آنچه در گفت و گوي يك ساعته با سرمربي تيم ملي وزنه‌برداري جلب توجه مي‌كرد صراحت گفتار مصاحبه‌شونده بود. كورش باقري ابايي نداشت از اين‌كه بگويد براي اثبات خودش به آنهايي كه مي‌گفت در حقش جفا كرده‌اند، هدايت تيم ملي را پذيرفته است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، كورش باقري ابايي نداشت از اين‌كه بگويد براي اثبات خودش به آنهايي كه مي‌گفت در حقش جفا كرده‌اند، هدايت تيم ملي را پذيرفته است. البته آن انگيزه براي قبل بود، چون به گفته خودش حالا چيزي كه به او انگيزه مي‌دهد تا براي چهار سال ديگر در تيم ملي بماند، لطف مردمي است كه با او مثل يك قهرمان ملي برخورد مي‌كنند.

 همين قهرمان ملي ايرادهايي هم دارد كه وقتي به رويش مي‌آوريم همه‌شان را مي‌پذيرد تا به خيلي‌ها بگويد برخلاف آنچه پشت سرش مي‌گويند كاملا انتقادپذير است.‌ او كه زماني مدافع حقوق ورزشكاران بود، حالا در مقام انتقاد از همين قهرمانان صحبت‌هايي را مطرح مي‌كند كه در جاي خودش قابل تامل است؛ اين‌كه روح شكرگزاري از ورزش ما رخت بر بسته و خيلي‌ها فكر مي‌كنند اگر بيشتر اعتراض كنند بيشتر امتياز خواهند گرفت.

البته خود كورش باقري هم نشان لياقتش را با اعتراض گرفت؛ نشاني كه انصافا حق او و جامعه وزنه‌برداري بود، باقري به همين خاطر از مديران ورزش هم انتقاد دارد و مي‌گويد بايد قانونمندتر عمل كنند تا عادت بد اعتراض كردن براي رسيدن به حق در ورزش ما نهادينه نشود.

با كورش باقري درباره خيلي از مسائل ديگر هم صحبت كرديم. از رابطه‌اش با ايوانف گرفته و دست‌هايي كه نمي‌خواست دوستي او و حسين رضازاده قوام بگيرد تا بي‌نظمي‌هاي خودش و نظم و ديسيپليني كه قرار است از اين پس در اردوهاي تيم ملي تشديد شود. از بلندپروازي و غرورش تا بدشانسي‌هايي كه اجازه نداد تمام وكمال به آنچه در المپيك لندن مي‌خواست، برسد.

كورش باقري چون خودش قهرمان بود وقتي به عنوان سرمربي تيم ملي انتخاب شد نگاه متفاوت‌تري نسبت به مسائل داشت. به عنوان مثال، همين توجه بيش از اندازه به برقراري نظم و انضباط در اردوي تيم ملي ناشي از همين نگاه متفاوت است. به اذعان خودت، كورش در زمان قهرماني‌اش، يك‌بار چوب همين بي‌نظمي را خورد...

يك‌بار كه نه. بهتر است بگويم چند بار.

شروع مصاحبه ما هم از همين‌جاست. كورش باقري وقتي كارش را در تيم ملي آغاز كرد با خودش باور‌هاي جديدي داشت. سال‌ها حضور در اردوهاي تيم ملي و كار با مربيان مختلف چقدر در ايجاد اين درك جديد به تو كمك كرد؟

واقعيت را بگويم؛ من اگر زودتر از اين كارم را در تيم ملي شروع مي‌كردم، نمي‌توانستم به موفقيت‌هايي كه الان به دست آورده‌ام دست پيدا كنم. دليلش هم همين مسائلي است كه شما به آنها اشاره كرديد. من طي 15 سال اخير شرايط مختلفي را در فدراسيون وزنه‌برداري ديدم. چه آن زمان كه خودم در اردوي تيم ملي بودم و چه آن زمان كه بيرون گود بودم. در اين سال‌ها با مربيان مختلفي هم كار كردم، موفقيت‌هاي زيادي ديدم و شاهد ناكامي‌هاي زيادي هم بودم، اما سعي كردم علت همه آنها را بررسي كنم. همه اينها براي اين بود كه اگر روزي خودم مسئوليت پيدا كردم، آگاهي خوبي از ابعاد مختلف حرفه‌ام داشته باشم. ضمن اين‌كه هميشه در زندگي من اتفاق‌هاي منفي وجود داشته كه برايم باعث انگيزه شده است.

