مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
«پشت دروازه تل آويو »يادداشت امروز روزنامه کیهان نوشته محمد ايماني:
جنگ غزه، آخرين آزمون درباره فرجام استراتژي «از نيل تا فرات» است. حد غربي اين توسعه طلبي سه دهه پيش با زمامداري انور سادات و حسني مبارك در مصر تامين شد و تا همين يكي دو سال پيش معتبر بود. تسخير حد شرقي اما تا 9 سال پيش(سال 2003) طول كشيد. عراق كه اشغال شد ظاهرا 90-80 درصد مسير پروژه نيل تا فرات طي شده بود.
اين دوره، روزگار بسط تئوري از نيل تا فرات بود و به اعتبار اشغال افغانستان و مدعاي آمريكايي- صهيونيستي خاورميانه جديد مي شد گفت كه استراتژي اسرائيل به شعار «از نيل تا سند» (پاكستان و افغانستان) وسعت يافته است. جنگ دوم غزه، ششمين جنگ طي 12 سال گذشته است اما روي ريل سابق نمي چرخد.
جنگ دوم غزه (پس از جنگ هاي افغانستان و عراق و لبنان و غزه اول و سوريه) نشانگر قبض چندباره شعار نيل تا فرات است. در كمتر از يك دهه ورق چنان برگشته كه اسرائيل اين بار مجبور است در پايتخت هميشه امن خود بجنگد. شيشه امنيت و مصونيت تل آويو اين بار فرو ريخت. اين مفهوم قبض و انقباض در راهبرد توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي است.
اگر جنگ 6 روزه سال 1967 در واقع يك نيم روز بيشتر طول نكشيد و به واسطه نفوذ اطلاعاتي و لو رفتن برنامه جمال عبدالناصر، جنگنده هاي اسرائيل توانستند به سرعت 300 هواپيماي نظامي مصر را يكجا روي زمين نابود كنند، اين بار اسرائيل نمي دانست جبهه مقاومت اسلامي در محور غزه داراي موشك هاي فجري است كه خواهند توانست از گنبد آهنين عبور كنند و نيز داراي پدافند اسقاط جنگنده ها و حمله به ناوهاي جنگي ارتش صهيونيستي است. كودك كشي كمترين اعتباري براي زمامداران تل آويو نمي آورد. اما اين كه در منطقه بسته و تحت محاصره غزه، موشك هاي فجر و سيستم ضد هوايي و موشك هاي ساحل به دريا سبز شده باشند، بي ترديد كمر اسرائيل را مي شكند.
مقاومت اسلامي فلسطين حتي به اندازه مقاومت اسلامي لبنان بسط يد ندارد. حزب الله دست كم بر نيمي از لبنان حكومت مي كند و به سوريه از يك سو و درياي مديترانه از طرف ديگر دسترسي دارد و صاحب استحكامات و امكانات غيرقابل مقايسه با منطقه غزه است. بنابراين وقتي سيلي مقاومت غزه در گوش تل آويونشينان زنگ زد، بايد به توان چند حساب كرد. اكنون نه سال 1948 و 1967 و 1973 و 2001 و 2003 كه سال 2012 ميلادي است و اسرائيل...؟
حال و روز اسرائيل را بايد از روزنامه هاآرتص پرسيد كه معتقد است «بايد قبل از آن كه زمان بگذرد، از ستون ابرها پايين بياييم تا بلاي 2 جنگ قبلي سر ارتش نيايد» و «نمي توان تبعات شليك موشك به تل آويو و اورشليم (بيت المقدس) را ناديده گرفت زيرا از سال 1948 هيچ كشوري (جز يك مورد) حتي جمال عبدالناصر نتوانسته بودند به تل آويو حمله كنند و تل آويو دست نخورده باقي مانده بود». و نيز از رابرت فيسك در اينديپندنت شنيد كه مي گويد «اقدامات اسرائيل در غزه به رويدادي نزديك مي شود كه اتفاقا تل آويو بيشتر از همه از آن واهمه دارد و آن نابودي اسرائيل است».
مسئله اين نيست كه شهيد احمد الجعبري فرمانده گردان هاي نظامي حماس ترور شده است. موضوع مهمتر اين است كه «الجعبري»ها در تاريخ مقاومت 64 ساله فلسطين بي نظير بوده اند و حالا تكرارپذير شده اند. آنها به سرعت تكثير مي شوند. از ايران به لبنان، از لبنان به فلسطين و... اين مفهوم جنبش بدون مرز و صدور انقلاب اسلامي در مختصات «بيداري اسلامي» و «مقاومت اسلامي» است.
مسئله اين است كه خواستند ارتش به انفعال كشيده سوريه پس از جنگ هاي 1967 و 1973 را منهدم كنند، از دل آن جيش الشعبي به عنوان «بسيج» و «حزب الله» سوريه سر بر آورد، همانگونه كه در فلسطين نهال حركت مقاومت اسلامي و جهاد اسلامي تنومندتر شد. اين روند در عراق و سوريه و لبنان و فلسطين- و هر جاي ديگري كه با مشت و سندان جباران روبرو شود- ريشه مي دواند و شاخ و برگ مي گستراند.
واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي، الهام بخش و بسيج كننده است. با اين وصف حق بدهيد به روزنامه صهيونيستي جروزالم پست كه به نقل از دفتر روابط عمومي وزارت دفاع اسرائيل بنويسد «غزه، پايگاه پيشروي كرده ايران است» يا شيمون پرز در ملاقات روز دوشنبه با توني بلر بگويد «تلاش پرزيدنت مرسي قابل تقدير است اما نهايت شگفتي است كه حماس از رئيس جمهور مصر پيروي نمي كند. ايران تسليحات آنها را تامين مي كند و آنها را آموزش مي دهد و تامين مي كند».
همين چند ماه پيش بود كه مطبوعاتي نطير آبزرور انگليس و نوول ابزرواتور فرانسه از قول برخي تحليلگران صهيونيست نوشتند نتانياهو به نيابت از ايران در حال نابودي اسرائيل است. اين همان مفهومي است كه با ابيات ديگري در مقاله الكس فيشمن تحليلگر يديعوت آحارونوت آمد مبني بر اين كه «با اين جنگ ها قدرت بازدارندگي اسرائيل مدام و به تدريج در حال نابودي است»
در واقع اسرائيل مدتهاست كه به تصور حمله و تعدي، خود را مي فرسايد و مي خورد. به تصريح روزنامه آلماني نويس دويچلند «اسرائيل سال 1982 مي خواست 48 ساعته كار لبنان را يكسره كند اما 18 سال طول كشيد تا بتواند از اين كشور خارج شود و از دل همين جنگ حزب الله متولد شد. 30 سال است كه اسرائيل همچنان با پيامدهاي آن جنگ دست و پنجه نرم مي كند».
اين مصداق تمام و كمال مفهوم «باتلاق» است كه هر تحرك تازه، زمان خفگي و مرگ را نزديك تر مي كند. آيا ضربه اي كه زمامداران تل آويو با حماقت اخير خود به سناريوي انحرافي مثلث «غربي- عبري- عربي» در سوريه زدند، اتفاق كمي است؟ اسرائيل طي 20 ماه گذشته تلاش بسياري كرد تا در قبال سناريوي جعلي سوريه سكوت اختيار كند و بگذارد جبهه ارتجاع جديد، معجزه «بيداري اسلامي» را به مسير انحرافي بكشاند. اما پس از 20 ماه، جنايتي كه صهيونيست ها در غزه ترتيب دادند، تمام رشته هاي 20 ماهه جبهه ارتجاع و استكبار و «اسلام بدلي» را پنبه كرد.
سوريه قلب جغرافيايي و نقطه اتصال اضلاع جبهه «مقاومت اسلامي» است و بر مبناي اين مقاومت، آن بيداري اسلامي منتشر شده است. بنا بر اين بود كه با سقوط سوريه، اسكلت اصلي مقاومت و بيداري اسلامي فرو پاشد. اما خبط بزرگ اسرائيل، لگد اساسي را به پروژه فريب و انحراف زد. حالا نگاه ها دوباره به خط مقدم دو جبهه (اسلام و استكبار) در بيت المقدس اشغالي معطوف شده است.
نسبت موج دو سال اخير «بيداري اسلامي» با «مقاومت اسلامي» نسبت ميوه با درخت، و شاخ و برگ با تنه و ريشه است. اما مثلث استكبار پس از غافلگيري در برابر شوك هاي بزرگ حركت ملت هاي مسلمان كوشيدند اين سيل خروشان را با انواع روش ها به انحراف بكشانند. نقطه اوج تعبيه مسير انحرافي، ايجاد بلوا و آشوب در سوريه و گسيل تروريست ها با نقاب انقلاب به اين كشور بود. روند تحولات بحرين و يمن و مصر و تونس و ليبي و اردن- و در صدر همه اينها مسئله فلسطين و اشغالگري رژيم صهيونيستي- بايد فراموش مي شد و ملغمه متناقضي شامل عربستان و قطر و تركيه و بعدها مصر، شاهرگ جبهه مقاومت اسلامي را در سوريه مي زد.
اسرائيل اما در اين ميان با ديوانگي خود، خواب ترين ذهن ها را متوجه محل نزاع اصلي كرده است. استدلال سيدحسن نصرالله از بتون محكمتر است آنجا كه مي پرسد همه آن كشورهاي اسلامي كه كشتي كشتي سلاح به شورشيان و تروريست ها در سوريه رساندند، اينك چرا در جنايت رژيم صهيونيستي عليه ملت فلسطين حتي يك فشنگ به مظلومان نرساندند؟
گريبان خيلي ها گير است، از سلاطين بدنام قطر و عربستان- ملك عبدالله و دربارش يك كلمه هم سخن نگفته اند، انگار كه دسته جمعي مرده اند- تا دموكرات هاي مسلمان و اتوكشيده شمال و جنوب سوريه و فلسطين. آقاي محمد مرسي البته تازه كار است و در اين ميدان هاي سخت، عيار خود را خواهد سنجيد. اما آقاي اردوغان همان سياستمداري است كه پرز را رئيس رژيم كودك كش خواند.
