توبه در عرفان جایگاه بلند و والا دارد، نخستین گام سالک‏براى وصول به‏حق،توبه‏است.دراین زمینه سخنان چهره‏هاى برجسته عرفان را نقل کردیم; آنگاه پیرامون حقیقت توبه و فضیلت و شرایط آن به‏تفصیل سخن گفتیم، واینک آخرین قسمت ازاین مقال را پى مى‏گیریم.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ هزار در حدیدترین پست خود در مورد توبه آورده است:

گذشت که:توبه در عرفان جایگاه بلند و والا دارد، نخستین گام سالک‏براى وصول به‏حق،توبه‏است.دراین زمینه سخنان چهره‏هاى برجسته عرفان را نقل کردیم; آنگاه پیرامون حقیقت توبه و فضیلت و شرایط آن به‏تفصیل سخن گفتیم، واینک آخرین قسمت ازاین مقال را پى مى‏گیریم.

مراتب توبه

توبه داراى مراتب و درجاتى است، همه باید توبه کنند و توبه هرکس مناسب مرتبه ومقام معنوى اواست،

توبه و جایگاه بلندآن در عرفان

گذشت که:توبه در عرفان جایگاه بلند و والا دارد، نخستین گام سالک‏براى وصول به‏حق،توبه‏است.دراین زمینه سخنان چهره‏هاى برجسته عرفان را نقل کردیم; آنگاه پیرامون حقیقت توبه و فضیلت و شرایط آن به‏تفصیل سخن گفتیم، واینک آخرین قسمت ازاین مقال را پى مى‏گیریم.

مراتب توبه

توبه داراى مراتب و درجاتى است، همه باید توبه کنند و توبه هرکس مناسب مرتبه ومقام معنوى اواست، زیراتوبه همان سوز و آتش ندامت و انقلابى از درون است‏براى از میان برداشتن حجابها. و حجابها داراى انواعى است: حجاب ظلمت و حجاب نور، و هرکجا که حجاب باشد توبه هم هست، از این‏رو همان ملاکى که براى توبه گناهکار است، براى توبه یک پیامبر هم هست، و خداى سبحان مى‏فرماید: «توبوا الى‏الله جمیعا ایهاالمومنون لعلکم تفلحون‏»

گرچه در سخنان عارفان دراین مورداندک اختلافى‏به‏نظر مى‏رسد، اماتقریبا بلکه تحقیقا همه آنان اتفاق دارند که توبه داراى مراتب است و همه باید توبه کنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و کیفیت توبه هر مرتبه است.

ملاهادى سبزاورى در منظومه مى‏فرماید: «توبه داراى سه مرتبه است:

1- توبه عام: که همان توبه عوام از گناهان و معاصى مى‏باشد.

2- توبه خاص: که توبه از ترک اولى است مانند: حضرت آدم علیه‏السلام و...

3- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه کردن از توجه به غیر خدا، مانند توبه پیامبر صلى‏الله علیه وآله که مى‏فرماید: «انى‏اتوب الى‏الله فى کل یوم ماة مرة‏» (من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه مى‏کنم.)

و توبة عم و خص و اخص

والعم بالذنب و خصها یخص

بترک الاولى. والاخص التوب

من توجه بغیر حق فلازکن

و در مصباح‏الهدایة مى‏فرماید:

«در طریق صوفیان توبه درجاتى دارد و برسه مرتبت منقسم آید، عام، خاص و خاص الخواص... توبه عام: رجوع از معاصى، به معناى استغفار به زبان و ندامت‏به دل، و دلیل این‏که استغفار توبه است قول خداست «فاستغفروالذنوبهم‏» اما توبه خاص، رجوع است از طاعت‏خویش به معناى تقصیر دیدن و به منت‏خداى نظاره کردن که هرفعلى بیاورد آن فعل، سزاى خداوند نبیند و از آن طاعت همچنان عذرخواهد که عاصى از معصیت، و استغفار انبیاء را معنى این است چنان‏که خداوند فرمود مصطفى را - علیه‏السلام - «واستغفرلذنبک‏» و او را ذنب و عصیان نبود لکن در گذاردن حق خدا لامحاله مقصربود، از آن‏که هیچ بنده‏اى حق خداوند خویش به تمامى نمى‏تواند گذاردن.

اماتوبه خاص خاص: رجوع است از خلق به حق به معناى نادیدن منفعت و مضرت از خلق چنان‏که گفت: «لاتدع دون الله مالاینفعک ولایضرک‏» و باایشان آرام ناگرفتن و بر ایشان اعتماد نکردن و عجز خلق در جنب قدرت حق دیدن و فقر ایشان در جنب غناى حق دیدن‏»

سعیدبن فرغانى پس از ذکر مراحل اولیه عشق و طى آن مراحل مى‏گوید:

«پس از رسیدن به این مرحله تمام مرحله اول عشق را گناه شمرد و از آن توبه کند، چنان‏که موسى در آن افاقت از انبساط و طلب رویت توبه کرد و قرآن از او حکایت کرد «قال انى نبت الیک‏» اى رجعت عماظننت و توهمت‏بالاشتغال بک و بحبک و طلب حظوظها و لذاتها منک وانا اول المومنین.»

در جاى دیگرى از همین کتاب ارزشمند پس از نقل روایت مشهور که انى لاسغفرالله... همین مطلب را مى‏گوید و در توضیح شعر ابن فارض که:

وفى صعق رکى الحس خرت افاقة

لى النفس قبل التوبة الموسویة.

مطلب را به خوبى توضیح مى‏دهد که جهت مراعات اختصار از نقلش صرف نظر مى‏کنیم.

و پیرهرات مى‏فرماید:

توبه عامه، از فراوان کردن طاعت است و آن به سه چیز دعوت مى‏کند: این که بنده از شر گناه و از نعمت مهلت پاداش چشم بپوشد; براین ادعا که بر خدا حق دارد; (از این دورى بجوید) خود رابى‏نیاز نشمارد که آن عین جبروت و سرکشى از خدا است.

و توبه متوسطان : توبه کردن از کم انگاشتن و کوچک شمردن معصیت وگناه است و آن عین گستاخى و سرکشى است. و محض آراستن است‏خود رابه حمیت. وتن دادن به خود را از بندگى خدا بریدن است.

و توبه خاصه: توبه از ضایع کردن وقت است، و ضایع کردن وقت، فرو افتادن در نقیصه مى‏باشد و نور مراقبت را خاموش مى‏کند و عین صحبت را مکدر مى‏سازد و مقام توبه کامل نمى‏شود مگر با انتهاى توبه از هرچه پایین‏تر از حق است و سپس رؤیت نقصان آن توبه و سپس توبه از رؤیت آن علت.» براى کمال بحث‏سخنى دیگر از این بزرگ نقل مى‏کنیم:

«... توبه عوام از ذلت، و توبت‏خواص از غفلت، و توبه خاص خاصان از ملاحظه اوصاف بشریت است . توبه عوام به آن است که از معصیت‏به طاعت‏برگردند و توبه خواص، که از رؤیت طاعت‏به رؤیت توفیق آیند و طاعت‏خود را نبینند بلکه همه را توفیق حق بینند. حد نظر عوام به افعال است، و میدان نظر خواص به صفات. محل نظر خاص خواص جلال ذات است. عوام گوید: «خداوندا من از عقاب تو، به عفو تو پناه مى‏برم.» خواص مى‏گوید: «خداوندا من از خشم تو، به رضاى تو پناه مى‏برم.» خاص خواص گوید: «خداوندا من از تو به خودت پناه مى برم.»

امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «بنده باید پیوسته و در همه حال، در حال توبه باشد و براى هر فرقه و طایفه، توبه‏اى مخصوص است پس، توبه پیامبران از مضطرب شدن باطن و بهم خوردن حالت اطمینان است; و توبه اولیاء از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است که بر خلاف ثبوت و استقامت است و فراغت; و توبه اصفیاء و برگزیدگان حق از استراحت و فراغت و غفلت و کدورت مى‏باشد که برخلاف دوام توجه است. و توبه افراد خاص و بندگان مخصوص از مشغول بودن به غیر پروردگار است، که توجه به غیر خدا پیدا کرده وسرگرم آنها باشد; و توبه عوام و عموم مردم از گناهان و معاصى و خلافها است. و براى هرکدام از این اصناف و طبقات، نسبت‏به موضوع توبه مخصوص خود و نتیجه توبه و هدف و برنامه خود، معرفت و علم مخصوصى است که به دیگرى صدق نمى‏کند...

عزیزالدین‏نسقى‏مى‏گوید:«اماثوابى‏که‏موعوداست‏درآخرت زاهدان و تائبان را،آن زاهدى‏است که روى‏ازدنیابه کلى برگردانیده وآن تائبى‏است‏که روى‏ازمعاصى‏به کلى‏گردانیده باشد.

