به گزارش سرويس بينالملل باشگاه خبرنگاران ، آنتي وار در مقاله اي به قلم "جك اسميت" مقاله اي تحت عنوان "سوابق جنگي رئيس جمهور صلح: چگونه اوباما جايزه صلح خود را ذوب كرد تا گلوله بسازد" منتشر كرده و در آن سياست هاي جنگ افروزانه و نظامي باراك اوباما را مورد انتقاد قرار داده است.
اين مقاله مي نويسد؛ وقتي باراك اوباما در سال 2008 براي رياست جمهوري اعلام آمادگي كرد، بسياري از راي دهندگان اميدوار دمكرات، او را نامزد صلح تلقي مي كردند؛ زيرا او با جنگ عراق مخالف بود (اما وقتي در مجلس سنا بود، به بودجه جنگ راي مثبت داد).
برخي ديگر تصور كردند، سياست خارجي / نظامي او در راستاي سياست هاي جورج دبليو بوش يا بيل كلينتون خواهد بود.
برخي ديگر كه تحت عنوان پروگرسيوها (مترقيها) شناخته مي شوند، واقعا فكر مي كردند سياست خارجي/ نظامي اوباما به "چپ" ميل خواهد داشت.
اما، سياست خارجي/ نظامي اوباما تداوم سياست "جنگ جهاني جورج بوش عليه ترور" تحت نام متفاوتي بود.
او جنگ هاي بوش را به پاكستان، يمن، سومالي، ليبي و جاهاي ديگر كشاند، ضمن آنكه جنگ در افغانستان را گسترش داد، بودجه نظامي را افزايش داد، با تمجيد فراوان از نيروهاي مسلح و تشديد محاصره نظامي چين، رشد نظامي گري (ميليتاريسم) در جامعه آمريكا ترويج و تشويق كرد.
چند ماه قبل، باراك اوباما عملكرد نظامي خود را خلاصه وار تشريح كرد. او گفت: "ما در دفاع از كشور خود موفق عمل كرده ايم، جنگ را عليه دشمنانمان به راه انداخته ايم، از تعداد آمريكائيان در معرض خطر كاسته ايم و رهبري جهاني آمريكا را احيا كرده ايم.
اين كار ما را ايمن تر و قدرتمندتر مي كند و اين موفقيتي است كه هر آمريكايي _ بخصوص آمريكائياني كه افتخار پوشيدن يونيفرم نيروهاي مسلح ايالات متحده را دارند_ بايد به آن افتخار كنند."
در واقع، باراك اوباما پس از نزديك به 4 سال واقعا براي نشان دادن سياست جنگ خود، ديگر چيزي ندارد. مهمتر از همه، اينكه افغانستان، جنگي كه او با اشتياق از آن حمايت كرد _طبق پيش بيني ها به ضرر او تمام مي شود. يك نماد حماقت 11 ساله بوش_ اوباما مرگ دو هزارمين سرباز آمريكايي است كه اخيرا نه به دست طالبان بلكه توسط يك افسر پليس افغان كه تحت آموزش آمريكا بوده و به اصطلاح دوست ما (آمريكا) است، كشته شد.
حقيقت اين است كه افكار عمومي افغانستان به شدت با اين تجاوز و اشغالگري آمريكا مخالف است.
اوباما اميدوار است كه پس از خروج بخش اعظمي از ارتش آمريكا از افغانستان در پايان سال 2014، اين كشور به دست طالبان نيفتد يا درگير جنگ داخلي نشود (آنطور كه در دهه 1990 اتفاق افتاد). او با دولت حامد كرزاي قراردادي منعقد كرد كه به واشنگتن امكان مي دهد هزاران نيروي خود شامل ارتش، عوامل سيا به همراه پهپادهايشان، نيروهاي نخبه عمليات ويژه و خلبانان_ را تا سال 2024 در افغانستان حفظ كند.
براي اين كار دو دليل وجود دارد، اولين دليل حفظ يك دولت تحت كنترل آمريكا تا وقتي كه ممكن باشد. دليل ديگر، حفظ نيروهاي رزمي آمريكايي در نزديكي مرز افغانستان با ايران در غرب و مرز افغانستان و چين در شرق به مدت ده سال ديگر است.
خاورميانه در هرج و مرج است. اسرائيل هنوز هم ايران را به حمله تهديد مي كند، اقدامي كه اين هرج و مرج را به يك فاجعه تبديل خواهد كرد.
دولت جديد مصر هم تا حدودي استقلال خود را از سلطه طولاني مدت واشنگتن، اعلام كرده است.
مخمصه فلسطينيان در طول دوران رياست جمهوري اوباما بدتر شده است. روابط آمريكا با چين و روسيه كاهش يافته، فقط تعداد معدودي از وعده هاي انتخاباتي در حوزه نظامي خارجي در سال 2008 محقق شده است.
او در آن سال گفت؛ در روابط خود با جامعه مسلمان جهان كه در دوران بوش به كمترين حد رسيده بود، "شروع جديدي" را آغاز خواهد كرد.
پس از سخنراني اميدوار كننده رئيس جمهور در قاهره در سال 2009، محبوبيت آمريكا کمي افزايش يافت، اما اكنون پس از حملات مكرر هواپيماهاي بدون سرنشين آمريكا به كشورهاي مسلمان، ميزان محبوبيت آمريكا فقط 15 درصد است كه حتي كمتر از دوران رياست جمهوري بوش است.
اوباما قول داده بود، روابط با آمريكاي لاتين را بهبود ببخشد، به لحاظ ديپلماتيك به ايران و كوبا نزديكتر شود، مناقشه ميان فلسطين_ اسرائيل را حل كند و زندان گوانتانامو را ببندد.
كل تحولات خارجي كه دمكرات ها واقعا مي توانند به آنها ببالند، پايان دادن به جنگ عراق (كه 4 تريليون دلار هزينه روي دست عمو سام (آمريكا) گذاشت) و کشتن اسامه بن لادن رهبر القاعده است (كه موجي از شادي را براي دمكرات ها درپي داشت).
در واقع، جورج دبليو بوش با امضاي توافقنامه اي با بغداد، قبل از روي كار آمدن رئيس جمهور جديد_ براي خارج ساختن ارتش آمريكا در پايان سال 2011، به جنگ عراق پايان داد.
اوباما از اين پيمان حمايت كرد، اما تا آخرين دقايق تلاش نافرجامي داشت تا فشار به عراقي ها هزاران نيروي آمريكايي را براي مدتي نامحدود در اين كشور نگه دارد.
باراك اوباما به عنوان يك رئيس جمهور جنگجو، جمهوري خواهان را كه در گذشته از ضعيف نشان دادن دمكرات ها در امور دفاعي هميشه بهره برداري مي كردند، درهم و برهم كرد. اوباما در تلاش براي انجام اين كار "جايزه نوبل" صلحي را كه شايسته دريافت آن را نداشت، ذوب كرد تا گلوله هاي بيشتري بسازد. او از يك مزيت نسبت به ديگران برخوردار بود، آنطور كه رئيس جمهوران قبلي در محاصره معترضان ضد جنگ قرار گرفتند، با اوباما چنين برخوردي نشد؛ زيرا دمكرات هاي "ضد بوش" علنا با سياست هاي نظامي گرايانه اوباما، مخالفتي نكردند.
اين مسئله جنبش هاي گسترده ضد جنگ آمريكا را نيز از بين برد. در دوران انتخابات رياست جمهوري، باراك اوباما در مناسبت هاي مختلف و با مبالغه در مورد تهديدهاي فزاينده و خطراتي كه مردم آمريكا با آن مواجه است، صحبت مي كرد و مي گفت؛ فقط او مي تواند از عهده برطرف كردن اين خطرات و تهديدها برآيد.
اكنون رامني هم همين روند را در پيش گرفته است. مبالغه در مورد تهديداتي كه آمريكا با آن مواجه است، كار هميشگي رئيس جمهورها و نامزدهاي رياست جمهوري دمكرات و جمهوري خواه است.
جورج دبليو بوش اين عمل غير صادقانه را به اوج رساند _گاهي اوقات به نظر مي رسيد او براي فريب كودكان از شبح هالوين داستان نقل مي كند_ اما نامزدهاي انتخاباتي امسال هم در اين كار دست كمي از بوش ندارند.
اندرو باسويچ، كلنل ارتش در جنگ ويتنام كه اكنون از مخالفان سرسخت جنگ هاي آمريكا است، در خصوص اين موضوع در مجله آتلانتيك مقاله اي نوشته است.
او مي نويسد؛ "آنچه كه در طول دوره جنگ سرد (ترس از تهديد كمونيست و جنگ هسته اي) امروز هم هنوز كاربرد دارد. براي آنكه آمريكائيان با سياست هاي نظامي شما همراه شوند، آنها را از جهنم (خطر بزرگ) بترسانيد".
امروزه، هدف اصلي اين كار ترساندن مردم است تا بدون شكايت پول ماليات هاي آنها را بزرگترين بودجه امنيت ملي/ نظامي جهان سرمايه گذاري كنند_ اين بودجه امسال 1.4 تريليون دلار است (700 ميليارد دلار آن براي پنتاگون و 700 ميليارد ديگر براي بخش امنيت ملي)
اين مسئله (بودجه عظيم) دو هدف را براي طبقه حاكم كه مسير امپرياليست را تعيين مي كنند، محقق مي سازد:
اول، موقعيت آمريكا را به عنوان قدرتمندترين ارتش در تاريخ حفظ مي كند، زيرا بدون چنين بودجه اي آمريكا نمي تواند به عنوان رهبر جهان كار كند.
دوم، آمريكا با اين بودجه مي تواند از طريق مجتمع هاي نظامي_ صنعتي پول دولت را به عنوان مشوق اقتصادي وارد اقتصاد كند.
كاخ سفيد و كنگره از كاهش هزينه هاي نظامي صحبت مي كنند و ممكن است با حذف سيستم هاي دفاع منسوخ مقداري از اين هزينه ها كم شود، اما در طول 10 سال آينده بودجه نظامي بار ديگر افزايش خواهد يافت.
اوباما در مجمع دمكرات ها، گفت: "تا وقتي كه من فرمانده هستم، ما قدرتمندترين ارتش جهان را حفظ خواهيم كرد." رامني نيز در صورت پيروزي در انتخابات، همين قول را خواهد داد.
در طول چندين دهه گذشته، شرط لازم حضور در انتخابات همين موضوع (افزايش بودجه نظامي) بوده است.
مقامات آمريكايي در مورد اينكه آمريكائيان در اختصاص بودجه ملي، سالانه جهت حفظ قدرتمندترين ماشين نظامي جهان براي برخورد و مقابله با هزاران دشمني كه با تسليحاتي ابتدايي در هزاران مايل دورتر حضور دارند، هيچ ترديدي ندارند، داستان هاي فراواني نقل مي كنند.
البته ارتش آمريكا يك هدف كاملا متفاوت دارد و آن اين است كه در مقطعي كه قدرت آمريكا در حال افول تدريجي است و چند كشور ديگر مانند برزيل، هند و چين در حال ظهور هستند، قدرت نظامي واشنگتن قصد دارد ايالات متحده را همچنان در راس جهان نگهدارد.