بحرانهایی که منجر به قیام ملت شد و جنبشی به نام جنبش والاستریت ایجاد کرد؛ که هزاران جوان آمریکایی در مقابل ساختمان وال استریت تجمع کرده و خواستار ختم تبعیضهای اقتصادی و رفع مشکلات اقتصادی بودند و بارها نیز به شدیدترین نحو ممکن توسط نیروهای امنیتی آمریکا، سرکوب شدند از طرف دیگر جامعه آمریکا گرفتار شدیدترین معظلات اجتماعیست که شاید مصداق آنها را در هیچ کجای دنیا به این فزونی مشاهده نکنيم.
این نوشته مروری بر اساس نوشته تحلیلگران و سایتهای تحلیلی داخلی و خارجی است، بر آن است تا گوشهای از این بحرانهای به ظاهر مغفول شده از دید سیاستهای کبکی دولتمردان و روسای آمریکا را به تصویر کشد تا شاید تلنگری باشد برای تجدید سیاستهای آینده کاندیدای منتخب تا قبل از این که سونامی از دورن مخرب بحران ، منجر به متلاشی شدن ساختار نشود ،تصمیمات ارزنده ای برای وضعیت داخلی امریکا اتخاذ شود.
اهم این بحرانهای به شرح زیر است:
هفت بحران اقتصادی
بحران نام آشنای امریکا که بسیاری از تحلیل گران آن را پاشنه آشیل دولت امریکا میدانند. بیش از 60 سال از جنگ جهانی دوم میگذرد و ایالات متحدۀ آمریکا در میان کشورهای جهان در این مدت بزرگترین اقتصاد طبقۀ متوسط را ساخته است و جالب اینکه خود این کشور نیز طی دهههای اخیر آن را از بین برده است.
پایگاه اینترنتی کانترپوینت نوشت: بعد از جنگ جهانی دوم، سرعت بالای اقتصاد آمریکا، رشد طبقه متوسط را به دنبال داشت. در آن زمان فقیرترین خانوارهای آمریکایی نیز متعاقب رشد سریع اقتصاد آمریکا از آن تغییر و تحولات منتفع شدند.
سپس در دهه 1970 و دقیقاً بین دو شوک بزرگ نفتی که با تورم بالا نیز همراه بود، اقتصاد آمریکا در وضعیت بدی قرار گرفت. در نتیجه دولت آمریکا ناتوان از پذیرش اجماع میان چپ و راست سیاسی، اقتصاد ریگانی را جایگزین آن نمود، در حالی که جملۀ معروف ریچارد نیکسون: "ما همگی کینزی هستیم" گویای واقعیت دیگری بود.
متعاقباً گسترش تکنولوژی و رقابت خارجی، بازار کار، دستمزدها و بورس را مجدداً رونق بخشید و رشد اقتصادی بار دیگر به کشور بازگشت. در نتیجۀ بازگشت رشد اقتصادی، طبقه ای که سرمایه گذاری کرده بودند، یعنی 20% ثروتمندها بیشتر منتفع شدند.
در نتیجه این تغییرات چندان به نفع طبقۀ متوسط و فقیر جامعه نبود. دهۀ 2000 نیز برای خانوارهای آمریکایی بدترین سالها بود و هیچ تضمینی وجود ندارد که آینده از روزهای امروز روشن تر باشد.
به گزارش روزنامۀ اکسپرس، نرخ بیکاری در آمریکا رقم 8.3% را نشان می دهد و بدهی آمریکا از مرز 100% تولید ناخالص داخلی عبور کرده و جمهوریخواهان و دمکراتها ماههاست که ناتوان از دستیابی به اجماع بر سر بودجه هستند.
طي ماههای گذشته تنها 80 هزار فرصت شغلي جديد در اقتصاد آمريكا ايجاد شده است. اين براي چندمین ماه متوالي است كه روند اشتغالزايي در اقتصاد آمريكا با كاهش روبه رو شده است .
نرخ بيكاري آمريكا تا
پايان ماه گذشته نيز به بيش از 8/2 درصد رسيده است . نرخ بيكاري آمريكا از فوريه
2009 ميلادي تا كنون بالاي 8 درصد بوده است كه اين مسئله از سال 1948 ميلادي بي
سابقه است . آمريكا بايد براي كاهش نرخ بيكاري به كمتر از 8 درصد بيش از 200 هزار
فرصت شغلي در ماه ايجاد كند . نوادا با نرخ بيكاري 11/6 درصدي بالاترين نرخ بيكاري
را در اختيار دارد و رود آيلند با 10/9 درصد و كاليفرنيا نيز با 10/7 درصد در رتبه
هاي بعدي قرار دارند .
ايالت داكوتاي شمالي با نرخ بيكاري 2/9 درصدي و نبراسكا نيز با نرخ بيكاري 3/8 درصدي كمترين نرخ را در اختيار دارند.
بنابراين در اينجا ما با نوعي بحران مزمن روبه رو هستيم كه غلبه بر آن به هيچ عنوان آسان نخواهد بود.بحران اقتصادي آمريكا بحراني مقطعي نيست كه به راحتي بتوان بر آن غلبه كرد بلكه بحراني به لحاظ زماني و مكاني دامنه دار است.
اقتصاد آمريكا كه در سه ماهه اول سال جاري ميلادي به زحمت توانسته است خود را حركت دهد، ، استخدام ضعيف تر، مصرف كنندگان عصبي، توليد راكد و مشكلات اقتصادي اروپا، همه و همه ميتوانند يك نگراني ديگر را دامن بزنند: «يك ركود اقتصادي ديگر».تهديدات متوجه اقتصاد آمريكا باعث شده است كه مصرف كنندگان كه 70 درصد اقتصاد آمريكا را تشكيل مي دهند، براي خرج كردن پولشان مضطرب به نظر برسند.
تعداد مشاغل كم است و پرداخت ها به اندازه تورم بالانمي روند. خرده فروشي هم براي سومين ماه پياپي در ماه ژوئن سقوط كرده و دربيشتر نقاط آمريكا، نرخ توليد كاهش يافته است.آمريكا همچنان با كاهش رشد اقتصادي و افزايش نرخ بيكاري روبه رو است . در شرايط پيچيده كنوني اجراي سياستهاي انبساطي پولي به تنهايي نميتواند موجب افزايش رشد اقتصادي و كاهش نرخ بيكاري شود.
بر اين اساس، رشد اقتصادي آمريكا از 3 درصد در سه ماه پاياني 2011 ميلادي به كمتر از 1/9 درصد در نیمه اول 2012 ميلادي رسيده است .صندوق بين المللي پول نيز در تازه ترين گزارش خود پيشبيني نسبت به رشد اقتصادي آمريكا در سالهاي 2012 و 2013 ميلادي را كاهش داده است. نرخ بيكاري آمريكا نيز در سه ماه دوم 2012 ميلادي به بيش از 8/2 درصد رسيده است.
در هر صورت بحران اقتصادي بر ايالات متحده آمريكا سايه افكنده است و اين بحران خود را به مواردي متعدد تسري داده است .هم اكنون وضعيت اقتصادي ايالات متحده به شدت بحراني است و همين شدت بحران سبب شده است تا كاخ سفيد عملا قدرت مانور خود را در بسياري از موارد از دست بدهد .تازه ترين گزارش وزارت بازرگاني آمريكا نيز نشان ميدهد ميزان خرده فروشي در اين كشور طي ماه ژوئن با افت 5/0 درصدي روبه رو شده است . اقتصاد آمريكا در سه ماه نخست امسال به طور ميانگين 226 هزار فرصت شغلي ايجاد كرده است در حالي كه اين رقم در سه ماه دوم امسال به كمتر از 75 هزار فرصت شغلي رسيده است.
بحرانهاي فرهنگی اجتماعی
به گفته فوکویاما: "به نظر من جامعه آمریکا با بحرانهای جدی روبه روست که آینده آن را تهدید میکند، مشکل جهان امروز، اقتصادی، سیاسی و … نیست بلکه بحران ناشی از فروپاشی انسجام اخلاقی است ".
