به گزارش خبرنگار
ويژهنامه محّرم باشگاه خبرنگاران، غم قلب اورا میفشرد و آسمان پیش چشمانش رنگ باخته بود، با دستان خود برادرانش را به سوی میدان رهسپار کرده بود و خود در کنار امام خود ایستاده بود و اشک خود را فرو میخورد تا امامش را غمگین نبیند. اما دیگر نمی توانست خود را آرام نشان دهد دیگر سینه فراخش طاقت آنهمه غم را نداشت و زمین برایش تنگ شده بود و زمین طاقت قدمهایش را نداشت.
با چشمانش التماس میکرد که؛ سرورم سینه ام چاک چاک شده است از اینهمه غم اجازه بده تا من نیز جان خود را فدای ولایت کنم.
دو برادر چشمانشان با هم به سخن نشسته بود نگاه حسین(ع) به نگاه برادر خیره شد گویا میگفت : برادرم تو پشت و پناه حرم رسول خدا(ص) هستي ،اگر تو در میان حرم نباشی این روبه صفتان به حرم هجوم میآورند، حرم به پشتوانه توست که آرام گرفته است و لشکر شیطان صفت کوفه از ترس چشمان توست که به خیام حمله نمیکنند، عباس من آرام باش لحظه پرواز نزدیک است. حرم تشنه است مشکی از آب سیراب میکند اشکهای کودکان را ...
او مشک به دست به سوی شریعه روان شد روبهان از هجوم شیر بر خود میلرزیدند و هر یک به گوشه ای فرار میکردند و عباس (ع) چون علی(ع) که خیبر را فتح کرد، شریعه فرات را فتح کرد و مشک را از آب پر کرد و ...
آیا کمر شکستن کوه را دیده اید؟ آیا قامت خمیده عشق را دیدهاید؟ آیا عاشق را قطعه قطعه در آغوش معشوق دیدهاید؟ همه اینها را در یک لحظه آنگاه که حسین(ع) بر بالین عباس(ع) حاضر شد آسمان دید و زمین بر خود لرزید و عباس (ع) بی دست به سوی ملکوت آسمانها بال گشود ...
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ورنه، هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تو ای بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرین کسی نگزینی
گر امانت به سلامت ببرم،باکی نیست
بی دلی سهل بود، گر نبود بی دینی
ادب و شرم تورا خسرو مهرویان کرد
آفرین بر تو که شایسته صد چندینی
سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد
بلغ الطاقة یا مقلة عینی بینی
يادداشت از عماد اصلاني
انتهاي پيام/پ3