اين بوده كه نبايد مردم را نگران كرد؛ اما با اين نگاه متاسفانه به مشكل و بيماري مهلت داده مي‌شود تا خود را تا اعماق جامعه بگستراند و فرصت معالجه‌اي كه در ابتداي امر به سادگي ميسر بوده، از دست برود. تحريم از جمله اين مسائل است. چه بايد كرد؟ راه‌حل سياسي موضوع اين يادداشت نيست كه آن وظيفه سياسيون است؛ اما تحريم وجه ديگري هم دارد و آن جنبه‌هاي حقوقي و بانكي و تجاري تحريم است، آيا نمي‌توان با تحريم از اين جنبه‌ها مقابله كرد؟

مردم عادي به نوبه و به تشخيص خود هريك رفتاري پيشه كرده و مي‌كنند يا با فروتني و سكوت آثار تحريم را تحمل مي‌كنند يا به نحوي به مقابله با آن مي‌روند، اما آيا اين مشكل را حل مي‌كند؟ آيا نخبگان جامعه به اين سكوت و بي‌عملي و تحمل و تن دردادن راضيند؟ منظور از نخبگان همه كساني هستند كه علم يا عمل آنان، قلم يا قدم ايشان و سكوت يا سخني كه بر زبان مي‌آورند براي ديگران الگو مي‌سازد و موجب هدايت و تصميم مي‌شود. همه نخبگان ايراني در داخل و خارج كه وسعت عمل و كلام آنان فراتر از عمل و كلام مردم عادي است، آيا وظيفه‌اي در برابر حادثه‌اي كه به عنوان تحريم بر جامعه ايراني و مردم ايران تحميل شده و مي‌شود، ندارند؟

آيا نخبگان ما دريافته‌اند كه تحريم‌هاي بي‌سابقه اعمال شده بر ايران و ايراني، در تاريخ پيشينه مي‌سازد و راه را براي استفاده از آنها در آينده عليه هر ملت و دولتي كه نخواهد زير بار سلطه دولت‌هاي مسلط جهاني برود، هموار مي‌كند. روشنفكران و نخبگان ايراني چه در داخل و چه در خارج نمي‌توانند در مقابل اين امر كه برخلاف اعلاميه حقوق بشر، مقررات تجارت آزاد، حقوق بين‌الملل و نظامات متحدالشكل جهاني اعمال مي‌شود، سكوت كنند. حتي اگر نخبگان اختلاف‌نظري با سياست‌هاي فعلي دارند، نبايد منافع ملت و سرنوشت ايران و ايراني را ناديده بگيرند.

خصوصيت روشنفكر و نخبه تحليل وضعيت و تشخيص درد و نگاه به آينده است. حفظ ارزش‌ها و دستاوردها است. اعتلاي كرامت و حقوق انساني است. مگر اعلاميه حقوق بشر حق برخورداري انسان‌ها از فرصت‌هاي يكسان آموزشي را به رسميت نشناخته است؟ پس چگونه است كه بسياري از دانشگاه‌هاي آمريكا و چند كشور ديگر مانع تحصيل دانشجويان ايراني در رشته‌هاي خاص تحصيلي مي‌شوند؟ مگر قانون اساسي آمريكا تبعيض را منع نكرده است؟ پس به چه مجوزي ايراني صرفا به دليل يراني بودن حتي در جامعه آمريكايي با اعمال تبعيض در اشتغال، تحصيل و خريد خدمات خاص روبه‌رو است؟

مگر قوانين تجارت آزاد و مقررات WTO هر نوع محدوديت را بر سر تجارت آزاد منع نكرده است؟ پس چرا شركت‌هاي ثبت شده در خارج با سرمايه مشترك يا انفرادي ايرانيان كه بعضا سال‌ها قبل در كشورهايي مثل دبي، چين، اروپا و... تاسيس شده‌اند و هيچ رابطه تجاري هم با ايران ندارند، (كه اگر هم مي‌داشتند مانعي نداشت) از دريافت خدمات بانكي محروم شده و مي‌شوند؟ به چه استنادي عمل بعدي اين شركت‌ها را فرض و پيشگويي مي‌كنند و بر آنها تحريم بانكي اعمال مي‌كنند؟

دولت آمريكا و ساير دولت‌ها با استناد به كدام محمل قانوني، برخلاف تعهدي كه شركت‌هاي متبوعشان در قراردادهاي في‌مابين براي تامين قطعات يدكي هواپيما، ماشين‌آلات صنعتي غيرنظامي سپرده‌اند، مجوز صدور آن قطعات را نمي‌دهند و آيا نقش دولت آمريكا در سقوط هواپيماهاي ايراني به دليل فقدان قطعات يدكي ناشي از عدم‌صدور مجوز صادرات قطعات يدكي قابل‌تعقيب نيست؟ غرب چه مستندي حقوقي براي منع صدور مواد اوليه دارويي، تجهيزات پزشكي و داروهاي حياتي به ايران دارد؟

مگر آمريكا در بيانيه الجزاير تعهد نكرده است كه در امور داخلي ايران دخالت ننمايد؟ اخلال اقتصادي، دخالت در امور ايران نيست؟كدام مقررات حقوق بين‌المللي، بانكداري و تجارت جهاني به آمريكا، انگليس و امثالهم حق مي‌دهد، نمايندگان خود را به اقصي نقاط دنيا بفرستند و با فشار به ساير كشورها، دايره شمول مقررات داخلي خود را به آن كشورها تعميم دهند و حاكميت و استقلال كشورها را نقض كنند؟ حقوق خصوصي شركت‌ها و اشخاص را ناديده بگيرند؟ مقررات تجارت جهاني را به نفع خود تفسير كنند؟ اعلاميه حقوق بشر را به ميل خود جاري كنند؟

فاجعه‌بارتر از همه سكوت جامعه جهاني در مقابل تهديدات آشكار دولت اسرائيل براي حمله به ايران است؛ دولتي كه خود سمبل تجاوز، بي‌قانوني و عدم رعايت مقررات و قطعنامه‌هاي شوراي امنيت است.روشنفكران ما با چه منطقي در مقابل چنين تهديدي كه تماميت ايران را متاثر خواهد ساخت، ساكتند؟ آيا نمي‌شود اين تهديدات را از جنبه حقوق بين‌المللي بررسي كرد؟ نمي‌شود به دست ايراني عليه اين تهديدات يك كمپين جهاني راه انداخت؟

روشنفكران و نخبگان ما بايد بدانند تاريخ نسبت به رفتار و عمل آنها قضاوت خواهد كرد. اطلاق روشنفكري و نخبگي به هر فرد، بار مسووليتي با خود دارد. آنها بايد بدانند بعضي رفتارهاي غيرقابل قبول دولت نه تنها نمي‌تواند بهانه‌اي براي سكوت و بي‌عملي آنها باشد، بلكه وظيفه آنها را براي مقابله با آنچه به عنوان تحريم بر ملت ايران به ناروا اعمال مي‌شود، سنگين‌تر مي‌كند. امروز تحريم ابعادي فراتر از مقابله با برنامه انرژي هسته‌اي ايران به خود گرفته است.

حقوق ملت ايران، آموزش فرزندان ما، سلامت و مداواي بيماران ايراني، تجارت ايرانيان و حضورشان در بازارهاي جهاني، ايجاد رويه براي تفسير دلبخواه حقوق بشر، تجارت آزاد و استقلال كشورها و شركت‌ها تحت عنوان تحريم تحت‌تاثير قرار گرفته است. اين رويه، كشورها و دولت‌هاي ديگر را هم تحت‌تاثير قرار خواهد داد و پيشينه‌اي ايجاد مي‌كند كه تا ثريا مي‌رود ديوار كج.

آقايان و خانم‌هاي نخبه و روشنفكر، تاريخ بر عمل ما و شما قضاوت خواهد كرد. شناخت ما و موقع شناسي ما را تحليل و ارزيابي خواهد نمود. بايد از انفعال درآييم و به اين ظلم از هر طريقي كه مي توانيم اعتراض كنيم. طرح موضوع در مجامع حقوقي بين‌المللي و شكايت عليه دولت‌ها و شركت‌ها، افشاگري مستند حقوقي در مورد نقض مقررات جهاني، نگارش مقاله در مجلات معتبر جهاني، برگزاري سمينارها و سخنراني‌ها در مراكز دانشگاهي غرب، استفاده از دانشجويان براي تهيه رساله و پايان نامه درخصوص ابعاد حقوقي، مالي و بانكي تحريم‌ها و تحريم شركت‌هايي كه آشكارا حقوق ملت ما را ناديده مي‌گيرند و دعوت از انديشمندان پيشرو ساير كشورها (حتي اگر با ما اختلاف‌نظر سياسي دارند ) راه‌هايي هستند كه فقط روشنفكران و نخبگان مي‌توانند از آنها عبور كنند.

 توجه كردن به مردم و هشدار به آنها براي پيش گرفتن راه‌هاي مقابله با تحريم (شبيه آنچه چيني‌ها چند سال قبل با كالاي فرانسوي كردند) وظيفه روشنفكران و نخبگان است.بحثي را كه آقاي دكتر عباس آخوندي چندي است تحت عنوان شهروند فعال مطرح مي‌كنند، جدي بگيريم. روشنفكران ما نبايد دلخوري‌هايشان از عملكرد تصميم‌سازان را بر منافع و مصالح ملي رجحان دهند.

حفظ آينده كشور، حراست از ايران و ايراني، بيدار ساختن وجدان آدم‌هاي آگاه در جهان و ايستادن در مقابل آنچه ناحق است، آنچه غيرقانوني است، آنچه با سرنوشت ايران و ايراني مرتبط است، وظيفه همه است. عام و خاص و به حكم ذات و ماهيت ايراني بودن. البته وظيفه نخبگان سنگين‌تر.

 

برچسب ها: کیوسک ، روزنامه ، مقاله
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار