سنگ ها فرو ريخته
ريل قطار زير انبوهي از سنگ ها مدفون شده
مردي صداي بوق قطار را مي شنود
لباس از هم دريده و با آتش زدن آن به سمت قطار مي رود
و لحظاتي بعد..
با شجاعت مرد مسافران از سانحه اي مرگبار نجات مي يابند
چرا كه او دهقان فداكار بود..
سالها و دهه ها گذشته
بارها صداي بوق قطار شنيده شده
ولي ديگر دهقان فداكاري وجود ندارد
قطارها با اطمينان بر روي ريل ها با سرعت جولان مي دهند دريغ از آنكه حادثه خبر نمي كند
حادثه اي كه اگر رخ دهد هيچكس مسئولش نيست
هيچكس خود را مقصر نمي داند
تنها جان آدميان مي شود دليلي براي اصلاح و اينجاست كه همه مسئول مي شوند مسئول بازسازي..
و تنها مي ماند دل هاي كه در غم عزيزان از دست رفته مي سوزد
صداي بوق قطار ميآيد
حادثه خبر نمي كند
شايد توجه بيشتر مسئولين حوادث را كمتر كند./ز