به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران کرمانشاه
دکتر آلواس آلزايمر در سال 1906 اين بيماري را در آلمان کشف نمود و به اين دليل بيماري آلزايمر به نام ايشان ثبت شده است .
بيماري آلزايمر قابل پيش بيني نمي باشد و تأثير مشخصي بر روي مغز مي گذارد. گاه بيماران مبتلا به اين بيماري ديوانه محسوب مي شده و هنوز هم محسوب مي شوند. بدين معني که سلولهاي مغزشان در حالت تخريب و معدوم شدن است و نتيجتاً طرز فکر و رفتار آنها تغيير کرده و تحت کنترل آنها نيست ، و چون کنترلي بر روي بيماري خود ندارند قادر به تمايز خوب و بد، صحيح و غلط نبوده و ممکن است به راحتي نزديکترين فردي که برايشان خدمتي انجام مي دهد را رنجانيده و حتي پرخاشگري نمايند. علايم و نشانه هاي بيمار در هر فرد منحصر به فرد بوده و الگوي يکساني براي تشخيص آنها وجود ندارد. علت تفاوت در آثار بيماري ، وجود تفاوت و پيچيدگيهاي مغز و روح افراد و شدت و ضعف بيماري مي باشد.
عليرغم تفاوت هاي فردي در بين مبتلايان ، عموماً علايمي را براي تشخيص مي توان در نظر گرفت . اين علايم اگر مکرّر ديده شوند، مي توانند شک ما را به وجود بيماري برانگيزاند،
اولين اثر اين بيماري فراموشي است . البته هميشه فراموشي در سن بالا دليل بر آلزايمر نيست . فراموشي از همان مراحل اوليه آلزايمر قابل توجه بوده و با پيشرفت بيماري شديدتر مي شودبا پيشرفت بيماري ، نارسايي هاي حافظه شديدتر شده به حدي که بيمار به طور مکرّر نام اطرافيان ، فرزندان ، و مراقبان خود را فراموش مي کند؛
بتدريج که حافظه کوتاه مدت ضعيف تر و کم کم محو مي شود، بيمار توانايي به ياد آوردن لغات مناسب براي جمله بندي را از دست مي دهد. توانايي نگهداري زنجيره افکار و ترتيب جملات نيز در بيمار مختل مي شود، به طوري که گاه بيمار در جمله سازي درمانده مي شود. وقتي که بيمار متوجه اشتباه خود در جمله بندي مي شود سعي مي کند کمتر صحبت کند و معمولاً مي گويد: "فراموش کردم چه مي خواستم بگويم ". خواننده محترم بايد به خاطر بسپارد که با افزايش سن ، اکثر افراد سالم ، گاه جمله يا مطلبي را فراموش مي کنند ولي بعداً آن را به ياد مي آورند. امّا بيماران آلزايمري جمله يا مطلب فراموش شده را ديگر به ياد نمي آورند و اين باعث عصبانيت و افسردگي بيمار مي شود.
لازم به ذکر است که هر نوع فراموشي زاييده آلزايمر نبوده و حتي افراد کاملاً سالم ، در شرايط خاص روحي و رواني يا هنگام خستگي دچار فراموشي مي شوند.
به موازات کاهش توانايي تکلم و بيان ، توانايي خواندن نيز کاهش مي يابد. دليل آن روشن است ، چون قدرت تمرکز فکر کاهش يافته ، بيمار قادر به نگهداري اطلاعات به مدت لازم نيست و چون نمي تواند جمع بندي کند، توانايي استفاده از اطلاعات را از دست مي دهد. مي دانيم که "خواندن " و "نوشتن " نياز به تمرکز دارند و هر دو براي بيماري که ارتباط منطقي بين زنجيره تداعي هاي افکار خود را از دست داده بسيار دشوار مي شود. وقتي بيمار احساس مي کند خواندن برايش سخت شده و نمي تواند معني جملات را دريابد، از خواندن و نوشتن فاصله مي گيرد و اين خود باعث تشديد بيماري مي شود.
يکي از علايم بسيار آزاردهنده ، فراموش کردن اسامي اطرافيان يا بستگان مي باشد. اين آزار دوجانبه است . اطرافيان و مخصوصاً مراقبين بيمار از اينکه توسط بيمار شناخته نشده و از زحمات آنها قدرداني نمي شود رنج مي برند و بي اطلاعي از شرايط فکري بيمار مي تواند اين مشکل را تشديد کند.
بيماران احساس مي کنند به علت افت مهارتهاي فکري و ناتواني و نقصان حافظه ديگر به درد جامعه نمي خورند و شوق و علاقه خود را به زندگي و هر چيز جالبي از دست مي دهند. آنان تفريحات را بي معني دانسته و حتي رابطه با دوستان را فراموش مي کنند يا بي اهميت مي انگارند. تداوم اين رفتارها باعث افسردگي شده که به نوبه خود باعث تشديد بيماري آلزايمر مي شود.
تبادل اطلاعات بين سلولهاي عصبي مغز، اعصاب بدن و عضلات ، حرکت بدن را امکانپذير مي کند. اگر اين مبادلات در اثر معيوب شدن سلول هاي مغز مختل نشود، هماهنگي حرکات بدن تحت تأثير قرار مي گيرد. عدم هماهنگي ، با پيشرفت بيماري تشديد مي شود. زماني که هماهنگي بين دستورات مغز و حرکت اندام مختل مي شود، لباس پوشيدن ، غذا خوردن ، نوشتن ، رانندگي و تقريباً تمامي اعمال جسمي فرد دچار اشکال شده و بيمار محتاج کمک ديگران مي شود.
بيماري آلزايمر مستقيماً باعث مرگ بيمار نمي شود ولي به طور غيرمستقيم زمينه مرگ در اثر عوامل ديگر را فراهم مي کند. در طول 100 سالي که از کشف اين بيماري مي گذرد، تاکنون حتي يک نفر از اين بيماري نجات پيدا نکرده است . در آخرين مرحله بيماري ، به قدري آسيب ديدگي مغز پيشرفت مي کند که کنترل ساده ترين اعمال اعضاي بدن را از دست مي دهد. دستگاه ايمني که بايد بدن را در برابر عفونت ها و سرطان حفاظت کند از کار مي افتد. مغز حتي قادر به تعيين و تنظيم نيازهاي خود به مواد مغذي و مايعات نبوده و گاه بيماران آلزايمري از گرسنگي فوت مي کنند، درست مانند يک کشتي بدون ناخدا که بدون کنترل روي آب حرکت مي کند و سرانجام با يک صخره تصادم مي کند. گاهي بي تحرکي و فقدان فعاليت جسمي باعث سکته قلبي و مغزي مي شود. در اغلب موارد، فعاليت قلب و ديد دچار اختلال مي شود و سوء تغذيه زمينه مساعد براي ابتلا به ساير بيماريها را فراهم مي کند. بيماراني که در اوايل شروع بيماري آلزايمر فوت مي کنند، اغلب دچار سوانحي از قبيل تصادف در خيابان و سقوط از پله شده اند /س.