به گزارش مجله شبانه
باشگاه
خبرنگاران، وبلاگ
کوهستان دیار عالمان در جدیدترین پست خود اینگونه نوشت:
دهه اول محرم روزها افزون بر آن که در منزل معظم له روضه برقرار بود سعی داشت که در سایر منازل اهل محل که مجالس روضه و عزا برپا بود شرکت نماید.
در فصل کار و کشاورزی که مجالس روضه در محل، خلوت می شد سعی می کرد بیشتر در مجالس عزا حضور پیدا کند، گاهی مهمان های خود را نیز به همراه می برد تا مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام تعطیل یا کم رنگ نگردد.
در زمان سیاه رضاخانی که از مجالس عزاداری و روضه خوانی جلوگیری به عمل می آمد ایشان بدون ترس و واهمه این مراسم را برپا می نمود؛ بگونه ای که عده ای از دوست داران و مشتاقان سیدالشهدا علیه السلام برای عزاداری از بهشهر و یا روستاهای منطقه به کوهستان می آمدند، در واقع شخصیت و ابهت معنوی والای ایشان بود که مأموران حکومتی جرئت تعرض به ایشان را نداشتند.
در سال آخر حیاتشان ( 1350 ش) که بر اثر کسالت نتوانستند در مجالس شرکت نمایند برای این که از برکات و فیوضات عزاداری سیدالشهدا محروم نگردند واعظ را به اندرونی دعوت نمود و در منزل اقامه عزا و روضه کردند و با آن بیماری و ضعف بر سینه خود می زدند و از جمله اشعاری که واعظ در هنگام روضه خواندند و آقا جان بسیار گریستند چند بیت شعری بود که زبان حال حضرت زینب با بدن مطهر امام حسین علیه السلام است.
بی مناسبت نیست جریانی را که حاکی از ظلم و ستم و عمق قساوت حکومت پهلوی است در این جا اشاره کنیم:
هنگامی که عمّال رضاخان می خواستند در نزدیک روستای کوهستان ساختمانی را به عنوان بنگاه دخانیات بنا کنند برای تهیه مصالح آن سفال یا آجر خانه های مردم را غصب و تصاحب کرده و با خود می بردند حتی از بردن سفال روی مساجد و یا تکایا نیز فروگذار نمی کردند.
خلاصه آن که هر جا احتمال می دادند سفال یا آجری هست آن را برمی داشتند ، به حدی که نقل شده اگر آجری از لای دیوار خانه ای پیدا بود روی آن را با گل می پوشاندند تا آجر نمایان نباشد، در این عصر تاریک آیت الله کوهستانی که برای زیارت خانه خدا سفر کرده بودند در نامه ای به واعظ محل نوشته بود:
« اگر چنان چه عمال رضا خان می خواهند سفال حسینیه را بردارند ابتدا بروند و سفال منزل مرا بردارند تا آسیبی به بنای حسینیه وارد نشود. »