آيا سوريه در خط مقدم مبارزه با اين رژيم كودك كش نبود كه با دشنه برادران در تركيه مواجه شد؟ ما مايليم به آقاي اردوغان خوش بين باشيم و حساب او را كه در روز عاشورا به محضر امام حسين(ع) عرض ادب كرد، از سلاطين مرتجع منطقه جدا كنيم. اما امت اسلام حق دارد بپرسد آقاي اردوغان با خودت چه كردي كه توماس فريدمن سرمقاله نويس نيويورك تايمز به روزنامه مليت گفت « ما ديگر حتي به اندازه يك بند انگشت توان مداخله نظامي در بحران هايي مانند سوريه نداريم. البته مي توانيم پول و سلاح بدهيم اما مداخله مستقيم نه. از اين جهت كشورهايي مانند تركيه بايد به تنهايي اما با حمايت ما عمل كنند. آمريكا وارد دوره اي شده كه بايد كمي هم به مشكلات داخلي خود بپردازد.
اكنون «بيت لحم پنسيلوانيا» براي ما مهمتر از بيت لحم خاورميانه است. مردم آمريكا براي خدمات كمتر بهاي بيشتري مي پردازند و بيش از هر دوره اي مي پرسند كه نيروهاي ما در فلان منطقه جهان چه مي كنند؟ در چنين شرايطي نقش تركيه در سياست خارجي آمريكا بسيار مهمتر از گذشته خواهد شد... ما در عراق ضامن نارنجك را كشيديم و خودمان را روي آن انداختيم. همه تركش هاي جنگ به ما اصابت كرد. ديگر هيچ كشوري از ما نمي خواهد همان نقش را در سوريه ايفا كنيم. ما از تركيه خواهيم خواست در حل اين بحران ما را كمك كند.
اين اسمش التماس است و نه استفاده از تركيه»! در چنين وضعيتي نتانياهوي ابله، ضامن نارنجك را كشيده و توقع دارد به جاي او تركيه و مصر و قطر خود را روي نارنجك بيندازند. سياستمداران كشورهاي اسلامي حق ندارند چنين انتحاري بكنند مگر اين كه در رديف كساني باشند كه قبلا در مراوده با كساني چون ليوني وزير خارجه سابق رژيم صهيونيستي بند را به آب داده اند!
وزير خارجه سابق رژيم صهيونيستي (مامور اسبق موساد) براي دومين بار از برخي سياستمداران عرب و سازشكار فلسطيني نام برد و گفت به خاطر منافع رژيم اسرائيل، با آنها روابط نامشروع برقرار كرده، آتو گرفته و اطلاعات اندوخته است. اين شبيه نقش گلداماير در جريان جنگ 1948 و در قبال برخي سران ارتش اردن بود. اما روسپي گري به اين دو نفر محدود نمي شود.
به يك معنا رژيم صهيونيستي، روسپي سياسي منطقه است. اين واقعيت را آويگدور ليبرمن وزير خارجه اسرائيل شهريور گذشته در جمع اعضاي حزب خود گفت و روزنامه اسرائيل امروز منتشر كرد كه «اسرائيل ديگر نمي تواند به نقش روسپي منطقه ادامه دهد، با برخي كشورها ارتباط داشته باشد اما مخفيانه و محرمانه. ما از اين رفتار خسته شده ايم و نمي خواهيم ديگر مثل روسپي ها با ما رفتار شود».
روسپي اسرائيل اكنون آبروي اين گروه از كشورها را به بازي گرفته و خردمندان خواهند كوشيد خود را از اين ننگ تبرئه كنند. بيماري اين روسپي آنقدر واگير و كشنده است كه حتي در هيئت حاكمه آمريكا- از جمله گزارش 83 صفحه اي 16 نهاد اطلاعاتي- حركت جدا كردن مسير خود از اسرائيل به راه افتاده است. با اين وصف خردمندانه است از سياستمداران دولت هاي اسلامي خواسته شود مراقب اعتبار و حيثيت ملت غيرتمند دو كشور باشند و كوتاهي هاي گذشته را جبران كنند.
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله امروز خود چنين نوشت:
تقويت فرهنگ عزاداري سنتي
بسمالله الرحمن الرحيم
عزاداري براي امام حسين عليه السلام و شهداي كربلا، در عين حال كه داراي سابقهاي تاريخي است، همواره مورد هجوم دو گروه افراطي و تفريطي بوده و اكنون نيز هست. راه درست اينست كه با رعايت معيارهاي شرعي و حفظ تعادل، اصل عزاداري ادامه يابد و حتي براي گسترش آن تلاش شود.