يكي از اين اتفاق‌هاي بد كدام بود؟

به‌عنوان نمونه در سال 2007 به شكل بدي از تيم ملي كنار گذاشته شدم. آن زمان به پيشنهاد برخي از دوستان كه به من مي‌گفتند وزنه‌برداري‌ات تمام شده، قبول كرده بودم كه به جرگه مربيان بپيوندم، اما پس از شش‌هفت ماه در حالي كه تقصيري در ناكامي تيم متوجه من نبود، همه چيز را به گردن من انداختند. آن اتفاق باعث شد ديدم نسبت به ورزش، كار كردن و البته رفاقت عوض شود. از طرفي، آن ماجرا براي من انگيزه‌اي شد تا به خيلي‌ها بگويم در آن برهه در مورد من اشتباه كرديد. سه سال بعد از آن يكي از اصلي‌ترين انگيزه‌هايم براي قبول كردن پيشنهاد حسين رضازاده اين بود كه ثابت كنم آقاياني كه سال 2007 آن رفتار را با كورش كردند اشتباه كردند. همچنين مي‌خواستم ثابت كنم رفقايي كه در آن برهه پشت كورش را خالي كردند، اشتباه كردند.

در اين ميان، خوشبختانه كسي رئيس فدراسيون بود كه خودش در سيستم قبلي حضور داشت و شايد بهتر از خود كورش باقري خصوصيات او را مي‌شناخت. همين موضوع باعث شد حسين رضازاده براحتي به من اعتماد كند. اين اعتماد هم دليلي شد براي آن‌كه تمام امور دست خودم باشد و آن‌طور كه دوست دارم تصميم بگيرم. الان هم خدا را شكر مي‌كنم كه هم توانستم پاسخ اين اعتماد را بدهم و هم جواب منتقدانم را.

با اين حال پارادوكسي در صحبت‌هايت وجود دارد. جايي گفتي اگر زودتر مي‌آمدي موفق نمي‌شدي و جايي ديگر عنوان كردي آمدي تا به خيلي‌ها ثابت كني در سال 2007 نتوانستند از توانمندي‌هاي تو استفاده كنند! پس قطعا كورش باقري سال 2007 با كورش باقري سال 2010 كه مسئوليت سرمربيگري تيم ملي را پذيرفت تفاوت‌هاي زيادي داشت.

قبول دارم، اما اين را هم بايد در نظر گرفت كه سال 2007 من كمك‌مربي بودم و اختيارات سال 2010 را نداشتم. خيلي از كساني كه در آن تيم حضور داشتند، همدوره‌اي‌هايم بودند و برايشان سخت بود كه مرا بالاي سر خودشان ببينند. من همان موقع هم نسبت به بحث ديسيپلين و نظم درون اردويي اصرار داشتم، ولي چون سرمربي نبودم حرف اول را نمي‌توانستم بزنم. البته بعدها فهميدم حضورم به‌عنوان مربي سناريويي بود براي آن كه كورش باقري را مقابل خيلي از دوستانش كه هنوز وزنه مي‌زدند، قرار دهند.

كدام سناريو؟

مثلا يكسري اختيارات را به من داده بودند، اما به جاي آن‌كه از من حمايت كنند پشت سرم به ورزشكار مي‌گفتند اين كارهايي كه كورش انجام مي‌دهد خودسرانه است. البته اگر من اينها را مي‌گويم نمي‌خواهم نبش قبر كنم. با آن گروه و آن آدم‌ها هم مشكلي ندارم. حتي ممنون‌شان هم هستم كه با رفتارشان براي من باعث انگيزه شدند، اما هدفم اين است جواناني كه الان در حال وزنه زدن هستند از اتفاق‌هاي اينچنيني درس بگيرند. يادمان نرود دوران قهرماني دوران كوتاهي است. من اين را چندي پيش در اردوي تيم نوجوانان مثال زدم. حسين رضازاده يك استثناست كه از سال 1999 تا 2006 به مدت هفت سال در اوج بود. شاهين نصيري‌نيا فقط در سال 1999 قهرمان شد. حسين توكلي بعد از المپيك، ديگر نتوانست بدرخشد. فلاحتي‌نژاد و برخواه هم دوران قهرماني‌شان كوتاه بود. خود من هم كه از بقيه بدتر.

در مورد خودت شايد بهتر بتواني حرف بزني. چرا دوران قهرماني كورش باقري اينقدر كوتاه بود؟

به اين خاطر كه واقعا كسي نمي‌دانست چطور بايد اصول و شيوه‌هاي زندگي يك ورزشكار حرفه‌اي را به ما ياد بدهد. الان كه فكر مي‌كنم مي‌بينم آن زمان، مربياني بودند كه تمام رفتار و كردارشان به جاي آن‌كه سازنده باشد، مخرب بود. البته همه‌شان زحمتكش بودند و هيچ عمدي هم در كارشان نبود، اما همان ناآگاهي آنها باعث شد كورش باقري فقط يك طلاي بزرگسالان جهان را بگيرد و در المپيك مدال نگيرد. من كسي بودم كه در وزن 94 كيلوگرم، 195 كيلوگرم يكضرب و 230 كيلوگرم دوضرب مي‌زدم. اين ركوردها و آن نتيجه خودش گوياي واقعيت‌هاي زيادي است.

