محمد مهاجري در نقل زيباي خود در وبلاگ خبر انلاين نوشت:بقیه حرفهای پدر داماد را نشنیدم. رفتم دنبال صادق مهدی پور که در آن عملیات، بیسیم چی بود. جوان مهربان19 ساله ای از جنوب شهر تهران.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،5شنبه شب، عروسی پسر یکی از دوستان قدیمی بود.همه چیز طبق معمول همه مراسم اینچنینی گذشت اما پدر داماد نگذاشت خاطره آن شب مانند عروسی های مشابه،تکراری ثبت شود.دقایقی قبل از شام، پدر داماد، میکروفون را در دست گرفت و در حالی که دوشادوش پسرش ایستاده بود گفت: "چند روز پس از تولد پسرم در سال 1361 دوست عزیزم، صادق مهدی پور به خانه ام آمد تا تولد نورسیده را تبریک بگوید. او یک هدیه هم آورده بود. یک تخته پتو. و گفت این هدیه را شب عروسی به پسرت بده"

پدر داماد، پتو را در همان بسته بندی 30سال قبل به پسرش داد و اضافه کرد:"صادق مهدی پور در سال 1362 در عملیات والفجر4 پر کشید و رفت..."

بقیه حرفهای پدر داماد را نشنیدم. رفتم دنبال صادق مهدی پور که در آن عملیات، بیسیم چی بود. جوان مهربان19 ساله ای از جنوب شهر تهران.
 
داماد، روی سن هدیه را در دستهایش می فشرد و  همچون مهمانهایی که بعضی با صدای گرفته و برخی با چشم اشک آلود ، به روح صادق مهدی پور صلوات هدیه می کردند، حال خوشی داشت.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.