از شعارهاي شبه روشنفكرانهاي كه همچون بادهاي موسمي در بعضي مقاطع وزيدن ميگيرند و عزاداري براي امام حسين و شهداي كربلا را زير سؤال ميبرند و البته در كنار آن براي سرپوش گذاشتن بر تفكر نادرست خود حرفهاي ديگري را مطرح ميكنند كه نه جديد است و نه كارائي عزاداري را دارد، نبايد لرزيد.
يكي از اين شعارها، كه ظاهري فريبنده دارد ولي باطن آن بيمنطق و حتي انحرافي است، اينست كه ميگويند: امام حسين عزادار نميخواهد بلكه پيرو ميخواهد.
انحراف اين شعار در اينست كه با يك مغالطه پنهان، ميان عزاداري براي امام حسين عليه السلام و پيروي از آن حضرت، درصدد ايجاد تضاد است. آنها كه اين شعار را اختراع كردهاند ميخواهند بگويند كساني كه براي امام حسين عزاداري ميكنند راه آن حضرت و هدف و مقصود شهداي كربلا از مبارزه عليه يزيد و يزيديان را نميشناسند و به جاي آنكه درصدد پياده كردن و تحقق اهداف آنان باشند وقت و نيروي خود را در عزاداريها صرف ميكنند.
اشتباه اين افراد، حتي اگر به اين سخن با نگاه خوشبينانه بنگريم، اينست كه به عزاداري به عنوان يك هدف نگاه ميكنند، درحالي كه عزاداري فقط يك وسيله است. پيروان امام حسين عليه السلام با عزاداري براي آن حضرت، در عمل دو كار بزرگ كردهاند و همچنان به همين دو كار ادامه ميدهند.
اول آنكه ياد مظلوميت و قيام شجاعانه امام حسين و شهداي كربلا در برابر ظلم و حاكميت ظالم را در طول تاريخ زنده نگهداشتهاند و دوم اينكه با آموختن درس فداكاري در راه دين و آرمانهاي اعتقادي به نسلهاي بعدي موجب پديد آمدن جريانهاي انقلابي و مبارزه در برابر حكومتهاي ظالم شدند و در مقاطع و مكانهاي مختلف حركتهاي آزاديخواهي پديد آوردند و منشأ اصلاح بسياري از جوامع و نجات مردم از مفاسد و انحرافات شدند. اين، همان اصل مهمي است كه خود امام حسين عليه السلام در يكي از خطبههاي مربوط به فلسفه قيام عاشورا آن را مورد اشاره قرار داده و فرموده اند: انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي.
واقعيت اينست كه اگر عزاداريهائي كه در طول قرون گذشته توسط شيعيان براي امام حسين عليه السلام و شهداي كربلا صورت گرفته با همين گستردگي و ابعاد حزن انگيز انجام نميشد، واقعه كربلا اكنون اين چنين در خاطرهها زنده نبود. واقعيت مهمتر و ملموستر اينست كه واقعه كربلا، برخلاف ساير وقايع تاريخي كه با ثبت شدن در كتب تاريخ به نسلها منتقل شده اند، بيش از آنكه مرهون كتابهاي تاريخي باشد مرهون عزاداري هاست. اين عزاداريها بودند كه واقعه كربلا و قيام عاشورا و راه امام حسين را حفظ كرده، پررنگ و روشن و سرزنده به نسلهاي ديگر تا امروز منتقل كردند.
اين، خاصيت عزاداري است كه واقعه مربوط به خود را زنده و پويا نگه ميدارد و از فراموش شدن آن جلوگيري ميكند. عزاداري به ويژه گريه كردن، زيباترين جلوه ابراز عاطفه و عشق و قويترين وسيله براي همبستگي و برقراري پيوند اعتقادي است.
اينكه امام صادق عليه السلام براي اقامه عزاي شهداي كربلا بودجه در نظر ميگيرند و ساير ائمه نيز براي ادامه عزاداري اهتمام ويژه داشتند، نشان ميدهد آن بزرگواران به همين واقعيت توجه كرده بودند و ميخواستند از طريق عزاداري و گريه كه بهترين وسيله براي جاودانه ساختن پيوندهاي اعتقادي ميان مردم و پيشوايان ديني مظلوم و به ظلم كشته شده است، راه حفاظت از اساس دين و تحكيم مباني ديني و اهداف پيشوايان در راه دين به شهادت رسيده ادامه يابد و به نسلهاي بعدي منتقل شود.
