به گزارش باشگاه خبرنگاران بیرجند،محرم سال 61 هجری ، هنگامه قیام حسینی است . قیامی خونینی که برای بیدار کردن وجدانهای خفته مردم و اصلاح جامعه ای برپا شد که حاکمی نالایق همه ارزشهای آن را به سخره گرفته بود . امام صادق ( ع ) در زیارت اربعین هدف قیام جدش حسین بن علی (ع) را چنین بازگو می کند : « خون پاکش را در راه تو ( خداوند ) بخشید تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات بخشد . »هنگامی که زنان بنی هاشم از سفر امام حسین (ع ) با خبر شدند ، در خانه ای اجتماعی تشکیل دادند تا راهکاری بیابند . آنان می دانستند که امام از این سفر به سلامت باز نخواهد گشت . می خواستند نارضایتی خود از این وضعیت را با ناله و شیون آشکار کنند . امام (ع ) به میان آنان آمد و فرمود: « شما را به خدا، مبادا این خبر را آشکار سازید که نافرمانى خدا و پیامبرش خواهد بود.»زنان گفتند: « چگونه نگرییم که امروز نزد ما همچون روز رحلت رسول خدا (ص) ، روز شهادت علی و فاطمه ، و همچون روز رحلت رقیه ، زینب و ام کلثوم دختران پیامبر ، است . حسین جان ، تو را به خدا سوگند می دهیم که ما را فدای جان خود کن و خود را از مرگ به دور دار، اى محبوب نیکان از دست رفته ما...»سخنان امام حسین (ع) ، زنان بنی هاشم را آرام نساخت. آنان نزد ام هانى - عمه امام - رفتند : « ام هانى ! تو نشسته اى و حسین با خاندان خود مى خواهد برود؟! »ام هانى شتابان نزد امام رفت . امام حسین چون او را دید ، فرمود: « عمه جان ،چرا اینگونه ترا نگران می بینم ؟ »ام هانی گفت : «چگونه پریشان نباشم که شنیده ام سرپرست یتیمان و بى پناهان از کنارم مى رود؟ »او در حالی که می گریست به توصیف امام پرداخت : «حسین سپیدرویى است که مردم به برکت روى او از ابرها باران مى خواهند ، مایه خوشحالی یتیمان و حافظ بی پناهان است . او از خاندان هاشم است که خود را فدای دیگران کرده ، در حالى که محرومان در پیش او به نعمت و فضیلت رسیده اند ،محبوب دل رسول خدا (ص) است ، اشتباه نمی کند و مصیبت بزرگ (شهادت ) او ، بزرگ مَنشى اش را آشکار (و تفسیر) می کند . »امام حسین فرمود: « عمه جان ! نگران نباش ، هر چه مقدر است خواهد شد ، آنان ( دشمنان ) مردمى نیستند که بر فرزند همیشه پیروز جنگها ،( فرزند علی ) ظفر یابند . امور به علم غیب الهى است که مقدر گشته است .»زنان که دانستند نجات اسلام و حیات و اصلاح جامعه منوط به فداکاری امام حسین (ع) است ، با جان و دل با او همراه شدند.تاریخ اسلام از بدو شکل گیری خود همواره شاهد حضور زنانی بود که با مشارکت سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی خود ، دین اسلام را یاری رسانده و علیرغم همه بحث و جدلها ، نقش انکار ناپذیر و حیاتی زنان را در جامعه اسلامی به نمایش گذارده اند . قیام کربلا ، از حوادث مهم و منحصر به فرد تاریخ اسلام است . این قیام محصول مشترک ایثار و فداکاری زنان و مردانی استوار و خداجو است . به عبارت دیگر ، اگر اسلام با قیام امام حسین ( ع ) احیا شد ، سهم بزرگی از آن مربوط به زنانی است که تاریخ ، مانند آنها را کمتر دیده است . مردانی که در قیام عاشورا حماسه آفریدند ، هر کدام تربیت شده دامان زنان شجاع ، با ایمان و آگاهی بوند که چنین فرزندانی به اسلام و جامعه تحویل دادند . حضور برخی مردان در این رویداد نابرابر را باید مرهون فداکاری و بصیرت زنان دانست . صبر و استقامت زنان کاروان حسینی ، از نقشهای موثر آنان در تشویق مبارزان به تداوم نهضت