رفت در بین شعلهها زینب / مهدی سلحشور
شاعر: حجتالاسلام جواد محمدزمانی
ای خوشا حرف عاشقانه زدن
تیر بر گُردهی نشانه زدن
سر نهادن به شانهی معشوق
گیسوی خاطرات شانه زدن
نیست جز شرح ماجرای فراق
حرفی از تلخی زمانه زدن
دل ما خانهی محبت اوست
مستحب است سر به خانه زدن
ما سیهمست جام توحیدیم
حدّ ما نیست تازیانه زدن
بس كن ای مرغ بازمانده ز باغ
تا به كی حرف آب و دانه زدن
تا به كی بال شوق را بستن
تا به كی دم ز آشیانه زدن
میرسد فصل رویشی تازه
میرسد لحظهی جوانه زدن
فصل ما چون بهار، رنگین است
فصل بیداریِ فلسطین است
سوخت در هُرم شعلهها غزّه
ننشسته ولی ز پا غزّه
همه شب از ستم به لب دارد
نالههای خدا خدا غزّه
هست امروز، شمر، اسرائیل
هست امروز، كربلا، غزّه
وقت «لبّیك یا حسین» است و
وقت «روحی لك الفدا» غزّه
ما كه همواره یار مظلومیم
عهد خون بستهایم با غزّه
السلام علیك یا مظلوم
السلام علیك یا غزّه
رهبر ما اگر كه اذن دهد
یكصدا میرویم تا غزّه
مثل یاران سیدالشهدا
كه ندارند در جهان همتا:
مثل صحراییان جنون سازند
لیلیان عشیرهی نازند
شاعران حماسهی صبحاند
از دوبیتی قصیده میسازند
در ردیف دلیرمرداناند
پیش كس قافیه نمیبازند
یا كه داوود پردهی شوقاند
یوسف كاروان اعجازند
چون قناری رفیق بوی خوشاند
مثل گل همنشین آوازند
تا بتابد به جانشان خورشید
مثل آغوش پنجره بازند
خبر از راز عاشقی دارند
شور و حال شقایقی دارند
هر یكی داشت شور و حال عجیب
روزگاری پر از فراز و نشیب
آن یكی كه زهیر نامش بود
سرنوشتش بسی عجیب عجیب
پیریاش نوبهنو جوانی بود
آن سفركرده تا حبیب، حبیب
از سرانجام كار حر پیداست
میشود عاقبتبهخیر، نجیب
بی زره میرود سوی میدان
مرد هنگامه عابس بن شبیب
هر یكی شد سپر به جان حسین
كه مبادا به او رسد آسیب
هر یكی جان خسته را واعظ
هر یكی در دل شكسته خطیب
دشت لبریز از دعای سحر
خیمه سرشار از تب تهذیب
بندگی را به حق سزاوارند
چشم بد دور، حال خوش دارند
باغهای بهشت را دیدند
سبزی سرنوشت را دیدند
شب آخر پی شهودی سبز
آشكارا بهشت را دیدند
آبهای زلال میگفتند:
پاكی هر سرشت را دیدند
پی عطر خوش غلام سیاه
فرق زیبا و زشت را دیدند
همچو باران شكوهشان جاریست
همت مثل كوهشان جاریست
گرچه پایان گرفت عاشورا
نهضتی تازه بود پابرجا
گفتن این پیام شهر به شهر
باز هنگامه میكند برپا
سیدالساجدین و زینب را
میسزد این مسیر پرغوغا
حفظ جان امام سجاد است
از سجایای زینب كبری
آن زمان كه به خیمهها افروخت
آتش خشم و كینه، خصم دغا
دید در بین خیمه میسوزد
تن تبدار آن امام هدی
رفت در بین شعلهها زینب
حفظ جان كرد از ولی خدا
***
روز دیگر چو دید هست گران
بر امام آن غم توانفرسا
گفت او: یا بقیةالماضین
جان به كف مینهی، چگونه؟ چرا؟
گفت عمه چگونه صبر كنم
من كه میبینم این غم عظما؟
تن پاك سلالههای رسول
غرقه در خون رهاست در صحرا
***
باز در مجلس عبیدالله
زینب آن مردآفرین زهرا
آتش افروخت كاخ دشمن را
نعره زد «ما رأیتَ إلّا» را
دید دستور میدهد دشمن
قتل سجاد را به بانگ رسا
زینب آنجا كشید در آغوش
علیبنالحسین را، حتّی
گفت واللهِ لا اُفارقُهُ
گر كُشی پس بكش مرا با او
واغریبا واغریبا...
