زندگی زیباست اما ...
اما شهادت از آن زیباتر است ،
زندگی زیباست
سلامت تن زیباست ، اما پرنده عشق ، تن را قفسی
می بیند که در باغ نهاده باشند .
و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل
کربلای عشق آسان تر بریده شوند ؟
ومگر نه آنکه از پسر آدم ، عهد ازلی ستانده اند که
حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد ؟
و مگر نه آنکه خانه تن ، راه فرسودگی می پیماید تا
خانه روح آباد شود ؟
و مگر این عاشق بی قرار را بر سفینه سرگردان
آسمانی ، که کره زمین باشد ، برای ماندن در
اصطبل خواب و خور آفریده اند ؟
و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمانی نباشد
، جز کرم هایی فربه و تن پرور بر می آید ؟
پس اگر مقصد را نه اینجا ، در زمین این سقفهای دل
تنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه های
بن بست باز می شوند نمی توان جست ، بهتر آنکه
پرونده روح دل را قفس نبیند .
پس اگر مقصود پرواز است ، قفس ویران بهتر .
پرستوی که مقصد را در کوچ می بیند ، از ویرانی لانه
اش نمی هراسد .