با توجه به همين واقعيت است كه روشن ميشود برخلاف شعارهاي انحرافي در بعضي مقاطع كه توسط افرادي با نيات مجهول مطرح ميشود و توسط افراد ديگري كه از آن نيات بيخبرند تكرار ميگردد، امام حسين عليه السلام در عين حال كه پيرو ميخواهد عزادار هم ميخواهد. اصولاً علت اينكه پيروان واقعي امام حسين امروز اينهمه فراوانند و هر روز نيز بر تعداد آنها افزوده ميشود همين است كه راه امام حسين از طريق عزاداري براي آن حضرت زنده مانده و اين دقيقترين تفكري بود كه براي زنده نگهداشتن مكتب امام حسين عليه السلام مطرح شد و مورد عمل قرار گرفت.
آنچه در اين ميان مهم است اينست كه از فرصت بسيار ارزشمندي كه عزاداريها براي پيروان امام حسين پديد ميآورد، استفاده صحيح به عمل آيد. اين، يك فرصت استثنائي است كه گذشتگان خوش نيت و خوش فكر و مبتكر ما براي ما پديد آوردند و بدون آنكه از بودجههاي دولتي و بيت المال خرج كنند به صورت رايگان در اختيار نسلهاي بعد از خود قرار دادند. اكنون اين ما هستيم كه بايد از اين فرصت استثنائي براي آموزش نسلهاي بعدي استفاده كنيم. واقعه كربلا مالامال است از آموزش اخلاق، آموزش جوانمردي، آموزش غيرت، و آموزش ظلم ستيزي و آزاد زندگي كردن. اينها نيازهاي حتمي آينده جهان هستند، نيازهائي كه با عزاداري پرمحتوا و دور از افراط و تفريط براي شهداي كربلا ميتوانند برآورده شوند.
اعتقاد پيروان كليه اديان به رسيدن زماني كه يك منجي براي پايان بخشيدن به فساد و ظلم و ستم در جهان ظهور خواهد كرد و اعتقاد اسلامي به وجود مقدس امام زمان عليه السلام به عنوان مصداق اين منجي كه انتقام شهداي كربلا را نيز خواهند گرفت، تأكيدي بر همين واقعيت است. اين، يك انتقام شخصي يا قومي و قبيلهاي نيست، بلكه اقدامي ضروري براي ريشه كن كردن ظلم و آزاد ساختن انسان است.
اعتقاد به تفكر دقيق "كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا" بر همين واقعيت مبتني است، زيرا همواره ظلم وجود دارد و تمام سرزمينها شاهد ظلم و ستم هستند و براي مقابله با ظلم بايد همواره كساني با ظالمان مقابله كنند و حماسه عاشورا و كربلا را تكرار نمايند. كاري كه امام زمان عليه السلام انجام ميدهند اقدام براي زايل كردن فرهنگ ظلم در جهان است و آنچه زمينه اين اقدام را فراهم ميكند و مردم را تشنه انتقام از ظالمان مينمايد، زنده نگهداشتن ياد و نام عاشورا و شهداي كربلاست.
عزاداريهاي حسيني اگر دور از خرافات و انحرافات با همان روش سنتي كه سيره نسلهاي گذشته بود ادامه يابد، قطعاً به آنچه وظيفه نسلها براي فراهم كردن زمينه ريشه كن ساختن ظلم است عمل خواهد شد. وظيفه امروز ما تقويت فرهنگ عزاداري سنتي و متعادل و پالايش آن از انحرافات و خرافات است.
غلامرضا بني اسدي در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان با عنوان «عاشورا، از رفع بيعت تا اثبات تکليف»چنین نوشت:
« اين جماعت با من کار دارند، پس من بيعت خويش را از شما برداشتم تا هرکس مي خواهد برود، برخيزد و برود چون هرکس بماند فردا کشته خواهد شد.» اين سخني بود که مولا حسين (ع) به صراحت فرمودند تا «رفع بيعت» کرده باشند و حتي براي اين که کسي ناخواسته به دليل شرم حضور مجبور به ماندن نشود، چراغ را هم خاموش کردند، تا رفتني ها در پناه شب بروند و رفتند هم آناني که تاب ماندن نداشتند، آناني که پي نان و نام آمده بودند، رفتند، بهانه شان هم - شايد- اين بود که حسين (ع) خود از ما بيعت برداشت.
واقعيت هم همين بود اما آيا حقيقت هم همين بود؟ اين را کساني درست پاسخ دادند که در عاشورا با امام بودند چه خوب دريافته بودند که حسين عليه السلام به عنواني که با او بيعت کرده بودند بيعت را برداشت، اما آيا تکليف ما نسبت به امام جامعه هم برداشته مي شد؟
مگر امامت، اين حقانيت نوراني، نيازمند بيعت است که با رفع آن، مسئله حل شود؟ نه تکليف آن ها نسبت به امام باقي بود، تکليف مسلمان بودن مانده بود، و حتي تکليف شرعي و انساني دفاع از مظلوم و مقابله تمام قد با ظالم هم بر شانه هاشان بود و من در عجبم چگونه با سنگيني اين بار پاي گريز داشتند، آناني که سر خويش گرفتند و راه خويش رفتند، راه خويش که نه، راه شيطان که آنان را از امامشان جدا مي کرد، آن روز، رفع تکليف شد، هرچند بيعت برداشته شد و شايد اين هم از رازهاي ماندگار «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا» باشد تا کسي «بيعت نکردن» را بهانه اي براي رويگرداني از حق نداند که دفاع از حق، و فريادگري براي احقاق حق در همه اعصار و قرون و در همه زمين وظيفه انسان است.
گر آن روز بر «بيعت» تاکيد مي شد،امروز، نبود بيعت براي برخي هامان بهانه اي مي شد تا از تکليف انساني شانه خالي کنيم و آن رفع بيعت براي اثبات تکليف بود که در همه زمان ها بر شانه همه انسان ها قرار دارد و «بايد» براي انجام آن حتي به قيمت جان بکوشند، چنانکه روز عاشورا، جناب «حر» -که نه با امام بيعت کرده و يا حتي نامه اي نوشته بود- براساس احساس تکليف ديني به ياري حق برخاست و انگشت شمار مرداني ديگر نيز، بي آن که پيشتر بيعت کرده باشند به مدد حجت خدا به کمک احقاق حق آمدند، پس مي توان از مکتب عاشورا، در کنار هزاران درس انسان ساز، اين را نيز آموخت و مورد توجه قرار داد که رفع بيعت شب عاشورا براي اثبات تکليف روز عاشورا و روزهاي ديگري که مي آيند بود تا کسي «بيعت نکردن» را براي شانه خالي کردن از زير بار تکليف بهانه نکند.
اين درس امروز نيز پيش روي ماست و تکليف امروز ما نيز هم و «ذمه» ما نيز بدان مشغول است و فقط با انجام آن مي توانيم «ذمه» بري کنيم، اين درس عاشوراست که هميشه و در همه جا بايد از حق دفاع کرد، بايد فرياد مظلومانه آناني که کمک خواهي سرمي دهند را به ياري اجابت کرد. حالا در هر کجاي دنيا که باشد، فلسطين يا لبنان، افغانستان و يا هرکجاي ديگر. مسئوليت انساني مسلمان و مسئوليت مسلماني انسان و حتي مسئوليت انساني انسان اقتضا مي کند همواره در برابر ظلم بايستد همواره از حق دفاع کند و همواره در همه شئون زندگي فردي و اجتماعي خود از بدي پرهيز و از زشتي تبري جويد و خوب رفتار کند و تولاي خوبان را داشته باشد.
اين درس عاشوراست براي همه روزها و براي امروز هم و براي فرداها نيز پس بگوييم هرکس هستيم و هرجايي هستيم و هرکاري که برعهده ماست، حسيني رفتار کنيم و با معرفت شناسي دريابيم اگر امام بود چگونه رفتار مي کرد، ما هم همان گونه رفتار کنيم و يادمان بماند حتي اگر بيعتي هم در کار نباشد، تکليف هست، وظيفه هست، حق هم همين است پس تامل کنيم و به عمل برخيزيم.
تهران امروز ستون یادداشت اول روزنامه امروز خود را به نوشته سید علی امامی اختصاص داد:
درسي از هدفمندی یارانه ها
زمزمههايی شنیده میشود که از قاچاق مجدد سوخت از مرزهای شرقی و حتی غربی کشور حکایت میکند . این خبر هم از ساختمان باب همایون وهم از ساختمان بهارستان به گوش می رسد بهطوریکه براساس گفته مقامات اقتصادی سرعت قاچاق افزایش یافته وبخش قابل توجهی از سرمایه کشور به ارزانی درحال انتقال از ایران است.
این مطلب ذهن خیلی از افرادی را که شنونده این خبر بودند مشغول کرد زیرا قرار براین بود كه با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها قاچاق سوخت کاهش یابد وجلوی اتلاف منابع کشور گرفته شود. بنابر اظهارنظر بسیاری از کارشناسان اقتصادی با گران شدن سوخت، قاچاق این محصول هیچ توجیهی ندارد وجلوی رانتخواری بسیاری گرفته می شود اما گویا براساس این اخبار باز روز از نو روزی از نو.
وعدههای شنیدنی که از سال 87 از سوی دولت به گوش میرسید افقی چشمنواز برای مردم ترسیم میکرد. بهرهمندی کشور از 147هزار میلیارد تومان سود ازصرفهجویی حاصل از اصلاح قیمتها، افزایش رفاه عمومی، بالا رفتن کارآیی اقتصادی و ... برخی از وعده های شیرینی بود که توجیه کنندگان اجرای قانون هدفمندی یارانه ها ارائه می دادند .
