سينماي ايران همواره در احاطه فيلم‌هاي روشنفکرمآبي است که اين فيلم‌ها حاصل افکار کثيف و انحرافي برخي از سينماگران تجددزده است.

  به گزارش باشگاه شبانه، وبلاگ صفر مطلق در آخرین یادداشت خود با عنوان «پينوکيوي ايراني دروغ ديگران را آشکار مي‌سازد» را مطلبی جالب درباره آشفته بازار این روزهای سینما منتشر کرده است.

پينوکيوي ايراني دروغ ديگران را آشکار مي‌سازد

پخش نسخه‌هاي بي‌شمار اين نوع از فيلم‌ها که حتي در بقالي‌ها و دکه‌هاي روزنامه فروشي هم امکان تهيه آنها فراهم است، سبب مي‌شود که ابتذال به درون خانه‌ها نيز راه پيدا کند و اين خود مشکل بزرگتري را براي مسائل اخلاقي و آموزشي فرزندان در خانواده‌ها فراهم مي‌کند.

اين روزها سينماهاي کشور وضعيت متفاوتي را نسبت به گذشته تجربه مي‌کنند. رونق سينماي ورشکسته کشور اين روزها اتفاق عجيبي است که مي‌توان آن را به فال نيک گرفت؛ البته رونقي که با يک علامت سوال بزرگ روبروست. فروش فوق العاده يک فيلم عروسکي به نام «کلاه قرمزي و بچه ننه» اين روزها حرف و حديث‌هاي بسياري را به دنبال خود داشته است. اين فيلم کمدي – عروسکي که يادآور خاطرات کودکي دهه شصتي‌هاست توانسته است با در اختيار گرفتن ۳۵ سينما، فروشي بالغ بر يک و نيم ميليارد تومان را طي دو هفته نمايش از آن خود کند. با فروش فوق العاده اين فيلم رسانه‌ها با تيترهايي چون «سينما بيدار شد» و«شوک در سينما» از موفقيت اين فيلم کم‌خرج استقبال کردند. اما تفسيرهايي که پس از موفقيت اين فيلم که پيش بيني مي‌شود پرفروش‌ترين فيلم امسال نيز باشد، بسيار جالب و خواندني است. 

شکست سينماي روشنفکري 

بعضي‌ها رونق حال حاضر سينماي ايران را شکست تاريخي سينماي روشنفکري با آن همه دبدبه و کبکبه از يک کامواي ۲۰۰ گرمي – عروسک کلاه قرمزي- مي‌دانند و اينگونه تفسير مي‌کنند که فيلم کلاه قرمزي فضاي کسالت بار سينماهاي ايران که حاصل فيلم‌هاي شبه روشنفکري بود را از بين برد. 

سينماي ايران همواره در احاطه فيلم‌هاي روشنفکرمآبي است که اين فيلم‌ها حاصل افکار کثيف و انحرافي برخي از سينماگران تجددزده است. سينماي اعتراض، سينماي تينيجري، سينماي روشنفکري و فضاي باز از جمله نام‌هايي است که مي‌توان براي اين دسته از فيلم‌ها انتخاب کرد. فيلم‌هايي منفي هجدهي که تابوشکني را پيشه خود ساخته و با افکار به اصطلاح روشنفکري سعي دارند از ويژگي متمايز بودن با فضاي اجتماع و عرف استفاده کرده و با اين ترفند جذب مخاطب نمايند. 

تلاشي که اغلب با شکست مواجه مي‌شود؛ چراکه عنصر افراط و تفريط اين سينماگران فضايي غيرواقعي و فانتزي را به نمايش مي‌گذارد و اين موضوع به نقطه ضعفي براي پس‌زدن اينگونه فيلم‌ها از سوي مخاطب بدل مي‌شود. 

البته اين نوع سينماگران که خود گرفتار سراب روشنفکري هستند به اصطلاح سعي و نقشه خود را تغيير جامعه قلمداد مي‌کنند و بر طبل تغيير مي‌کوبند و گاه ديده مي‌شود که سرمايه تهيه کنندگان زيادي را با اين تفکر هدر مي‌دهند و پس از هر شکست تجاري اهداف خود را وراي مسائل مالي قلمداد مي‌کنند و بدين منظور سعي مي‌کنند که چهره شکست خورده خود را زير گريم مفاهيم فرامادي و روشنفکرانه پنهان کنند. 

حاصل دست رنج اين نوع سينماگران اغلب فيلم‌هايي تقليدگرايانه از‌هاليوود است. عشق‌هاي چند ضلعي، خانواده اي در هم ريخته و بحراني، مسافري که پس از سالها از ديار فرهنگ برگشته و دنبال هويت از دست رفته خود مي‌گردد، فمينيسم و اعتراض به سلطه مردان و ايجاد اختلافات کذايي ميان مردان و زنان، ترويج بي‌بندباري و تزريق نقش‌هاي پست به زنان در اجتماع و غيره و غيره همه مفاهيمي است که از کلاه اين بخش از سينماگران ايران بيرون آورده مي‌شود. 