تو آسمون زینب
نمونده یك ستاره
ابر هزار مصیبت
توی دلش میباره
تو شام غم پناهی
به جز خدا نداره
تو دشت بیبرادری
اسیر اشك و آهه
گاهی نگاش به علقمهس
گاهی به قتلگاهه
خیمه به خیمه شعلهها، چه آتیشی، زده به جون زینب
نالهی بچهها زده، شعلهی غم، به قلب خون زینب
واغریبا واغریبا...
تو خیمههای سوخته
نشسته دلشكسته
ذكر دعا گرفته
ولی با دست بسته
نماز شب میخونه
اما چرا نشسته
لشگر درد و داغ و غم
دلا رو كرده غارت
كه دختر شیر خدا
باید بره اسارت
میره كه خطبه خطبه تو، كوفه و شام، بپیچه اشك و آهش
قدم قدم رو نیزهها، سر حسین، بشه چراغ راهش
واغریبا واغریبا...
لك لبیك اباعبدالله، لك لبیك اباعبدالله
مولانا مولانا یا ثارالله، مولانا مولانا یا ثارالله
رضوان حسینه
درمان حسینه
جانان حسینه
آیت حسینه
حاجت حسینه
تا وقتی كه تو رو دارم آقا
با هیچ كسی كار ندارم آقا
دلم خوشه موقع جون دادن
سر روی زانوت میذارم آقا
لك لبیك اباعبدالله، لك لبیك اباعبدالله
مولانا مولانا یا ثارالله، مولانا مولانا یا ثارالله
دنیا حسینه
عقبا حسینه
تقوا حسینه
مولا حسینه
جنت حسینه
رحمت حسینه
بركت حسینه
نعمت حسینه
اگر فقیری نرو بیراهه
نظیر نداره این آقا، ماهه
رخصت نوكری بگیر امشب
اینجا گدا واسه خودش شاهه
لك لبیك اباعبدالله، لك لبیك اباعبدالله
مولانا مولانا یا ثارالله، مولانا مولانا یا ثارالله
شاعر: غلامرضا سازگار
از همان روز كه از دامن مادر زادم
بود زخمت به جگر نعمت مادرزادم
بودهام هیچ و همه بود و نبودم از توست
آن زمانی كه نبودم به غمت دل دادم
هرچه دارم همه از پاكی مادر دارم
رحمت حق به روانش كه حسینی زادم
پیش از آنی كه پدر جانب مكتب بَرَدم
الف قامت عباس تو شد استادم
پر كشیدم سمت آسمونا
عاشقونه رفتم تا به خدا
ماه تو این دنیای غریبی
دلخوشیمونه یاد شهدا
چفیه و سربندا، گرمی لبخندا
نیمهشبِ سنگر، شور نافلهها
رفتن و ما موندیم، عمریه جا موندیم
كی میره از یادم، كوچ قافلهها
غروبا چش به راشون، میمونم با دل خون، میمونم با دل خون
خدا این روسیاهو، به رفیقاش برسون، به رفیقاش برسون
كی میشه ندبههای ما اجابت
آرزوی همهمونه شهادت
نور ولایت نوری ازلی
حك شده بر دلها نام علی
هر كسی كه میگه حیدریام
میمونه تا آخر پای ولی
رهبر جانبازم، با تو سرافرازم
عاشق این صبر و، این صلابت تو
رهبر آزاده، ما همه آماده
ما همه جانبركف، پای نهضت تو
ایشالا سر میزنه، از افق نور خدا، از افق نور خدا
میدی با دست خودت، پرچمُ دست آقا، پرچمُ دست آقا
كی میشه ندبههای ما اجابت
همه بشیم فدایی ولایت
جبههی حق و باطل همه جا
در حال جنگن تو دنیای ما
هر روز ما روز عاشورا و
هر گوشهی دنیاس كربوبلا
شوق سفر میخواد، مرد خطر میخواد
تا كه بذاره پا، توی راه حسین
اما باید این دل، آخه باشه قابل
تا كه خدایی شه، با نگاه حسین
میمونیم تا پای جون، پای حق در میونه، پای حق در میونه
روسپید اونه كه تا، آخر خط بمونه، آخر خط بمونه
كی میشه ندبههای ما اجابت
بخره با یه نگاه ما رو حضرت
شاعر: زندهیاد سید حسن حسینی
ما در ره عشق نقض پیمان نكنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نكنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود
ما پشت به سالار شهیدان نكنیم