البته خودت هم بي‌تقصير نبودي... مثلا بعد از المپيك 2000 سيدني صحبتش بود به دسته 105 كيلوگرم بروي، اما تو با وجود آسيب‌ديدگي زانويت مقاومت كردي و در همان وزن 94 كيلو ماندي...

قبول دارم. شايد اگر يك وزن بالاتر مي‌رفتم موفق‌تر بودم، ولي بحث فراتر از اين صحبت‌ها بود. به جرات مي‌گويم خيلي از كساني كه آن روزها به من مي‌گفتند به دسته 105 كيلو برو، هدفشان موفقيت من نبود.

استنباط خيلي‌ها اين است كه كورش باقري به دليل غروري كه دارد، توصيه‌پذير نيست و دوست دارد با اتكا به تجربيات شخصي‌اش به استقبال مسائل و مشكلات برود...

حق با شماست. البته من از اول اين‌گونه نبودم، اما آنقدر طي اين سال‌ها كلاه سرم رفته كه ناخودآگاه با شك و ترديد به مسائل نگاه مي‌كنم. به‌عنوان مثال بعد از المپيك سيدني مهندس هاشمي‌طبا لطف كرد و براي عنوان چهارمي، به من يك پيكان جايزه داد. آن زمان فقط سازمان تربيت بدني وقت از ورزشكاران تجليل مي‌كرد، اما فدراسيون وزنه‌برداري حتي اين زحمت را به خودش نداده بود كه به من بگويد، بروم و حواله اين پيكان را بگيرم. از رئيس و نايب‌رئيس گرفته تا مدال‌آوران جوايزشان را گرفته بودند، اما من بعدها به صورت اتفاقي متوجه شدم يك پيكان هم به من داده‌اند. خب وقتي چنين اتفاقي مي‌افتد باعث مي‌شود آدم به خيلي از مسائل با ديد شك و ترديد نگاه كند.

حالا بالاخره آن پيكان را گرفتي يا نه؟

گرفتم، اما يك ماه بعد از آن‌كه بقيه جوايزشان را گرفتند.

12 سال از المپيك لندن مي‌گذرد، اما انگار جوايزي كه الان به ورزشكاران مي‌دهند خيلي با جوايزي كه در دوره شما براي قهرمانان در نظر مي‌گرفتند، تفاوت دارد.

همين‌طور است. انصافا الان خيلي خوب به ورزشكارها مي‌رسند. همين المپيك لندن را ببينيد. مراسم تجليل از قهرمانان، آن‌ هم به موقع و خوب انجام شد. در كنار آن شركت‌ها و ارگان‌هاي مختلف ديگري هم بودند كه به بهترين شكل از مدال‌آوران تجليل كردند. در همين فدراسيون وزنه‌برداري حسين رضازاده خودش عاملي شده كه خيلي‌ها بيايند جلو و به وزنه‌برداران كمك كنند. بعد از همين المپيك لندن، مراسمي براي تجليل از قهرمانان وزنه‌برداري گرفته شد كه فقط روي ارتباطات رئيس فدراسيون بود. به نظرم اگر ورزشكاران اين مسائل را نبينند از روي كم‌لطفي‌شان است. آنها بايد متوجه باشند شرايط امروز در گذشته نبوده است و الان زحمات آنها به بهترين شكل ممكن ديده مي‌شود؛ موضوعي كه متاسفانه خيلي‌ها درك درستي از آن ندارند.

فكر نمي‌كني اين روزها ملاك سنجش‌ها بيش از اندازه مادي شده است؟

به هر حال پول يك ابزار انگيزشي مثبت است، اما همه چيز پول نيست. فكر مي‌كنم اخلاق به معناي واقعي در ورزش رنگ باخته است و آن صفت انساني سپاسگزاري و شاكر بودن از ورزش ما رخت بربسته است. الان شرايط به گونه‌اي شده كه اگر حق ورزشكار را نيز به او بدهند بازهم معترض است. اين موضوع در درازمدت مي‌تواند براي ورزش ما مخرب باشد.

جالب است. همين كورش باقري قبل از المپيك بشدت از حق و حقوق شاگردانش دفاع مي‌كرد و كم مانده بود به نماد اعتراض در ميان مربيان ورزشي مبدل شود، اما حالا از ناسپاسي برخي از همين ورزشكاران حرف مي‌زند...

شما مطمئن باشيد اگر الان در شرايط قبل از المپيك قرار داشتم، باز هم به همان شكل رفتار مي‌كردم. من بارها با حسين رضازاده سر حقوق و پاداش تك‌تك بچه‌ها بحث كردم و به نتيجه مورد نظر رسيديم. در مورد حمايت‌هايي كه وزارت ورزش و كميته ملي المپيك بايد داشته باشند هم بارها موضعگيري كرده‌ام، اما زمان‌‌هايي را هم مي‌بينيم كه آن تلاش‌ها و حمايت‌ها ديده نمي‌شود. من معتقدم مدال‌آوران ما لياقت هر آنچه گرفتند را داشته‌اند، اما اين‌كه بخواهيم تمام ارزش كاري را كه كرده‌ايم با جوايزي كه گرفته‌ايم بسنجيم به نظر من درست نيست. در اين صورت، اصل را گم كرده‌ايم. به راستي هدف ما از ورزش چيست؟ آيا فقط رسيدن به اهداف مالي است؟ اگر اين‌گونه است پس چرا دائم در صحبت‌هايمان از مردم حرف مي‌زنيم و ادعا مي‌كنيم براي شاد كردن دل آنها تلاش مي‌كنيم؟ هدف نبايد فقط رسيدن به جوايز مادي باشد. البته منظور صحبت من با همه ورزشكاران نيست، اما در بعضي موارد ديده‌ام كه اصل فراموش شده است. اين باعث مي‌شود من مربي هم دلخور شوم كه چرا براي حق و حقوق شاگردانم اينقدر حرص و جوش مي‌خوردم.

به نظر مي‌رسد از برخي وزنه‌برداران حسابي دلخور هستي؟

فقط بحث مسائل مالي مطرح نيست. ما ورزشكاري داشته‌ايم كه دليل موفقيتش در المپيك را چيزهايي عنوان كرده كه به اذعان همه كارشناسان، آن عوامل جز ضرر و زيان چيز ديگري برايش نداشته است. اينها آدم را به تفكر فرو مي‌برد. فرض را بر اين مي‌گيريم كه نه حسين رضازاده، نه كورش باقري، نه وزارت ورزش و نه كميته ملي المپيك، نقشي در موفقيت فلان مدال‌آور المپيك نداشته‌اند و همه چيز با زحمت فلان مربي شهرستاني به دست آمده است. آيا آن مربي شهرستاني مسئوليت ناكامي ديگر شاگردانش را كه نتيجه نگرفته‌اند هم قبول مي‌كند؟ يا اصلا يك پرسش ساده ديگر. چرا تا قبل از اين‌كه كورش باقري بيايد فلان وزنه‌بردار موفق نبود؟ مربي‌اي داريــم كه مي‌گويد 50 سال سابقه دارد و شاگردان زيادي را تربيت كرده، اما فقط يكي از شاگردانش روي سكوي جهاني رفته است. پس بقيه آنها چرا موفق نبوده‌اند؟

منكر زحماتي كه مربيان شهرستاني مي‌كشند كه نيستي؟

به هيچ وجه! در شهرستان‌ها مربيان زيادي زحمت مي‌كشند و من از همه آنها ممنون هستم، اما نبايد اين را فراموش كرد كه براي رسيدن يك ورزشكار به قله قهرماني عوامل زيادي دخيل هستند. من مي‌گويم درصد بالايي از زحمات به گردن مربيان شهرستاني است، اما بعضي‌ها واقعا انصاف را كنار گذاشته‌اند و بيشتر به دنبال مطرح كردن خودشان هستند تا خدمت به جامعه وزنه‌برداري.

قبول داري آدم بلندپروازي هستي؟

بله! البته سعي مي‌كنم اين بلندپروازي را كنترل كنم، چون يك جايي آدم احساس مي‌كند بلندپروازي زياد هم مي‌تواند خطرناك باشد.

كسب چهار مدال تيم ملي وزنه‌برداري در المپيك توانست پاسخ خوبي براي اين بلندپروازي تو باشد؟

نه آن‌طور كه خودم انتظار داشتم. به نظرم كمي بدشانسي آوردم. البته شايد خواست خدا اين‌طور بوده تا براي المپيك بعدي بيشتر انگيزه داشته باشم. تيم من در المپيك لندن شانس گرفتن سه مدال طلا داشت. ما از اول روي كيانوش رستمي و بهداد سليمي به عنوان نفرات طلايي حساب مي‌كرديم و نواب نصيرشلال هم در شرايطي قرار گرفت كه مي‌توانست صاحب مدال طلا شود. روي نقره سجاد انوشيرواني از ابتدا حساب كرده بوديم، اما فكر مي‌كردم سعيد محمدپور هم روي سكو برود. سهراب مرادي هم بايد مدال مي‌گرفت. در مجموع كسب يك طلا، دو نقره و يك برنز هم نتيجه خوبي بود. ما در هيچ المپيكي اين تعداد مدال كسب نكرده بوديم، اما باز هم انتظار من بالاتر از اينها بود.

در تيمي كه چهار ورزشكارش مدال گرفتند و سعيد محمدپور با شايستگي از رسيدن به مدال محروم شد، چطور سهراب مرادي نتوانست مطابق انتظار وزنه بزند؟

سهراب بدشانس بود. براي او يك ماه مانده به المپيك مشكلي پيش آمد كه من در طول اين سال‌ها فقط يك نمونه مشابه ديگرش را ديده بودم. جالب آن‌كه خودم هم اين مشكل را تشخيص دادم. او در حين تمرين به من گفت مچ‌اش درد مي‌كند، ولي من احساس كردم دستش عفونت كرده است. ويروس از طريق پارگي كف دست وارد بدن سهراب شده و باعث عفونت مچ او شده بود. ما به كسي نگفتيم اما سهراب مرادي سه شب در بيمارستان بجنورد بستري شد و حتي كارش تا عمل جراحي هم پيش رفت، اما در نهايت از دكترها خواستيم با تزريق آنتي‌بيوتيك اين چرك را از دستش خارج كنند.