تاملى در مراتب توبه

در هر حال، بى‏گمان بحث از مراتب توبه از مهم‏ترین مسایل توبه از دیدگاه عارفان است، از نظر آنان هرکسى در هر مقامى و مرتبه‏اى که هست‏باید توبه کند و همیشه باید در حال توبه باشد، و حتى از این توبه خود هم توبه کند، و این مطلب بسیار خطیر است تا آنجا که محیى‏الدین عربى، امام‏العارفین پس از بحث توبه، بابى را براى توضیح (ترک) «التوبة من التوبة‏» گشوده است و به تفصیل در آن سخن گفته است. آیات قرآنى و سنت پیامبر وائمه معصومین(س) نیز موید این معنى است - چنان که نمونه‏اش از مصباح‏الشریعة گذشت - در قرآن، هم توبه گناهکاران مطرح است و هم توبه پیامبران.

تحلیل علامه طباطبایى: علامه، تحلیلى دقیق از مسئله ارائه مى‏دهد و آن این که توبه به معناى رجوع به خدا براى قرب به اوست و بى‏گمان، معناى قرب و بعد، نسبى و تشکیکى است. بنده‏اى که درمقامى قرار دارد گرچه نسبت‏به برخى از مقامات، داراى قرب است، امانسبت‏به سایرمقامات داراى بعد است. از این‏رو مقربان درگاه خدا و بندگان شایسته او همواره باید براى رهایى از بعد نسبى و صعود به مقامى والاتر و بالاتر و مقرب‏تر به‏کوشند واین مصداق توبه است و به قول شارح مصباح‏الشریعة - رضوان الله تعالى علیه - این، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پیامران را چنین تفسیر و توجیه مى‏فرماید.

براساس آنچه ما از تعریف توبه ارائه دادیم نیز، این مساله کاملاقابل تبیین‏است. ماگفتیم توبه همان آتش ندامت‏است که در جان سالک افتاده وشعله‏هایش دردى و سوزى توصیف ناپذیررا در درون وى ایجاد کرده است، این حالت هم مى‏تواند در مورد بنده گناهکار خداوند باشد و هم درباره پیامبرى بزرگ. باتوجه به اهمیت مطلب به ذکر مثالى مى‏پردازیم که شامل توبه جمعى گناهکار وسیه دل، وپیامبرى ازپیامبران بزرگ خدا(یونس) است:

یونس سالها در میان قومش به انجام وظیفه و تبلیغ رسالت‏خویش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ایمان نیاوردند بلکه استهزاء و اذیت و آزار او را به اوج خود رسانیدند تا آنجا که پیامبرخدا (یونس ) از هدایت آنان نومید شد و از خدا درخواست کیفرى سخت‏براى آنان کرد. «روبیل‏» مردى دانشمند بود که در میان آنان مى‏زیست و به یونس ایمان آورده بود، هنگامى که نشانه‏هاى عذاب شدید خدا نمایان شد، او در صدد توبه مردم برآمد عارف کامل و واصل، میرزا جواد ملکى تبریزى - رضوان الله تعالى علیه - صحنه را چنین به تصویر مى‏کشد:«... که آن حکیم تربیت‏شده خانواده نبوت، جناب «روبیل‏» چه حال براى آنان یاد داد که خود را به آن حال انداختند و بلاى نازل را برگرداندند و حال آن که دیده نشده بود که بعد از نزول بلا، توجه ثمرى بدهد. ولى روبیل به آنان یاد داد که بچه را از مادران جدا ساختند و بره‏هارا از میش‏ها جداکرده، گوساله‏هارا از ماده گاوها گرفتند، ماده‏ها را بالاى کوه بردند بچه‏هایشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشیده، روى خاک افتاده، خاک بر سر ریختند، حیوانات مادرها را به جهت علف صدا مى‏کردند اطفال خودشان، به جهت‏شیر و به جهت مادرها، گریه مى‏کردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول که از زرد شدن خورشید (اصفرارشمس ) و وزیدن بادهاى عذاب و سیاهى رنگشان که مى‏دیدند، ناله‏هاى جانسوز به (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین) ونداى «یاارحم الراحمین‏» به اوج فلک رسانیده، خلاصه محشرى به پاکردند تا آن که دعوت و نفرین پیامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، دریاى رحمت ارحم‏الراحمین به جوش آمد، حضرت اسرافیل را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم ایشان را دریاب، بلا را از ایشان دورکن...» قوم یونس توبه‏اى واقعى مى‏کنند چنان شعله‏هاى آتش ندامتشان فروزان و سوزان است که قبل از این که آتش عذاب الهى برسد، جانشان را مى‏سوزد و دیگر جاى براى آن نمى‏گذارد اما قصه بر اینجا ختم نمى‏شود، زیرا یونس که در انتظار کیفرى سخت‏بر این مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهى رامشاهده کند، اما باکمال شگفتى دید مردم به زندگى معمولى خود با نشاطى افزون، ادامه مى‏دهند. او ناراحت‏شد و در یک لحظه غافل شد که خداى بالا سر او است و جز از سر حکمت تصمیم نمى‏گیرد، علیرغم دعوت قومش مصمم شد به جاى دیگرى رود. به کنار دریا آمد، سوار قایق و یا لنجى شد، نهنگى عظیم الجثه ظاهر شد: درآن زمان معمول بود که براى نجات سرنشینان لنج‏یاقایق، به قید قرعه یک نفر را انتخاب و به کام نهنگ مى‏انداختند و قرعه بنام او در آمد، دیدند مرد خوبى است، از نو قرعه کشیدند، بازهم به‏نام او درآمد ... و بالاخره یونس را به کام نهنگ انداختند. هنگامى که او در ظلمات درون شکم نهنگ قرار گرفت‏با خود گفت : شگفتا: خداوند توبه این بندگان گنهکار را که به پیامبرش ستم کردند مى‏پذیرد، آیا توبه مرا نمى‏پذیرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهایشان کردم. و احتمالا افکار واندیشه‏هایى از این قبیل منشا انقلاب درونى یونس شد، آتش پشیمانى جانش را فرا گرفت و شعله کشید، شعله‏هایش فروزان و فروزان‏تر شد، فریاد زد: اى خداى زیباى بى عیب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقى نیست ، توخوبى ، همه وجودت جلال و جمال است، و این منم که برخود ستم کردم.

«وذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لن‏نقدر علیه فنادى فى‏الظلمات ان لااله الاانت‏سبحانک انى کنت من الظالمین‏».

خداى سبحان او را نجات مى‏دهد، همانگونه که قومش را و هر مؤمنى که راه وى را به‏پیماید. «فاستجبناله ونجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین‏»

و نتیجه سخن آن‏که: توبه قوم یونس و خود او، که دو مرتبه کاملا متفاوت از یکدیگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونى است، اما هرکدام متناسب با موقعیت‏خود. وکلام را باشعرى از سوخته‏اى شیدا و شیفته‏اى عاشق یعنى «فیض کاشانى‏» ختم کرده و زینت مى‏دهیم.

زهرچه غیریا استغفرالله

زبود مستعار استغفرالله

دمى‏کان‏بگذردبى‏یاد رویش

از آن دم بى شماراستغفرالله

زبان‏کان‏توبه‏ذکردوست‏نبود

زسرش الحذر استغفرالله

سرآمد عمرویکساعت زغفلت

نگشتم‏هوشیار استغفرالله

جوانى رفت وپیرى‏هم‏بیامد

نکردم هیچکار استغفرالله

نکردم‏یک سجودى درهمه‏عمر

که آید آن بکار استغفرالله

خطابودآنچه‏گفتم‏آنچه‏کردم

ازآنهاالفرار استغفرالله

زکردار بدم صدبار توبه

زگفتارم هزار استغفرالله

شدم‏دورازدیاریاراى‏فیض

من‏مهجورزاراستغفرالله

توبه نصوح

توبه نصوح چه توبه‏اى است؟ چه ویژگى دارد که عارفان و عالمان همواره به‏آن تشویق مى‏کنند و آن را الگوى کامل و جامع توبه مى‏دانند.

نجم‏الدین رازى در مرصادالعباد از آن یاد مى‏کند. عطار نیشابورى در تذکرة‏الاولیاء مى‏گوید: ابراهیم ادهم توبه نصوح کرد. در «کشاف اصطلاحات الفنون‏» مى‏گوید:... واصح توبه، توبه نصوح است وبالاخره خداوند تبارک و تعالى فرمان مى‏دهد که توبه نصوح کنید «یاایهاالذین آمنو توبوا الى الله توبة‏نصوحا» (اى مومنان همانند نصوح توبه کنید، توبه نصوح کنید) از امام صادق علیه الصلوة والسلام از معناى آن سؤال مى‏شود امام صادق علیه‏السلام در پاسخ مى‏فرماید:

«توبه نصوح این است که بنده خدا طورى توبه کند که تاآخر عمر به گناه باز نگردد "یتوب‏العبدثم لایرجع منه".»
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار