به گزارش
گروه حوادث باشگاه خبرنگاران به نقل از ايران شوک ؛اين زن 31 ساله پنج سال پيش شوهرش را در رباطكريم به قتل رساند.
9 مردادماه سال 87 مأموران كلانتري رباطكريم در جريان درگيري مرگباري بين زوج جواني قرار گرفتند. خيلي زود پليس خود را به بالاي سر پيكر بيجان مرد 48 سالهاي به نام علي كه غرق در خون بود، رساند.
عامل جنايت خانوادگي كه مريم نام دارد و مادر خانواده است، در حالي كه وحشتزده بود، با ورود مأموران به قتلگاه خود را تسليم كرد و با صداي لرزان گفت: هرگز قصد كشتن شوهرم را نداشتم و ناخواسته اين حادثه اتفاق افتاد.
وي افزود: 19 سال پيش زماني كه 14 سال بيشتر سن نداشتم، به عقد شوهرم درآمدم و زندگيمان را آغاز كرديم و الآن پسري 17 ساله داريم.
علي مرد خوبي بود، خيلي مرا دوست داشت، اما هميشه نسبت به بچهمان حسادت ميكرد و حتي چندينبار به قصد كشتن پسرم به سمت وي حملهور ميشد، اما من مانعش شدم و در طول اين 19 سال زندگي كه با وي داشتم، از ترس اينكه به بچهمان آسيبي نرساند، شبها خوابم نميبرد و هميشه وحشت داشتم و كابوس ميديدم. حتي براي نجات جان پسرم به دادگاه خانواده رفتم و دادخواست طلاق دادم، اما علي بشدت مخالف جدايي بود، از طرفي نيز نسبت به پسرمان خيلي حسادت ميكرد.
شب حادثه نيز به همراه وي و پسرم براي خوردن شام به بيرون رفتيم، هنگام برگشت در بين راه حرفمان شد و به من گفت كه تو به پسرمان بيشتر توجه ميكني و نسبت به من بياهميتي! همان شب وسايلم را جمع كردم تا به همراه پسرم به خانه پدرم بروم، اما علي مانع رفتنمان شد. وقتي وارد خانه شديم، درگيري بين ما شدت گرفت و علي به آشپزخانه رفت و چاقويي را برداشت، قصد حملهور شدن به پسرم را داشت كه من جلو رفتم و چاقو را از دستش گرفتم و ناخواسته ضربهاي به وي زدم.
وقتي به خودم آمدم، ديدم علي غرق در خون است، وحشتزده فرار كردم و با داد و فرياد از همسايهها كمك خواستم و حتي به پليس 110 نيز زنگ زدم. اما دير شده بود، وقتي به خانه برگشتم، ديدم علي ديگر زنده نيست. خيلي پشيمان بودم، چرا كه حق همسرم مرگ نبود!
اين زن كه در آستانه قصاص قرار گرفته بود، با گذشت پسرش كه تنها وارث پدر بود، از مجازات مرگ رهايي يافت و پس از پنج سال از زندان آزاد شد. مريم كه براي فك پلمب خانهاش به دادسراي امور جنايي تهران مراجعه كرده بود، ابتدا سكوت كرد تا اينكه زندگياش را درس عبرتي براي ديگران دانست.
گفتي كه حق همسرت مرگ نبود، چرا؟
علي مرد خوبي بود و خيلي مرا دوست داشت، تنها به پسرمان حسادت ميكرد، اما باز هم ميگويم حق شوهرم مرگ نبود.
پس چرا علي را كشتي؟
يك اتفاق بود، نميخواستم وي را بكشم، براي اينكه چاقو را از دستش بگيرم تا به پسرم ضربهاي وارد نكند، با وي درگير شدم، انگار قدرتم زياد شد و چاقو در كش و قوس دعوا وارد بدنش شد.
ميخواستي طلاق بگيري،پس چرا ميگويي دوستش داشتي؟
با وجود اينكه وي 11 سال از من بزرگتر بود، من نيز عاشقاش بودم، لحظههاي خوبي با وي داشتم، هرگز فراموش نخواهم كرد تنها مشكل همسرم، بچهمان بود، نميدانم چرا اينقدر نسبت به پسرمان حسادت ميكرد. زندگي خوبي داشتيم، اما همينكه بچهمان بزرگ شد، علي بناي ناسازگاري ميگذاشت و زندگي را براي من و پسرم تلخ و سياه كرده بود.
پسرت چه واكنشي داشت؟
پسرم زماني كه شوهرم را كشتم، 10 سال بيشتر نداشت و در مدت زماني كه من در زندان به سر ميبردم، وي خيلي آوارگي و سختي كشيده بود، تنها حرفش گذشت از قصاص من بود، نميخواست بيشتر از اين زندگي زجرآوري داشته باشد.
خوشحالي كه آزاد شدي؟
خيلي، اما از قتل شوهرم پشيمانم و هميشه در عذابم، چرا كه دوست نداشتم چنين سرنوشتي در زندگيام رقم بخورد. /ل