در المپيك انتخاب وزنه بدي هم داشتي كه بعد از آن فكرت را مشغول كرده باشد؟

در حين مسابقه نه! البته اگر الان به نتايج نگاه كنيم شايد خيلي‌ها بگويند وزنه 222 كيلويي براي انتخاب دوم حركت دوضرب سعيد محمدپور در دسته 94 كيلوگرم انتخاب خوبي نبوده است كه در جواب آنها هم بايد بگويم در حين مسابقه آن انتخاب هم انتخاب خوبي بود، چراكه حريف روس سعيد هنوز روي تخته نيامده بود و معلوم نبود چه وزنه‌اي را مي‌زند.

اين پرسش را از اين جهت پرسيدم كه شايد خيلي‌ها فكر كنند خود تو هم در المپيك سيدني چوب انتخاب وزنه‌هاي اشتباه را خوردي و با 120 گرم اختلاف وزن از رسيدن به مدال برنز محروم شدي.

آنجا مشكل من چيزديگري بود. من اين موضوع را جايي عنوان نكردم، اما ايوانف از يك ماه قبل از المپيك با من حرف نمي‌زد و تازه وقتي وارد دهكده بازي‌ها شده بوديم جواب سلام مرا مي‌داد. او حتي در تمرينات هم توجهي به من نداشت و به من مي‌گفت خودت هر جور كه دلت مي‌خواهد تمرين كن! به همين خاطر هم من در روز مسابقه از علي مرادي، رئيس وقت فدراسيون خواستم جز حركت‌هاي اول يكضرب و دوضرب، خودم براي خودم وزنه انتخاب كنم!

پس در سيدني كسي را مقصر اين نمي‌داني كه از رسيدن به مدال برنز المپيك باز ماندي؟

در حين مسابقه نه، اما قبل از مسابقه چرا. به عبارتي اگر ايوانف به جاي يك رفتار قهر‌آميز با من يك رفتار پدرانه داشت، من مطمئن بودم 10 كيلوگرم بيشتر از آن ركوردها را مي‌زدم و حتي شانس كسب مدال طلا هم داشتم.

اين مشكل از كجا شروع شد؟

ايوانف با وجود تمام خصوصيات اخلاقي خوبش، اصلا جنبه برخورد با واقعيتي كه به مذاقش خوش نمي‌آمد را نداشت. به همين دليل هميشه با روراستي و صراحت لهجه من مشكل داشت. البته اگر مثل خيلي‌هاي ديگر سياست داشتم شايد الان حال و روزم خيلي بهتر از اين بود. با وجود اين باز هم مي‌گويم من چيزهاي زيادي از اين مربي ياد گرفتم.

بگذريم! به عنوان سرمربي تيم ملي مهم‌ترين عامل موفقيت تيمت را در چه مي‌بيني؟

من فكر مي‌كنم 50 درصد موفقيت‌مان را سواي يك برنامه‌ريزي خوب، يك تفكر خوب، حمايت خوب از طرف فدراسيون و البته يك تلاش خوب از سوي ملي‌پوشان، مديون كارهاي انگيزشي بوديم. من به عينه مي‌ديدم كه چطور ملي‌پوشان با شنيدن چند جمله، يكباره ركوردهايشان 5 يا 6 كيلوگرم تغيير مي‌كرد. امروز به اين باور رسيده‌ام كه يك مربي موازي‌كار فني، مديريتي و برنامه‌ريزي‌اش بايد يك روان‌شناس خوب هم باشد. البته سواي همه اين مسائل خدا هم خيلي جاها به من كمك كرد تا نتيجه‌هايي بگيريم كه تا قبل از اين هيچ‌گاه براي وزنه‌برداري ايران اتفاق نيفتاده بود.

قبول داري از اين به بعد كارت كمي سخت‌تر از قبل خواهد بود. منظورم كار كردن با تيمي است كه چهار وزنه‌بردارش مدال المپيك در كارنامه دارند؟

نه! همين جا مي‌گويم به محض شروع دور جديد اردوهاي تيم ملي به لحاظ رعايت نظم و ديسيپلين شرايط سخت‌تر از گذشته است. من كاري به اين ندارم كه چه وزنه‌برداراني به المپيك رفته‌اند و چه مدال‌هايي گرفته‌اند. همه بايد تابع شرايط درون اردويي باشند. در اين ميان مطمئن باشيد اگر لازم باشد قهرمان المپيك را هم كنار خواهم گذاشت. من با همه المپيكي‌ها اتمام حجت كرده‌ام و به آنها گفته‌ام اگر به اردوي تيم ملي بيايند شرايط براي آنها از گذشته سخت‌تر است. البته تصميم با خودشان است كه به اردو بيايند يا نه. شايد بخواهند يك سال استراحت كنند!

حسين رضازاده هم در جريان اين تصميم هست...

بله! من با حسين رضازاده هم در اين‌باره صحبت كردم و اتفاقا او هم موافق سختگيري بيشتر است. دليلش هم اين است كه خود رضازاده به عنوان يك قهرمان شرايط بعد از مدال طلاي المپيك را لمس كرده است. حسين رضازاده بعد از قهرماني در المپيك 2000 در رقابت‌هاي جهاني 2001 اصلا حضور نداشت. بسياري از كساني كه در المپيك موفق بودند هم تقريبا سرنوشتي مشابه رضازاده داشتند، چون بعد از يك موفقيت بزرگ، فكرها معمولا روي مسائلي غير از ورزش متمركز مي‌شود. البته تا من هستم اجازه نمي‌دهم چنين اتفاقي در تيم ملي وزنه‌برداري بيفتد.

صادقانه بگو! آن زمان كه وزنه مي‌زدي، اگر سرمربي تيم ملي سختگيري‌هاي امروز كورش باقري را داشت تاب ماندن در اردو را داشتي؟

مسلما نه! اما اين پرسش را به شكل ديگري هم مي‌توان پاسخ گفت. من اگر 10 يا 12 سال پيش سرمربي تيم ملي بودم، وزنه‌بردار بي‌نظمي چون كورش باقري را از اردوي تيم ملي اخراج مي‌كردم. با اطمينان مي‌گويم اگر آن زمان كسي با من اين رفتار را مي‌كرد الان به جاي يك طلا، سه يا چهار طلاي جهاني در كلكسيون افتخاراتم بود. البته شرايط آن روزها واقعا با الان فرق داشت، دليلش هم اين بود كه آقايان پشتوانه‌سازي را رها كرده بودند. شما ببينيد ما بعد از المپيك سيدني در چند دوره از رقابت‌هاي جوانان جهان شركت كرديم. اين نشان مي‌دهد تفكر رئيس وقت فدراسيون اين بود كه با آن نسل طلايي در چند سالي كه هست پيش برود، اما من به شخصه چنين تفكري را قبول ندارم. در برنامه من و حسين رضازاده است كه هر سال بايد در رقابت‌هاي جوانان و نوجوانان جهان شركت كنيم. با تيم كامل هم شركت كنيم. وقتي اين تفكر باشد قطعا كساني پشت سر هستند كه خودشان را مي‌رسانند و براي مدعيان قديمي‌تر حريف مي‌شوند.

يك جاهايي آدم درونگرايي بودي و در مواجهه با مشكلات كنار رفتي، ولي در جاهايي ديگر خصوصيات يك آدم برونگرا را داشتي... با اين پارادوكس چگونه كنار مي‌آيي؟

شايد حق با شما باشد، اما در برهه‌اي اين شرايط را براي من درست كردند كه درونگرا باشم. من بعد از سال 2007 به مدت دو سال از صحنه وزنه‌برداري كنار رفتم و جالب آن‌كه در آن دو سال هيچ خبرنگاري پيدا نشد كه به من زنگ بزند. به همين علت هم وقتي بعد از اين مدت دوباره برگشتم در جواب خبرنگاري كه از من درباره انگيزه‌هايم براي بازگشت پرسيده بود، گفتم؛ من آمدم خرابكاري كساني را درست كنم كه شماها دو سال تمام از آنها حمايت مي‌كرديد!

كورش باقري قبل از آن‌كه همكاري‌اش را با حسين رضازاده در دوره جديد مديريتي‌اش آغاز كند، رابطه نزديكي با اين قهرمان المپيك داشت، اما شايد آن زمان كساني بودند كه علاقه چنداني به رابطه دوستانه حسين رضازاده و كورش باقري نداشتند...

چرا مي‌گوييد شايد! شك نكنيد كه اين‌طور بود.

اما قبول داري در برهه‌اي خود حسين رضازاده هم به سمت آن افراد رفت و به حرف آن كساني گوش داد كه مي‌گفتند بايد اين رابطه قيچي شود؟

بله! اين را هم قبول دارم، چون دقيقا اين جمله گفته شد. آنها موفق شدند رابطه من و حسين رضازاده را در برهه‌اي خراب كنند، ولي در نهايت متوجه شدند كه اشتباه كردند. آنها آن زمان فكر مي‌كردند خيلي از صحبت‌ها و كارها را من به حسين ديكته مي‌كنم، در حالي كه واقعا اين‌گونه نبود. دست آخر هم همه ديدند كه نتيجه كارهايشان نرفتن رضازاده به المپيك پكن بود.

يعني تو معتقدي نرفتن حسين رضازاده دلايلي غير از بيماري‌اش داشت...

اين‌كه پزشكان حسين رضازاده را از حضور در المپيك منع كردند يك واقعيت است، اما من معتقدم با يك برنامه‌ريزي صحيح مي‌شد كاري كرد كه اين قهرمان با داشتن سه طلاي المپيك از صحنه رقابت‌ها خداحافظي كند. اين كاري بود كه مسئولان وقت فدراسيون و مربيان آن روزهاي تيم ملي نتوانستند از عهده انجام آن بربيايند. من سه ماه قبل از المپيك كه سرزده به اردوي تيم ملي رفتم، متوجه اين كاستي‌ها شدم، اما وقتي آن را بازگو كردم همه فكر كردند چون كنار گذاشته شده‌ام، مي‌خواهم طوري وانمود كنم كه كارها آن‌طور كه بايد پيش نمي‌رود.

از آن نسل طلايي وزنه‌برداري حالا حسين رضازاده رئيس فدراسيون است و كورش باقري سرمربي تيم ملي. سوالي كه در اين ميان مطرح مي‌شود اين است كه چرا ديگر اعضا كه آن نسل طلايي را تشكيل دادند در فدراسيون فعلي حضور ندارند... آيا كورش باقري با اين موضوع مشكل دارد؟

مگر بقيه دوستان كورش باقري را قبول داشته‌اند كه من از حضورشان در فدراسيون استقبال كنم؟ آنها اصلا كاري به نتايجي كه من و تيمم مي‌گيريم ندارند و چون خودشان نيستند، كورش باقري را هم قبول ندارند. رضازاده قبل از آن‌كه در مورد تيم ملي با من صحبت كند با برخي از آنها صحبت كرده بود، اما چون اوضاع وزنه‌برداري بهم ريخته بود هيچ كدام حاضر نشدند قبول مسئوليت كنند. الان هم كه شرايط تفاوت كرده است كداميك از اين دوستان حاضرند بيايند و زير نظر كورش باقري كار كنند؟

خودت كه به شخصه با كسي مشكل نداري؟

نه! اتفاقا براي من جالب است. زماني كه اين دوستان مشغول كار كردن در فدراسيون بودند با من رفيق بودند و رفت و آمد خانوادگي داشتند. حال چطور شد كه وقتي باقري سرمربي تيم ملي شد، آنها به دشمنانش تبديل شدند و با او قطع رابطه كردند؟! چندتاي آنها در مصاحبه‌هايشان به موفقيت‌هاي اخير وزنه‌برداري اشاره كردند؟ نه‌تنها اين را نگفتند كه بعضي عملكرد تيم را زير سوال برده‌اند و گفته‌اند كه تيم كورش باقري در المپيك خوب عمل نكرده است!چرا؟ چون در سيدني دو طلا گرفتيم و در لندن يك طلا! آيا حركت ما در اين سال‌ها رو به جلو نبوده است؟ مگر غير از اين بوده كه ما در المپيك قبلي اصلا مدال نگرفتيم؟ مگر غير از اين بوده كه ما در طول تاريخ براي اولين بار در يك دوره از المپيك صاحب چهار مدال شديم؟ مگر غير از اين بوده كه به لحاظ سن و سال يكي از جوان‌ترين تيم‌هاي تاريخ وزنه‌برداري ايران را در المپيك داشتيم؟ چطور مي‌توانيم اين همه موفقيت را ناديده بگيريم و صحبتي از عملكرد خوب وزنه‌برداري نكنيم؟ آيا اسم خيلي از اين دوستان را مي‌توان دلسوز وزنه‌برداري گذاشت؟

اگر معتقدي موفق بوده‌اي كه حتما هم اين‌طور بوده است، چرا بايد از اين مسائل ناراحت بشوي. مگر همين عملكرد خوب مبين خيلي از مسائل نيست؟

ناراحتي من از برخي نگاه‌ها و رفتارهاي مغرضانه است. من آدم انتقاد‌پذيري هستم، اما فرق انتقاد را با تخريب خوب مي‌فهمم.

دو سال پيش به دنبال رسيدن به برخي اهداف شخصي‌ات بودي كه البته به نظر مي‌رسد حالا به آنها رسيده‌اي... از اينجا به بعد با چه انگيزه‌اي مي‌خواهي به‌عنوان سرمربي تيم‌هاي ملي وزنه‌برداري فعاليت كني؟

لطف مردم طوري است كه آدم شرمنده آن مي‌شود. وقتي مثل يك قهرمان ملي با تو برخورد مي‌شود، بيشتر احساس مسئوليت مي‌كني. سواي اين وقتي حمايت كلامي رئيس‌جمهور، رئيس مجلس و خيلي ديگر از مسئولان را به عينه شنيدم، احساس كردم شرايط براي كار در وزنه‌برداري و رسيدن به موفقيت‌هاي بيشتر، بيش از هر زمان ديگر مهياست.

وقتي مي‌گويي در المپيك لندن مي‌توانستيم سه مدال طلا كسب كنيم، خود به خود انتظارها را از تيم ملي وزنه‌برداري براي المپيك بعدي بالا مي‌بري. بعد از اين فرصت چهار ساله همه از كورش باقري مي‌خواهند تيمش در ريودوژانيرو همان مدال‌هايي را به دست بياورد كه بايد در لندن مي‌گرفت... خودت را براي برآورده كردن اين انتظار بزرگ آماده كرده‌اي؟

ببينيد شرايطي كه اين روزها دشمنان براي كشور ما درست كرده‌اند، مي‌تواند در همه ابعاد اثرگذار باشد. البته من معتقدم اين شرايط هم براي ما به خير و خوشي خواهد گذشت. اگر تاريخ را نگاه كنيد مملكت ما با مشكلات مختلفي كه برايش درست كرده‌اند هميشه كنار آمده، مقاومت كرده و پيروز شده است. اين را به اين علت گفتم كه مشكلات مالي مي‌تواند در تحقق برنامه‌هاي بلندمدت تاثيرگذار باشد، اما اگرهمه چيز مطابق خواسته‌ها پيش برود اين توانمندي وجود دارد كه بتوانيم سه مدال طلا در المپيك بعدي به دست بياوريم.

موضوع ديگر در مورد نشان لياقتي است كه از رئيس‌جمهور دريافت كردي... نشاني كه با وجود شايستگي‌هايت، پس از اعتراض‌هايي كه نسبت به كم‌توجهي مسئولان داشتي با رايزني‌هاي حسين رضازاده براي كورش باقري در نظر گرفته شد.

حق با شماست! اتفاقا سوال من هم اين است كه چرا بايد يك ورزشكار يا مربي براي گرفتن جايزه‌اش اعتراض كند؟ اين فرهنگ غلط باعث مي‌شود اگر فلان قهرمان حق خودش را گرفت باز هم به اميد گرفتن جوايز بيشتر اعتراض كند. به نظرم بايد مديران ما در اين زمينه قانونمندتر عمل كنند نه اين‌كه هركس صدايش بلندتر بود بيشتر مورد توجه قرار بگيرد. من آدم‌هاي زيادي را ديدم كه چون بيشتر حرف مي‌زنند، امتياز بيشتري هم مي‌گيرند. نتيجه چنين عادت‌هايي همان مي‌شود كه ابتداي بحث به آن اشاره كردم. ورزشكار به جاي آن‌كه سپاسگزار باشد فقط اعتراض كردن را پيشه راه خود مي‌كند.

برخي ديگر از گفته‌هاي سرمربي تيم ملي وزنه‌برداري

* نزديك‌ترين دوستان من كساني هستند كه الان مدعي جايگاه من هستند. به همين دليل معتقدم نبايد بي‌دليل با كسي رفاقت كرد. در دوره‌اي كه خود من ورزش مي‌كردم نمي‌توانستم اين موضوع را درك كنم.

* يكي از مديران ارشد ورزش اين انتقاد را مطرح كرده بود كه ورزش ايران در المپيك لندن كار خارق‌العاده‌اي نكرده است. استدلالش هم اين بود كه اگر مدال‌هاي كشتي فرنگي را كنار بگذاريم، ساير اعضاي كاروان فقط يك مدال طلا به دست آورده‌اند. سوال من از اين مدير ارشد كه خيلي هم دوستش دارم اين است؛ خودتان حدفاصل المپيك سيدني تا پكن چه كار كرده‌ايد؟ مگر غير از اين است كه تا المپيك 2008 كل ورزش ايران روي كاكل حسين رضازاده و هادي ساعي مي‌چرخيد.

* برخي معتقدند كورش باقري خيلي زود از كوره در مي‌رود و واكنش نشان مي‌دهد. البته شايد برخي واكنش‌هاي تند من و عصبانيت‌هايم به دليل اين است كه انتظاري كه از بقيه دارم در حد انتظاري است كه از خودم دارم.

*‌ شايد خيلي جاها بيش از اندازه به ملي‌پوشان فشار آوردم، مثلا ما در اردوي زنجان روزي چهار جلسه تمرين پرفشار داشتيم. چيزي كه در زمان ايوانف هم وجود نداشت. اعتراف مي‌كنم اين برنامه‌ريزي كمي خودخواهانه بود، اما ما مي‌خواستيم خيلي زود به آن اهدافي كه در نظر داشتيم نزديك شويم كه خوشبختانه هم رسيديم. ما براي موفقيت در المپيك يك برنامه‌ريزي دو ساله داشتيم و اين‌طور نبود كه احساسي حركت كنيم.

* دفعه دومي كه ايوانف به ايران آمد به دليل رفاقت، تصميمي را گرفتيم كه البته من زياد موافق آن نبودم، اما جلو آمدم و بيشتر از سايرين از آن تصميم ضربه خوردم.

حجت اله اكبرآبادي - رضا پورعالي


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار