ابعاد بازی کاملا در حال شفاف شدن است و بزودی هیچ ابهامی باقی نخواهد ماند. در حالی که در صحنه مواجهه با دشمن خارجی و تحریمها، موفقیتهای نظام روز به روز در حال فزونی است و حالا دیگر حتی آمریکاییها هم به کند شدن تیغ تحریم اعتراف میکنند.
میبینیم که از یک سو در بازار داخلی بیآنکه اتفاق ویژهای در صحنه سیاست داخلی یا خارجی رخ داده باشد؛ قیمت دلار از 2000 تومان به بالای 3000 تومان صعود میکند، اسرائیلیها از ورشکستگی اقتصاد ایران سخن میگویند و وعده تشدید قریبالوقوع تحریمها و پس از آن آغاز ناآرامیهای اجتماعی در ایران را میدهند.
کسانی در دولت نسخه مذاکره و رابطه با آمریکا را میپیچند و جریان فتنه هم که تازه آبی زیر پوستش دویده، تند و تند مصاحبه و بیانیه بیرون میدهد که اصولگرایان باید هر چه زودتر اعتراف کنند در اداره کشور شکست خوردهاند! فقره به فقره این بازی با هم هماهنگ شده است.
بازیگران این بازی چه بدانند و چه ندانند در حال پر کردن یک پازل هستند. البته احتمال بازی ناآگاهانه بسیار کم و بلکه نزدیک به صفر است. همه آنها که قیمت ارز را دستکاری میکنند، نسخه سازش میپیچند، نسبت به آغاز شورش اجتماعی ابراز امیدواری میکنند یا در حال لابی برای اعمال تحریمهای جدیدتر هستند، شریک یک سناریو هستند؛ اینکه در داخلاند یا خارج و نام و نشانشان چیست، چندان اهمیتی ندارد.
از چند ماه پیش روشن بود که به اینجا خواهیم رسید و از حالا روشن است که مسیر در چند ماه آینده چیست. برای آنکه خط سازش احیا شود، باید خط مقاومت شکست خورده و به بنبست رسیده به نظر برسد و برای اینکه جامعه شیرفهم شود که خط ایستادگی و مقاومت و اصولگرایی شکست خورده، علم سازش را نه سازشکاران شناخته شده و نام و نشاندار، بلکه کسانی باید بردارند که تا پیش از این درون خانواده اصولگرایی، منتسب به این جریان و مولود آن بودهاند ولو اینکه خود هرگز به این موضوع باور نداشتهاند. حالا به نزاع اصلی رسیدهایم. سازش یا مقاومت؟ رابطه و مذاکره با آمریکا یا تداوم مواجهه راهبردی در وضع بدر و خیبر؟
یکم- سوال اول این است: چه مقدار از مشکلات فعلی کشور بویژه در حوزه اقتصادی مربوط به منازعه با غرب، تحریم و سرشاخ شدن با آمریکاست؟ این سوال مهمی است، چرا که پاسخ به آن به ما نشان خواهد داد که اساسا صورت مساله را درست نوشتهایم یا نه.
آیا وضع کنونی بازار ارز محصول تحریمهاست؟ این ستون مجال بسط این نکته را ندارد و اکنون هم فرصت باز کردن سر برخی بحثها نیست. اجمالا وضع فعلی ارز قطعا ناشی از این نیست که درآمدهای ارزی کشور قادر به تامین نیازهای ارزی کشور نیست.
قبل از همه خود آمریکاییها میدانند که پروژه تحریم خرید نفت و بانک مرکزی به فضاحتی گرفتار شده است که بهتر است صدایش را درنیاورند و در هم نمیآورند. هدف این تحریمها این بود که ایران نفت نفروشد، اگر فروخت، ارز ناشی از آن وارد کشور نشود و اگر شد، ایران قادر به خرید کالاهای مورد نیازش با این ارز از بازارهای خارجی نباشد.
واقعیت این است که هیچکدام از این اتفاقات رخ نداده است، بلکه برعکس بانیان پروژه تحریم دریافتهاند که اساسا رخ دادنی نیست. بنابراین مشکل کمبود ارز نیست. پس مشکل کجاست؟ این سوال خطیری است که پاسخ آن را در 3 حوزه باید جستوجو کرد:
1- در عملکرد دستگاه اجرایی به عنوان بزرگترین عرضهکننده ارز به بازار و اینکه بزرگترین نهادی که از جهش قیمت ارز سود میبرد، کیست و بناست با درآمد ناشی از این افزایش قیمت چه کنند؟ 2
- در فعالیت مافیا یا مافیاهایی که انتهای خط آنها هم به برخی محافل خاص میرسد و از رانت دسترسی به ارز ارزان برخوردارند.
و 3- در فضای رسانهای و روانی که ساخته شده است و هدف از آن هم این است که کسانی که در تمام زندگیشان رنگ دلار را هم ندیده بودند و اساسا گذرشان به این قبیل امور نمیافتاد، به این نتیجه برسند که باید دار و ندار خود را به دلار تبدیل کنند. بنابراین مشکل این نیست که آمریکا دشمن ما است. ایران دشمنی کردن با دشمنی به نام آمریکا را خوب آموخته است. مشکل جای دیگر است.