بود . این نقش از قبل از شهادت امام حسین (ع) به صورت غیر مستقیم و با تشویق همسران و فرزندان آغاز شد و پس ازحادثه عاشورا با ابلاغ پیام این قیام به سراسر قلمرو اسلامی با بهترین شیوه ، به اوج خود رسید . زنان در کربلا نشان دادند که تکلیف اجتماعی ، خاص مردان نیست . آنجا که موضوع حمایت از دین و اقامه حق مطرح می شود ، هر انسان آزاده ای - زن یا مرد - باید نقش آفرینی کند . البته در اسلام شرکت در صحنه های پیکار و جهاد بر زنان واجب نیست . حتی در صحنه کربلا نیز امام حسین (ع ) زنان را از حضور در میدان دور داشت . از این رو زنان در نبرد عاشورا حضور نظامی نداشتند . تنها دو زن به میدان رفتند که امام حسین با قدردانی از آن دو ، آنان را بازگرداند . مهمترین نقش زنان در کربلا رساندن پیام نهضت به دیگران بود . بطور کلی نقش زنان را در حماسه کربلا میتوان در سه بخش بررسی کرد : زنانی که قبل از عاشورا حضوری موثر داشتند . زنانی که در روز عاشورا نقش آفرینی کردند و زنانی که بعد از عاشورا پیام حق امام را به مردم انتقال دادند .دُلهَم ، همسر زهیر بن قین ، از جمله زنانی است که در میانه راه همسر خود را تشویق کرد تا به کاروان امام بپیوندند . این نقش چندان موثر بود که می توان او را از یاران عاشورایی امام حسین خواند . ماجرای این زن و شوهر شنیدنی است. " زُهَیر بن قِین " به همراه گروهی ، حج اکبر را به پایان رسانده ، بسوی عراق باز می گردد . او مطلع است که حسین بن علی ( ع ) نیز از بیعت با یزید حاکم نالایق و ستمگر زمانه ، سر باز زده و با یارانش به سوی عراق می روند . زهیر می داند که راه حسین ، راه خداست ، اما قصد آن ندارد که شیرینی عبادت خدا را با سختی نبرد بیامیزد . از این رو می کوشد از امام حسین فاصله بگیرد . هرگاه که امام در منزلی فرود می آمد ، گروه زهیر به راه می افتاد و هرگاه که امام حرکت می کرد ، آنها باز می ایستادند . اما زمانی به ناچار در منزلی فرود آمدند که امام ( ع ) نیز با یارانش در آنجا خیمه زده بودند . کمی دورتر ، از خیمه حسین ( ع ) زهیر با همسفرانش مشغول غذا خوردن شدند که فرستاده امام به نزدش آمد . - درود بر تو ای زهیر ، امام حسین تو را فرا خوانده که به نزدش بروی . حاضران مات و متحیر شدند . هر کس بدون اینکه چیزی بگوید ، به دیگری می نگریست . زهیر ، مردد و نگران ، بدون اینکه پاسخ دهد ، سر به زیر افکند . به ناگاه صدای همسرش " دلهم " ، دختر عَمرو ، همه را به خود آورد :- سبحان ا... ، فرزند رسول خدا (ص) از تو می خواهد که به نزدش بروی و تو از این کار خودداری می کنی ؟زهیر به همسرش نگریست و بلافاصله نگاهش را برداشت . دلهم دوباره او را به خود آورد : - چه می شود که نزد وی شرفیاب شوی ، سخنش را بشنوی و بازآیی ؟این جمله چون جرقه ای زهیر را به حرکت درآورد . نزد امام رفت . هنگامی که بازگشت ، چهره اش گشاده بود و چشمانش می درخشید . رو به همسر خود کرد و گفت :- بارهایمان را جمع کن تا به خیمه گاه امام برویم .دلهم با خوشحالی برخاست . زهیر گفت :- اما نمی خواهم از جانب من جز خوبی به تو برسد. پس تو را طلاق می دهم تا نزد خاندانت بروی . دلهم سالها در کنار زهیر زندگی کرده بود و با او انس داشت . اندیشه جدایی برایش ناگوار بود . اما یاری کردن امام و فرزند رسول خدا توسط شوهرش مهمتر بود . پس رو به سوی همسرش زهیر کرد و گفت :- خداوند یار و یاور تو باشد . از تو می خواهم که روز رستاخیز مرا نزد ابا عبدا... الحسین شفاعت کنی . /س