به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ حسن آباد در آخرین مطلب خود نوشت:
کاسبی مردی به ره دید وگریبانش گرفت
مردگفت:ای بی مروت، حالم اصلاسازنیست
گفت:ازدست بدهکاری چنین آزرده ای؟ گفت:غمگینم که دیگر، برلبی آواز نیست
گفت:سنگین شدحسابت بعدااین نقدی بیار گفت:گر نسیه نباشد، مشتری را نازنیست
گفت:ازقسط عقب افتاده میلرزی به خود گفت:دراین فصل سرما،صحبت اهوازنیست
گفت:آگه نیستی، اجناس شدبی حدگران گفت:ای بیهوده گونرخ جدیدس،رازنیست
گفت:میباید تورا تا باجه ی بانکی برم گفت:آدینست، تا فردا که بانکی بازنیست
گفت:پس پولی ستان جانا، از عابر بانک خود گفت:تاپولی نباشد، بحث خودپرداز نیست
گفت:ازیارانه ی، این برج کن صرف نظر گفت:یارانه، بقدر قبض برق و گاز نیست
گفت:وامی راتقاضاکن، حسابت رابده گفت:برما بدحسابان هیچکس طناز نیست
گفت:ازجیبت درآورسفته، یاچکی بکش گفت:چون ضامن شدم بستن حسابم بازنیست
گفت: باشد، مبلغی ازدوستانت قرض کن گفت:بربیچاره ای چون من، کسی امبازنیست
گفت:بنزینی بده شایدبه CNG رسم گفت:ازمردم شنیدم ، تا سه شنبه گاز نیست
گفت:می خواهم نشانی، گیرم از بابای تو گفت دانی از کجا، با مادرم شیراز نیست؟
گفت:از مال فلانی، مبلغی تنزیل کن گفت:معذورم!که مارااین چنین اعجاز نیست
گفت:ازبهر طلبکاران،پی کاری برو گفت:عمری برسرکارم، به کاری آز نیست
گفت:تا مامورراگویم،ازاینجا برنخیز گفت: مرغ پر شکسته، لایق پرواز نیست
گفت:با این وضع آشفته برومردک، بساز گفت:پس سازت چراباساز من دمسازنیست؟