به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،مدتی است به این مطلب فکر می کنم که تعادل صحیح میان پدران و مادران با بچه هایشان کجاست. البته این سوال شاید خیلی کلی باشد و نشود یک راه حل همگانی برای همه ی خانواده ها ارائه داد. هر خانواده ای با توجه به شرایطی که در آن قرار دارد (مانند شرایط اجتماعی، مالی، دینی و غیره) شاید تعادل متفاوتی بین فرزندان و اولیا برقرار کند.
ولی به طور کلی، وقتی به خانواده های اطرافمان نگاه می کنیم متوجه می شویم که با گذر نسل های پی در پی، جایگاه پدران و مادران در حال نزول است. شاید دو نسل پیش غیر ممکن می بود که یک فرزند جوان به پدرش بگویید "زندگی خودم است، به شما چه ربطی دارد با آن چه کار می کنم؟" ولی این گونه جملات در نسل ما -و احتمالا نسل بعد از ما- در گوشه و کنار وجود دارند.
یکی از دلایلی که تصور می کنم در نزول جایگاه والدین تاثیر دارد، فرهنگ عمومی دهکده جهانی و بالاخص رسانه های غربی است. البته وقتی می گویم "رسانه ی غربی" منظورم این نیست که شعار بدهم. بلکه منظورم این است که همانطور که فیلم ها و سریال ها و موسیقی غربی در دنیا گسترش پیدا می کند، فرهنگ غربی را هم بالطبع با خودش با ارمغان می آورد.
نفوذ فرهگ غربی و تاثیر آن بر خانواده مشهود است چرا که در شرق (از خاور دور گرفته تا خاور میانه) احترام و جایگاهی که برای پدران و مادران قائل هستند، بسیار بالاتر از چیزی هست که در غرب (از اروپا گرفته تا آمریکا) وجود دارد. این مطلب را نه از روی تعصب می گویم نه از روی شعار، بلکه مطلبی هست که با سال ها زندگی هم در غرب (هم اروپا و آمریکا) و هم در شرق (هم در خاور دور و خاور نزدیک) به آن رسیده ام. یک حقیقت عینی است.
علاوه و عقل و علم جامعه شناسی و غیره و غیره ما با توجه به مسلمان بودن قطعا منابعی در دست داریم که بتواند به کمک کند تا "صحیح" را از ناصحیح تشخیص دهیم. آن چیزی که از منابع دینی ما برداشت می شود این است که در دین، احترام و نیکی کردن به پدر و مادر در جایگاهی فوق تصور غرب وجود دارد. یعنی در دین اسلام، احترام به پدر و مادر هم ردیف (و یا حداقل عجین با) عبادت خدا آمده است! دقت بفرمایید، این جمله چیزی نیست که بشود به راحتی از کنار آن گذشت. این مطلب هم چیزی نیست که در احادیث آمده باشد که بعضی از افراد بتوانند بر روی آن ان قلت بیاورند. متن صریح قرآن در چند آیه و سوره ی متفاوت است (به عنوان مثال در سوره نساء آیه 36، سوره انعام آیه 151، و سوره اسراء آیه 23 که می فرماید:
"پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید") حال این مقام عظیمی که برای پدر و مادر در نظر گرفته شده است، چه طور می تواند با ساز و کارهای جهان مدرن در یک جا جمع شود؟ ما در قوانین متداول دنیای مدرن داریم که اگر پدر یا مادری فرزند خودش را تنبیه بدنی کند، آن فرزند می تواند تلفن را بردارد، به پلیس زنگ بزند، از پدر و مادرش شکایت کند، و حتی آن ها را به زندان بیاندازد). نگارنده اصلا قصد ندارد کتک زدن فرزندان را ترویج دهد، ولی منظور این است که رویکرد موجود به روابط میان فرزندان و والدین در جوامع شرقی، به طور کلی با رویکردی که در جوامع غربی در این خصوص اعمال می شود فرق می کند.
در دنیای مدرن به افراد آموخته می شود که هر کس مسئول خودش است و کارش فقط به خودش ربط دارد. کسی نمی تواند به کسی بگوید چه کار بکند یا چه کار نکند. این موضوع تا جایی فراگیر است که بسیار متداول می بینیم فرزندان -پس از بزرگ شدن- با اولیای خود رابطه ی خاصی ندارند و شاید سالی یکی دو بار بیشتر همدیگر را نبینند (چون دیگر شاید کاری با هم نداشته باشند). ولی نکته ی جالب شاید این باشد که تمام آمار غربی هم نشان می دهد که هر چه رابطه بین فرزندان و والدین بهتر باشد، تاثیر بهتری بر تربیت بچه (مثلا دوری او از مواد مخدر، بهتر درس خواندن، و غیره) دارد.
در گوشه و کنار جامعه خودمان هم دیده ایم که تعدادی از خانواده های ایرانی برای این که بتوانند خودشان را با شرایط جهان مدرن که هر روز در حال تغییر و تحول است همگام نگه دارند، روابطی همردیف و همسطح با فرزندان خود برقرار می کنند. منظور از روابط همردیف روابطی است که در آن پدر و مادر خود را در سطح جوان خود قرار می دهند. یکی از دوستان ما چند وقت پیش می گفت که پدرش به او پیشنهاد کرده است که با هم سیگار بکشند، تا به او آموزش دهد که سیگار را از دست غریبه نگیرد! و اگر علاقه ای به امتحان این کار دارد همان جا جلوی پدرش برای اولین بار و آخرین بار سیگار بکشد. یا یکی دیگر از آشنایان تعریف می کرد که همواره دوست پسرهایش را به مادرش معرفی می کند، تا او هم در جریان باشد. و مادر به جای این که جلوی دختر را بگیرد، به او می گوید که پسر را به منزل بیاورد و در پیش روی مادر با هم مراوده داشته باشند. او استدلال می کرد که در این حالت اگر پسر بخواهد بیش از حد دست درازی کند، خودش را در مقابل حمایت خانواده ی دختر خواهد دید و با توجه به عواقب گسترده تر اطلاع والدین از این طریق خودش را کنترل خواهد کرد.
نظر شخصی من این است که این گونه روابط مدرن میان اولیا و جوان ها نه تنها مفید نیست، بلکه مخرب هم هست. بعید می دانم که این نوع اولیا فرزندان مناسبی به جامعه تحویل دهند. کما این که آن پسر که پدرش به او پیشنهاد سیگار را داده بود، امروز دیگر برای خودش مرد شده است و البته سیگار هم می کشد. آن دختر و پسر هم امروزه عاشق هم هستند و می خواهند با هم ازدواج کنند، و پدر دختر و پدر پسر که در جریان نبودند به طور کامل مخالف هستند و این خود آشوبی به پا کرده است.
ما به عنوان افرادی مسلمان در شرایط جهانی که روز به روز در حال تغییر و تحول است، می بایست به دنبال یک تعادل و روش مناسب برای برقراری روابط صحیح با فرزندان آینده ی خود باشیم. می بایست با اندیشه -و نه فقط با شعار- یک تعادل صحیح میان آموزه های دینی و آن چه که جریان غالب دنیا به جوان ها آموزش می دهد داشته باشیم. مشاهدات شخصی بنده در این راستا، به یک نتیجه ی تجربی رسیده است. وقتی می گویم تجربی، منظور این است که نه از روی علم روانشناسی به آن رسیده ام و نه از مطالعات دینی. بلکه مشاهداتم به من آموخته اند که، بهترین راه حل برای ما، این است که با حفظ جایگاه پدر و مادر، با محبت کردن به جوان ها آن ها را پرورش دهیم. یعنی نه آن گونه باشد که فقط بر جایگاه رفیع و تحکمی پدر و مادر پافشاری کنیم که جوان زیر این فشار خورد شود، و نه این که آن قدر حس روشنفکری و جو مدرنیته ما را بگیرد که با فرزندانمان هم سطح شویم. نمی دانم.
مانند همیشه به غیرکامل بودن نظر خودم اعتراف می کنم، و امیدوارم در آینده موضوع برای همه ی ما روشن تر بشود، تا بتوانیم انسان های پاک تر، صالح تر، و بهتری را تربیت کرده و بر روی کره ی زمین مستقر سازیم.