علاوه بر آمار مربوط به سقوط برخی مولفه های مهم در زمینه اجتماعی ، عوامل متعددی را می توان در زمره مواردی ذکر کرد که شمارش معکوس را برای نابودی ساختار جامعه ایالت متحده آمریکا آغاز نموده اند.عامل اساسی و مهمی که در ورای این عوامل تأثیر اساسی دارد، رویکرد تساهل محورو رواداری نسبت به مسائل غیراخلاقی در جامعه است. در سالیان اخیر شاهد افول قدرت اقتصادی و نیز چهره سیاسی آمریکا نزد افکار عمومی بودیم اما آنچه که بیش از هر چیزی در بلندمدت جامعه آمریکا را دچار انحطاط خواهد نمود فروپاشی اخلاقی این کشور است.
میزان بالای جرم جنایت، مصرف مواد مخدر، سقطجنین، همجنسبازی و فروپاشی
متعاقب بنیان خانواده، بوجود آمدن جامعهای پلیسی، از بین رفتن ارزشهای مذهبی،
افزایش شدید بیبند و باری جنسی و جرمهای مرتبط با آن از جمله مسائلی هستند که به
مرور زمان آمریکا را از درون متلاشی میسازند.
آمارهایی که اخیرا توسط مؤسسات و نهادهای گوناگون خصوصی و دولتی آمریکا منتشر شدهاند همگی مؤید این مطلب هستند که با گذر زمان ارزشها و آرمانهای انسانی و اجتماعی در آمریکا تضعیف شده و جای آن را نوعی فردگرایی افراطی توأم با فرهنگ مصرفگرایی رادیکال گرفته است. در گزارش حاضر سعی شده است تا نگاهی گذرا به برخی از عوامل مؤثر در فروپاشی اخلاقی آمریکا بیندازیم.
در این نوشتار به برخی از مهم ترین موارد فوق اشاره میشود:
کاهش امید به زندگی
در آخرین گزارشی که از شرایط زندگی مردم کشورهای جهان سوم ارائه شد، امید به زندگی آنها مورد بررسی قرار گرفت.
این در حالی است که امید به زندگی در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته کمی بیشتر از کشورهای جهان سوم بوده و البته، نه تنها بهبودی در آن مشاهده نشده؛ بلکه شرایط زندگی برای آنها بدتر نیز شده است."موسسه بهداشتی استاندارد و تکامل" وابسته به دانشگاه واشنگتن که از سال ۱۹۸۹ به بررسی و محاسبه امید به زندگی در آمریکا و مقایسه آن با سایر کشورها میپردازد، اعلام کرده است: درصد امید به زندگی در میان آمریکاییها نسبت به سال گذشته کاهش یافته است.
یافته های این موسسه، از دو جنبه هشدار دهنده است: امیدبه زندگی در آمریکا نه تنها همانند بسیاری از کشورهای اروپای غربی، اسکاندیناوی، استرالیا و ژاپن رشدی نداشته؛ بلکه کاهش امید به زندگی در آمریکا، اختلالات گسترده ای از یک ایالت دیگر دارد.
در سال ۲۰۰۹ متوسط امید به زندگی در میان مردان آمریکایی، ۷۶/۲ سال و در میان زنان آمریکایی ۸۱/۳ سال بود که به بالاترین نرخ رشد خود از سال ۱۹۸۹ رسیده بود، اما به گفته "ویلیام هایزل” مسئول این بررسی، اینها تغییرات جزئی هستند که به هیچ عنوان در شرایط اجتماعی این کشور تاثیری ندارد.
تولد یک آمریکایی در ایالات مختلف این کشور، با امید به زندگی آن متفاوت است. در شهر "مارین کانتی” کالیفرنیا، درآمد یک فرد معمولی تا ۹۱ هزار دلار در سال است و امید به زندگی این فرد تا ۸۱ سال میرسد.
این در حالی است که درآمد ۲۴ هزار دلاری یک شهروند می سی سی پی، امید به زندگی او را از ۶۶ سال بالاتر نمی برد. این نرخ تطابق کاملی با امید به زندگی در یک کشور جهان سوم همچون پاکستان دارد. این روند در ایالت های کانزاس، فلوریدا و ویرجینیا نیز به همین صورت میباشد.
