به گزارش سرويس بينالملل باشگاه خبرنگاران ، محمود عباس، رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين، براي شركت در مجمع عمومي ملل متحد به نيويورك رفته است تا بار ديگر موضوع عضويت فلسطين در اين سازمان بينالمللي را در شرايطي مطرح كند كه با مشكلات زيادي در صحنه داخلي و عربي روبهرو است.
شبکه پرس تی وی در گزارشی اعلام کرد: ۲۰ سال از امضاي قراردادهاي اسلو ميان سازمان آزاديبخش فلسطين و اسرائيل مي گذرد، قراردادهايي كه به تغيير بزرگي در خاورميانه انجاميد و راه را براي رسيدن فلسطينيان به نوعي خودمختاري گشود، ولي بعد از دو دهه بسياري از اين قراردادها نوميد شدهاند و معتقدند كه اسرائيل بخشي از مسئوليت خود را به تشكيلات فلسطيني در رامالله واگذار كرده است، بدون آن كه هيچ راهي را براي تشكيل كشور فلسطين باز كند.
يوسي بلين، يكي از معماران قراردادهاي اسلو، در يادداشتي از محمود عباس خواسته است كه اين قراردادها را لغو كند و تشكيلات فلسطيني را منحل سازد؛ چون اسرائيل به تعهدات خود عمل نميكند و عملا اجراي كامل قراردادهاي اسلو را متوقف كرده است. به سبب وجود تشكيلاتي فلسطيني كه اداره امور مدني را در بخشهايي از كرانه باختري بر عهده گرفته است، اسرائيل خود را از «بار» اشغالگري رها كرده است. وظيفه اصلي تشكيلات فلسطيني دادن حقوق به كارمندان و هماهنگي امنيتي با اسرائيل براي جلوگيري از انتفاضه مردم است.
اخيرا در كرانه باختري تظاهراتي در اعتراض به گراني كالاهاي اساسي و مواد سوختي برگزار شد. تشكيلات فلسطيني، به سبب بالا آوردن حدود ۲ ميليارد دلار بدهي خارجي، حتي نميتواند حقوق كارمندان خود را تامين كند و نيازمند كمك مالي مستقيم دولتهاي خارجي است كه ديگر حاضر نيستند به كمكهاي خود ادامه دهند.
اين گره را تا حدي اسرائيل گشود و نتانياهو، نخست وزير، اجازه داد كه حدود ۶۰ ميليون اموال مصادره شده از عوارض گمركي به تشكيلات فلسطيني پرداخت شود. وي اين تصميم را با امنيت اسرائيل پيوند داد و گفت كه نبايد گذاشت كرانه باختري به دست جنبش حماس بيفتد و نفوذ ايران در مناطق اشغالي گسترش يابد.
به عبارت ديگر، وظيفه اصلي تشكيلات فلسطيني ـ از نظر اسرائيل ـ مقابله با جنبشهاي رقيب فلسطيني و جلوگيري از نفوذ ايران است و نه سروسامان دادن به وضعيت مردم فلسطين يا رساندن آنان به كشوري مستقل.
دولت امريكا در زمان رياست جمهوري اوباما تلاشهايي را با فرستادن جرج ميشل به خاورميانه آغاز كرد كه از همان ابتدا بر همه روشن بود كه سرنوشتي جز شكست ندارد. بعد از اين شكست، عملا امريكا از هرگونه فعاليت براي احياي مذاكرات دست برداشت و وضعيتي ايدهآل را براي اسرائيل پديد آورد كه در آن توانست به شهركسازي در كرانه باختري و از جمله قدس شرقي ادامه دهد و تنها با اعتراض لفظي واشنگتن و ديگر پايتختهاي غربي روبهرو شود.
سياست باراك اوباما بر مشكلات محمود عباس افزود. واشنگتن در ابتدا خواستار توقف شهركسازي براي شروع مذاكرات شد. اين موضع براي رئيس فلسطيني بسيار دلگرمكننده بود؛ ولي با گذشت زمان، رهبران اسرائيل توانستند كاخ سفيد را متقاعد كنند يا وادار سازند كه از اين خواسته عقبنشيني كند. نتيجه آن بود كه محمود عباس در اصرار خود بر توقف شهركسازي تنها ماند و اين تنهايي همچنان ادامه دارد و طرح «تشكيل دو كشور مستقل» نيز به بوته فراموشي سپرده شود.
آن چه بهار عربي خوانده شد نيز به محمود عباس كمك نكرد. وي از جنبه ديدگاه سياسي و عملي به حسني مبارك و زين العابدين بن علي نزديك بود و در دنيايي شبيه به دنياي آنها زندگي ميكرد. تحولات انقلابي در كشورهاي عربي عملا اولويت خود را به تغيير داخلي و بهبود شرايط اجتماعي و اقتصادي داد. رهبران جديد در كشورهاي مصر و تونس و ليبي نظر خوشي به محمود عباس ندارند. زماني كه اسماعيل هنيه، نخست وزير دولت غزه، بارها به قاهره ميرود و در نماز جمعه اين شهر خطبه ايراد ميكند، محمود عباس كاملا درك ميكند كه ديگر نميتواند ـ بر خلاف گذشته ـ رهبري مصر را در كنار خود و در مقابل جنبش حماس ببيند.
بدين ترتيب، مصالحه فلسطيني و انحلال دولت غزه و تشكيل دولت متحد به فراموشي سپرده شد و دولت جديد مصر نيز آن را رها كرد تا ضربه ديگري به محمود عباس وارد شود. علت نرسيدن به تفاهم براي مصالحه ملي به نظر ميرسد حالت انتظاري باشد كه نه تنها در مصر كه در كل منطقه خاورميانه وجود دارد. هنوز سياست خارجي مصر جديد شكل نهايي خود را پيدا نكرده است و موضوع هستهاي ايران و اصرار اسرائيل بر كشاندن امريكا به حمله به ايران و همچنين وضعيت سوريه به اين انتظار دامن ميزند.
چندي قبل، محمود عباس رهبران جنبش فتح و ساف در كرانه باختري را به نشستي دعوت كرد و از آنان خواست درباره دو موضوع فكر كنند: برگزاري انتخابات همزمان رياست جمهوري و پارلماني بدون توجه به اعتراض جنبش حماس؛ و ديگر لغو يكجانبه قراردادهاي اسلو. خواسته دوم موجب بهت شركتكنندگان در نشست شد كه از وي خواستند مهلت بيشتري براي بررسي به آنها بدهد. معناي ديگر پيشنهاد اول و برگزاري انتخابات اصرار بر حفظ قراردادهاي اسلو است.
در چنين شرايطي، محمود عباس موضوع عضويت كشور فلسطين در سازمان ملل متحد را پيگيري مي كند، امري كه باراك اباما دو سال قبل از آن استقبال كرد و پارسال پشت خود را به آن گردانيد. دولتهاي اروپايي سياست مستقلي از امريكا در خاورميانه ندارند. حتي آن چه تلاشهاي فرانسه و بريتانيا در سوريه مشاهده ميشود، چيزي جز حركت زير سقف سياست كلي امريكا نيست. از اين رو، ممكن است محمود عباس ـ براي اين كه بار ديگر خواستهاش مانند سال قبل رد نشود ـ سطح آن را تقليل دهد و عضويت كامل را مطرح نكند.
البته محمود عباس سال گذشته اين موفقيت بزرگ را كسب كرد كه توانست فلسطين را به عضويت سازمان يونسكو درآورد. امريكا بلافاصله سهميه ۸۰ ميليون دلاري خود به اين سازمان را قطع كرد. كسي نميخواهد همين داستان براي سازمان ملل متحد تكرار شود.
با اين حال، هنوز اميدواريهايي براي محمود عباس وجود دارد. طبق پيمان كمپ ديويد، اسرائيل بايد ۵ سال به اراضي اشغالي ۱۹۶۷ خودمختاري ميداد و سپس مردم اين مناطق در همه پرسي سرنوشت خود را تعيين ميكردند. امريكا به اين بخش از قرارداد صلح ميان مصر و اسرائيل در ۱۹۷۹ بيتوجه ماند و اسرائيل ـ به جاي آن ـ شروع به شهركسازي در كرانه باختري كرد تا امكان كشور مستقل و يكپارچه فلسطين را از ميان بردارد.
اينك محمد مرسي، رئيس جمهوري مصر، از امريكا ميخواهد كه تنها قاهره را به محترم شمردن پيمان كمپ ديويد تشويق نكند، بلكه خود نيز آن را در بخش فلسطيني اين پيمان محترم بشمارد. آيا محمود عباس ميتواند اين پنجره را بيشتر باز كند؟