حالا نه تنها به این مهم نرسیدیم بلکه مجددا به سرخط باز گشتیم وانگار نه انگار جامعه این همه هزینه تحمل کرده واینگونه تحت فشار قیمتها بوده است. موضوع کاملا واضح و شفاف است، تمام وعدههای مطرح شده بر مبنای ارز هزار تومانی داده میشد برهمین اساس نیز اگر همه عوامل دخیل در اقتصاد ثابت میماند و هیچ متغیری تغییر محسوسی نمیکرد دریک دورهمیان مدت آثار هدفمندی خود را نشان میداد وچشماندازی روشن از اقتصاد دیده میشد اما متاسفانه در اجرای هدفمندی یارانهها دو ساده اندیشيای اتفاق افتاد.
1 - فکر میکردیم همه متغیرها کاملا تحت کنترل است
2 - تاثیر عوامل بیرونی بسیار کوچک تصورمیشد
این دوتفکر ساده همهچیز را تحتالشعاع قرار داده و سرنوشت بزرگترین دستاورد اقتصادیکشور طی دهههای اخیر را در شرايط دشواري قرار داده است. درخصوص نکته اول، مقامات اقتصادی مقاومت تولیدکنندگان دربرابر تغییر را نادیده گرفتند و فکر میکردند تولیدکنندگان بهراحتی تن به سیاستهای اقتصادی دولت میدهند وحاضر هستند در مقابل اصلاحات قیمتی در عرصه اقتصاد، آنها نیز خود خواسته دست به تغییرتکنولوژی زده وعملا همهچیز براساس خواسته سیاستگذاران پیش میرود، غافل از اینکه تغییر تکنولوژی نیازمند یک فرآیند میان مدت است وچندین سال طول میکشد تا آهسته آهسته تکنولوژی موجود تغییر جهت دهد.
این درحالی است که این موضوع زمانی جامه عمل به خود میگرفت که دولت نیز وعدهای خود راعملیاتی میکرد وازاقدامات حمایتی منحرف نمیشد که متاسفانه حمایتهای دولت از تولید ابتر ماند وعملا هرچه وعد داده بود به فراموشی سپرده شد.
ادامه از صفحه اول:تولیدکنندگان نیز براساس مباحث گفته شده حاضر به اصلاحات اقتصادی نشدند و تمام تلاش خود را کردند و از لابی های در اختیار بهره جستند تا در برابر قانون هدفمندی یارانه ها ایستادگی کنند.و البته تاحدود بسیار زیادی موفق شدند ونه تنها اصلاح تکنولوژی رخ نداد بلکه تنها ارزش کالای خود را با قیمتهای جدید هماهنگ کردند وباز بار تورمی قانون هدفمندی یارانه ها را بر دوش مصرفکننده منتقل کردند. اما در خصوص بی توجهی به عوامل بیرونی لازم است به شرایط خاص اقتصاد ایران در عرصه بینالملل اشاره کرد که نادیده گرفتن شرایط مذکور و تبعات آن ، زمینه خنثی شدن اثرات قانون هدفمندی یارانه ها را به وجود آورد.
شوک قیمتی هدفمندی نیازمند بسیج همه نیروها جهت کنترل آثار آن بود اما بروز برخي مشكلات در خارج هم بخش قابل توجهی از انرژی اقتصاد را به سمت خودکشاندو اجازه نداد تمام توان دولت صرف جراحی بزرگ اقتصادی شود.عدم توجه كافي به چنين موضوعي فشار مضاعفی را به فضای کسب وکار وارد کرد وتبعات آن به همراه فشار های حاصل از هدفمندی شرايط ويژهاي را برای اقتصاد ما ایجاد کرد.شرايطي كه بي شباهت به عبور از يك گردنه سخت نيست و به نظر نمی رسد که اصلاح قیمتی با این شیوه بتواند در اقتصاد ایران طرفدار داشته باشد.
درسی که هدفمندی به اقتصاد ایران آموخت آن است که لازمه اصلاحات اقتصادی وجود بسترها و ساختار های مناسب جهت اجرایی آن است. تغییر قیمت به تنهای توانایی اصلاح رفتار اقتصادی را ندارد بایدقبل از اصلاح قیمت ،اصلاح ساختاری صورت پذیرد تا نتایج تاحدودی بر مبنای هدفگذاری ها رخ دهد . امید است این تجربه گران سنگ ،آموزه بزرگ برای سیاستگذاران باشد ودوباره شاهد تجربه تکراری نباشیم.
قلم محمدعلي وکيلي در ستون مقاله امروز روزنامه ابتکار اين طور نوشت:
آزمايشگاهي به نام جيب مردم ؟! ( به)
اختلاف نظر ميان مسئولان در سطوح مختلف و پيرامون موضوعات متفاوت به يک امر عادي تبديل شده است دامنه اين اختلاف همه امور کشور را شامل ميشود سران قوا يک جور اختلاف و درگيري دارند مجلس و دولت جور ديگري گرفتار هستند اما اختلاف مسئولان يک حوزه و انعکاس آن در رسانهها تقريباً جديد است تا کنون گفته ميشد که مديريت محوري و قائم به شخص جناب دکتر احمدي نژاد توانسته است دولتي يک دست را به وجود آورد ولي علني شدن اختلاف مسئولان اقتصادي دولت، نشان داد که يا آن هيبت و هيمنه جناب ايشان از بين رفته است و يا آن برداشت از پايه غلط بوده است.