براساس آمارهای این موسسه؛ مصرف تنباکو، کلسترول بالا، فشار خون، چاقی و مصرف الکل به مراتب در ایالاتی که امید به زندگی در آنجا کم بوده، رکورد بیشتری داشته است و در همین راستا مرگ ناشی از عوامل ذکر شده در آن ایالات نیز بالاتر بوده است.البته رکورددار بودن مرگهای ناشی از فقر، بیکاری، شرایط استرسزاي شغلی و بازپرداخت وامهای سنگین را نباید نادیده گرفت.
آمار پیش رونده طلاق
اندرو چرلین جامعه شناس، استاد دانشگاه جانز هاپکینز که کتابی با این نام نگاشته است، در این کتاب می نویسد: "آمریکاییان از هر ملت دیگری در دنیا سریعتر طلاق می گیرند، از هر ملت دیگری سریعتر روابط تازه از سرمی گیرند، وسریعتر ازتمامی مردم دیگر دنیا هم تجدید فراش می کنند."
آمار رسمی حاکی از آن است که ۴۱ درصد از ازدواجهای اول، ۶۰ درصد از ازدواجهای دوم، و ۷۳ درصد از ازدواجهای سوم در آمریکا به جدایی میانجامد.
آمریکا بالاترین آمار طلاق را در تمام
دنیا دارد. بچههای طلاق در آمریکا، در چرخه معیوبی گرفتار میشوند که ناشی از این
آمار بالای طلاق و آمار بالای ایجاد روابط تازه و ازدواج مجدد است.
فرزندان والدینی که از هم جدا شده اند، ناگزیرند با حضور جفت تازهای در زندگی پدریا مادرشان که به سرعت بخشی از زندگی آنها هم میشود و مرتب هم جای خود را به جفت تازهای میدهد، خو کنند؛ و این الگو و تغییرات متعاقب آن، آسیبهای جبران ناپذیری به رشد روانی کودکان و نوجوانان میزند.
دربسیاری موارد، یکی از دو همسر یا هر دو نفر از ازدواج قبلی فرزندی دارند که باید در یک خانه زندگی کنند و تغییر شرایط و زندگی با هم را بپذیرند.
روانکاوان کودک می گویند از آمار آسیب روانی کودکان آمریکایی حیرت زده شده اند، آماری که نشان میدهد کودکان آمریکایی که والدین مزدوج دارند، تا سن پانزده سالگی، شش درصد بیش از فرزندان زوجهای مجرد سوئدی دچار صدمات شدید روحی میشوند.
چهل درصد کودکان آمریکایی تا سن پانزده سالگی شاهد جدایی والدینشان هستند، در حالی که این آمار درسوئد سی درصد است. شمار فرزندان آمریکایی که سه سال پس از جدایی والدینشان، شاهد ازدواج مجدد یکی از آنها هستند، چهل و هفت درصد بیش از جامعه آماری سوئد است.
بچههای طلاق شامل سه دستهاند که هر کدام به نوعی خودشان را در جدایی والدینشان مقصر میدانند. خردسالان، نوجوانان و جوانان در این دسته بندی قرار میگیرند به طوریکه کودکان ۹ تا ۱۲ ساله دچار افسردگی می شوند و بچه های ۱۳ تا ۱۹ ساله دست به کارهای ریسکی میزنند و حتی درگیر روابط جنسی می شوند. تنها ۵۰ درصد ازدواجها در غرب سر و سامان دارد چرا که نیمی از زوجها به هم خیانت میکنند.
آمار سقط جنین در آمریکا
وضعیت بارداری در ایالات متحده آمریکا نیز با توجه به آمار مراکز علمی و تحقیقاتی همچون موسسه گاتمچر، حکایت از واقعیات ناخوشایندی دارد؛ بنابر آمار گاتمچر، نزدیک به نیمی از حاملگی زنان آمریکایی ناخواسته بوده و دلایل متنوعی همچون عدم استفاده از وسایل پیشگیری، اعمال غیر اخلاقی، تجاوز و ... وجود دارد.
