عکسِ زیبایت را، گذاشته ام روبریِ چشمان ام
از پشتِ آن قابِ عینک ضخیمِ شیشه ای
با دستان آویخته در هم…
زل زده ای به من
با آن نگاهِ آرامُ عمیق.
من !، کلماتم ازتو
بویِ پرستش می گیرد
بی آنکه رنگِ شرک بردارد..!
اینجا !
پس از سالها
معنیِ متفاوتی از تو را زمزمه می کنم…
و نام شیرین ات را
آهسته و آرام…