اختلاف در مسايلي که رابطه مستقيم با امنيت و معاش مردم دارد زيانبار و خانمان سوز خواهد بود مدتهاست که عرصه اقتصاد پر نوسان ايران، به صحنه اختلاف ديدگاه مسئولان مستقيم آن، تبديل شده است و اين اختلاف نظرها خود موجبات تشديد نوسانات را فراهم آورده است.
اقتصاد بحران زده مستعد تب کردن با لرزههاي نظريات متناقض و متضاد مسئولان است اگر امکاني فراهم ميشد تا به صورت علمي، ميزان تأثير اظهار نظرهاي مسئولان مربوطه در نا بسامانيهاي اقتصادي سنجش ميشد اکنون راحت تر ميتوانستيم به قضاوت بنشينيم. يکي از مسايلي که اخيراً موجب بروز اختلاف ميان مسئولان اقتصادي دولت و به خصوص وزير اقتصاد و رئيس کل بانک مرکزي شده است،تصميم دولت مبني بر حذف ارز مرجع 1226 و تغيير مبناي محاسبه حقوق ورودي کالاهاي وارداتي است.
هفته پيش بود که وزير اقتصاد خبر دادکه به زودي بازار ارز تک نرخي ميشود بنا بر اظهارات ايشان، اين امر باعث تداوم کاهش ارز در بازار و حرکت به سمت تک نرخي شدن آن ميشود و مرکز مبادلات ارزي، ضربه گير نوسانات ارزي در مواجهه با واسطه گري است. اين تصميم که تصور ميشد محصول خرد جمعي و نتيجه جمع بندي ديدگاههاي اهالي اقتصاد دان دولت به همراه کارشناسان اقتصادي و حتي منتقدان ميباشد با واکنش منفي محمود بهمني رئيس کل بانک مرکزي روبرو شد. رئيس کل بانک مرکزي گفته ما تصميمي براي تک نرخي کردن ارز مرجع و تغيير آن به نرخ مبادله اي نگرفته ايم واکنش آقاي بهمني نشان داد که تصميمات حياتي مع الاسف همچنان در حياط خلوت فردي و به صورت دستوري اتخاذ ميشود.
مواضع و اظهار نظر ديگر کارشناسان اقتصادي نيز نشان داد که به هيچ وجه پروسه تصميم سازي بدنه کارشناسي و ضرورت تمکين مسئولان به جمع بندي کارشناسي رعايت نشده است اين در حالي است که اين تصميم از چنان ابعادي برخوردار است که موجب طرح دهها سوال بنيادي در پيرامون آن گرديده است.
1-آيا زمان کنوني براي تک نرخي کردن ارز مناسب است ؟ 2- آيا تک نرخي کردن ارز به ثبات اقتصادي و کاهش بدبينيها کمک خواهد کرد ؟ 3- جيب مردم و سفره آنان در نتيجه اين تصميم چه وضعيتي پيدا ميکند ؟ مردم فقيرتر ميشوند يا به عکس داراتر خواهند شد ؟ 4- توليد چه وضعيتي پيدا خواهد کرد و روزگار ريال نگون بخت در اين پروسه آزمون و خطا چه خواهد شد ؟
در همه جاي عالم تا پاسخ قطعي، روشن و شفاف به سوالات فوق داده نشود کسي جرأت تصميم در فضاي ابهام را ندارد به عبارتي نميتوان با جيب مردم و سفره آنان شوخي کرد ولي در اينجا گويا که سفره مردم به تشک هماوردي و کشتي گيري و زور آزمايي وزير اقتصاد و رئيس کل بانک مرکزي تبديل شده است انگار که جيب مردم پشتوانه تصميمات خلق الساعه شده است و اقتصاد ايران به ميدان آزمايشگاه تصميمات لحظه اي و بدون پشتوانه تبديل گرديده است. شايد دليل مهمي که نگذاشته اقتصاد اين مملکت روز خوش ببيند همين ساده انگاري مسئولان مربوطه و کم ارزش شدن خطاها و اشتباهات آنان ميباشد.
ولي آقايان لطفاً به آستين پاره مردم رحم کنيد به جيب خالي آنان ترحم کنيد ميدانهاي زيادي وجود دارد که ميشود همچنان بدون محابا در آن قدم گذاشت و با نظريات لحظه اي در آن تفريح کرد حداقل حرمت حوزه اقتصاد را به حرمت آه مردم پاس نگه داريد. هر اشتباهي در اينجا خسارت جبران ناپذير به بيت المال وارد ميکند، هر تصميم بدون محاسبه باعث سياه بختي مردم خواهد شد، اقتصاد ميدان سخنوري و تمرين ديکته نويسي نيست، ظرفيت جيب مردم براي آزمون و خطا پايان يافته است.