از سوی دیگر، با توجه به قانونی شدن سقط جنین در آمریکا و ایجاد مؤسسههای خصوصی برای انجام عمل سقط جنین و حتی خریداری جنین از زنان و خانوادهها، بازار سقط جنین در آمریکا بسیار پر رونق است.
بنابر تحقیقات ویکی ایوان" محقق کلیسای سان فرانسیسکو" با توجه به فعالیتهای وسیع و فاقد محدودیت مؤسسات خصوصی در آمریکا، این طور به نظر میرسد که سیاستهای دولتمردان برای سهولت این مسئله بسیار پررنگ است تا جایی که بنابر اسناد منتشر شده، مؤسسات خصوصی سقط جنین در انتخابات ریاست جمهوری به عنوان حامیان مالی کاندیداها محسوب می گردند.
همجنسگرايي
در میان خبرهای گوناگون ، هر روز به خبری از اوضاع بی اخلاق امریکا مبنی بر رواج همجنسبازی و همجنسگرایی آن هم توسط خود دولتمردان و حمایت همه جانبه دستگاههای قضایی برخورد میکنیم که باعث تاسف و نزول شان انسانی میشود.
خبرهایی از این قبیل که مثلا "بارنی بارک ، نماینده 72 ساله مجلس نمایندگان امریکا با همجنس 42 ساله خود ازدواج کرد یا مشروعیت همجنس بازان در امریکا و بسیاری دیگر که حکایت از بحران شدید اخلاقی در این جامعه به ظاهر متمدن دارد.
بررسیهای
انجام گرفته توسط مراکر تحقیقاتی نشان میدهند که گرایش به همجنسبازی در جامعه
آمریکا رو به افزایش است. به گزارش اندیشکده "راه سوم" (Third
Way) در 15 سال اخیر حمایت عمومی از ازدواج همجنسگرایان در
آمریکا از 27 درصد به 53 درصد افزایش یافته است.
این بررسیها همچنین نشان میدهند
که شمار شرکتهایی که به کارکنان همجنسگرا مزایا و کار میدهند از 19 شرکت به 291
شرکت افزایش یافته است. بر اساس این بررسی، 58 درصد از مردم آمریکا بر این باورند که همجنسگرایان
باید توسط جامعه مورد پذیرش واقع شوند و این در حالی است که این آمار از سال 1996
تاکنون، 14 درصد افزایش داشته است.
باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا به طور رسمی قانون 17 سالهای را که مانع از خدمت آشکار همجنسگرایان در ارتش آمریکا می شد، لغو کرد. این در حالی است که گزارشات متعددی در رسانههای در مورد همجنسباز بون خود اوباما نیز مطرح شده است. وی همچنین اخیرا یک قاضی همجنسباز یهودی را به عنوان قاضی دیوان عالی آمریکا منصوب کرده است.
نتیجه گيری
توصیه اکیدی
که باید به کاندیداهای انتخابات 2012 ریاست جمهوری آمریکا کرد این است که الویت
اول و نهایی خود را بر سر حل بحرانهای جاری جامعه خود قرار دهند که چه بسا برخی
از این بحرانهای تاریخچهای به درازای عمر بشریت دارند.
آنچه که انتظار نداریم در تصمیم گیری های دولتمردان آینده مشاهده کنیم ، عقلانیت است ؛چرا که از هم اینک بنای بیش از 70 درصد سیاست های آینده خود را بر سر سلطان جهان شدن نهاده اند که این با واقعیت امروز بسیار متفاوت است.
آن چیزی که ما از امریکا میبینیم این است که اگر به همین منوال پیش رود دیری نخواهد پایید که کشتی ناموفقش غرق در اقیانوسی میشود که این اقیانوس هشدار پیشرفت کشورهای جهان سوم را دائماً به گوش می رساند ولی گوش های مهر زده شده دولت مردان امریکا این را نمیشنوند و در نهایت اینکه حل معظلات و بحرانهای حل نشده داخلی امریکا ، مساله ایست که راه حل بازگشت آمریکا از به گل نشستگی چندین ساله خود میباشد.
انتهاي پيام/