دوم- سوال دوم این است: آیا سازش راهحل است؟ فرضا میان آمریکا و آرزومندان دست دادن با آقای اوباما نشست و برخاستی هم رخ داد، آیا مشکلات کشور حل خواهد شد؟ تجربه تاریخی به ما میگوید تحت این شرایط سر دادن ندای مذاکره هیچ چیز جز ارسال پالس ضعف و ناتوانی نیست. دشمن تنها در شرایطی به شما امتیاز خواهد داد و شما را جدی خواهد گرفت که شما را قوی و سرپا ببیند و و حس کند در ازای آنچه میدهد چیزی هم دریافت خواهد کرد.
وقتی تمام حس دشمن این باشد که کسانی به عرض نیاز آمدهاند نتیجه فقط تشدید فشار خواهد بود و بس. در واقع و بنابر یک اصل کلی هر وقت آمریکاییها حس کنند الگوی رفتار ما در اثر شدت فشارها تغییر میکند حتما جز افزایش فشار کاری نخواهند کرد و پروژه فشار تنها زمانی متوقف میشود که دشمن دریابد الگوی فشار نه فقط نتیجه نمیدهد بلکه به سرسختتر شدن ما خواهد انجامید. این تجربهای است که در سالهای آغازین دولت نهم به بهترین شکل کسب شد ولی ظاهرا برخی دولتیها آنچه را که خود بانی آن بوده و در مقطعی برایش زحمت کشیدهاند، خوب در نیافتهاند و نیاز به بازآموزی چیزی دارند که خود زمانی معلم آن بودند. از حالا به بعد، مقصر تشدید فشار دشمن، کسانی هستند که پیام ضعف به بیرون ارسال میکنند. دشمن در سقف توان اعمال فشار خود قرار دارد و قوس نزول منحنی فشار میتواند آغاز شود مگر اینکه کسانی از داخل با در پیش گرفتن ادبیات سازشکارانه و بزرگنمایی بیوجه قدرت دشمن و فشار ناشی از اقدامات آن، دشمن را به اینکه فشارها در حال ثمر دادن است امیدوار نگه دارند.
سوم- سالها قبل از یکی از مذاکرهکنندگان هستهای وقت پرسیدم وقتی این غربیها برای شما شفاف کردهاند که بنای توافق ندارند، دیگر چرا مذاکره میکنید و اصلا درباره چه مذاکره میکنید؟ جملهای گفت که هیچ از یاد نمیبرم. گفت: مذاکره میکنیم که توافق نکنیم. گفتم: مگر توافق نکردن هم مذاکره میخواهد؟ گفت: بله! توافق نکردن هم آداب دارد!
حالا حکایت برخی آقایان است که از یاد بردهاند همانطور که مقاومت آداب داشت، سازش هم آداب دارد. از میان آنها که متولیان واقعی امورند، کسی بنای سازش ندارد ولی حتی اگر روزی قصد سازش و معامله هم باشد راه آن این نیست که طوری سخن بگویید که طرف مقابل اساسا برخوردی بکند کان لم یکن شیئا مذکورا!
این اشتباه محض است که کسانی تصور کنند عقل و خرد خلایق در داخل و خارج تعطیل است و کلا نشستهاند تا ببینند آنها چه فرمایش میکنند و هر کسی را به هر طرف که بخواهند میتوانند کشید. یک روز از در دروازه رد نشوند و روز بعد از سوراخ ته سوزن عبور کنند.
متاع مقاومت و ایستادگی از دست برخی آقایان پیش از این خریدار داشت و هنوز هم دارد اما اینگونه نیست که اگر همین آقایان متاع سازش در دست گرفتند باز هم حکایت همان باشد که بود. هر متاعی را از هر کسی نمیخرند. دولت اصولگرا تا وقتی اعتبار دارد که اصولگرا باشد، اگر همین دولت بنای سازش گذاشت و سازشکارانهترین و لیبرالترین حرفهای ممکن را زد، نباید تصور کند ملت بالکل فاقد حافظه تاریخیاند و از آن کسی که روزی هلوکاست را نفی میکرد حالا شعار مذاکره با آمریکا را خواهند پذیرفت.
حتی غربگرایان در این کشور اگر بنا بر سازش باشد ایدهها و کاندیداهای خود را دارند. برای یک اصولگرا، شعار سازشکارانه دادن به معنای جلب نظر غربگرایان نیست بلکه به معنای از دست دادن همزمان غربگرایان و اصولگرایان است چرا که گروه اول ناامید میشود و گروه دوم متاع سازش را از دست فردی با این سوابق نمیخرد. خلاصه کنیم؛ آقایان درختی را کاشتهاند و آبیاریاش میکنند که خوردن میوهاش قسمت آنها نخواهد شد. اگر این درخت باری بدهد که نخواهد داد، بهره آن از آن دیگرانی است که امروز به کمین پایان اصولگرایی نشستهاند.
انتهاي پيام/
منبع: يادداشت مهدي محمدي در روزنامه وطن امروز