به چالش کشيدن مفاهيم ديني و به نمايش گذاشتن چهره اي افراطي و البته متزلزل از افراد متدين جامعه همواره از دغدغه‌هاي سينماي لايک بوده است. ايست بازرسي‌ها و محدود کردن آزادي‌هاي فردي و حمله مامورين نيروي انتظامي به پارتي شبانه جواناني که مي‌خواهند خوشي را تجربه کنند از سکانس‌هاي متداول اين نوع سينماست که مي‌توان در ده‌‌ها نمونه از فيلم‌هاي سينماي لايک اين دست از صحنه‌ها را مشاهده کرد. سينمايي که در يک کلام دنباله رو جريان غربي و‌ هاليوودي است اما با اين حال کوس مستقل بودن را همواره به صدا در مي‌آورد و داعيه‌دار استقلال و غيرحکومتي بودن در سينماي ايران است. 

اما با همه توجيهاتي که اين نوع سينماگران در قبال عدم استقبال از فيلم‌هايشان دارند بايد گفت مفاهيم اين سبک از سينما ديگر مورد توجه مخاطبين سينما نيست. حالا بيشتر آشکار مي‌شود که مخاطبين امروز ترجيح مي‌دهند که به تماشاي يک فيلم نوستالوژيک عروسکي بنشينند تا مفاهيم کهنه و نخ نما شده سينماي روشنفکري ايران را نظاره کنند. 

پشت پا به کمدي‌هاي مبتذل 

جريان دومي که اين روزها بسيار در سينماي ايران متداول است، سينمايي است که عمدتا علاقه دارد خود را با برچسب سينمايي هجو و کمدي معرفي کند، اما بيشتر بايد اين سينما را سينماي «ابتذال» ناميد. سينمايي که امروز به سينماي «چارچنگولي‌ها» و «تخم‌مرغ شانسي‌ها» معروف شده است.

اين سبک از سينماي کشور برخلاف برادر روشنفکر خود بيشتر به ماديات مي‌انديشد و با برچسب فيلم تجاري خود را در بازار عرضه مي‌کند. «کمدي سخيف» بهترين نامي است که مي‌توان براي اين دست از فيلمهاي سينمايي کشورمان برگزيد. سينماي آرايش‌هاي غليظ، شوخي‌هاي غيراخلاقي، بي‌پردگي و دريدگي در رفتار بازيگران، نشان دادن نماي نزديک از زندگي زن و شوهر و... از شاخصه‌هاي اين نوع سينماست که به سبب غايت مادي خود سعي دارد از هر نوع ابزاري حتي مطرح کردن مسائل غير اخلاقي و شوخي‌هاي جنسي براي رسيدن به فروش زياد استفاده کند. 

فلاکت اين نوع فيلم‌ها اين است که برخلاف سينماي به اصطلاح روشنفکرانه که بيان مي‌کند که اصلا به مسائل مادي نظر ندارد، وقتي اغلب با شکست تجاري روبه‌رو مي‌شود توجهي براي آن ندارد و بدين منظور سعي دارد با ورود به شبکه خانگي اين نقيصه را جبران نمايد. البته اين مساله کار را نيز بدتر مي‌کند و خطر عرضه اين نوع فيلم‌ها بسيار بيشتر از فيلم‌هاي نوع اول است؛ چراکه گرچه افراد کمتري براي ديدن اين فيلم‌ها به سينما مي‌روند اما پخش نسخه‌هاي بي‌شمار اين نوع از فيلم‌ها که حتي در بقالي‌ها و دکه‌هاي روزنامه فروشي هم امکان تهيه آنها فراهم است، سبب مي‌شود که ابتذال به درون خانه‌ها نيز راه پيدا کند و اين خود مشکل بزرگتري را براي مسائل اخلاقي و آموزشي فرزندان در خانواده‌ها فراهم مي‌کند. 

درواقع وفور اين نوع محصولات در فروشگاه‌هاي مواد غذايي سبب مي‌شود که به جهت رنگ و لعاب سي‌دي‌ها و کمدي بودن اين نوع فيلم‌ها، اين محصولات هم در کنار سبزي و مواد غذايي وارد سبد خانواده‌ها شود تا بدين طريق بتواند بساط تفريحي خانواده را پر کند، اما اغلب خانواده‌ها هم از خريداري چنين فيلم‌هايي و تماشاي مفاهيم مبتذل و دست پايين آنها حتي به قيمت ايجاد فضاي فرح بخش در خانواده‌هايشان اظهار ناخرسندي مي‌کنند. 

پينوکيوي ايراني دروغ ديگران را آشکار مي‌سازد 

فيلم کلاه قرمزي که اين روزها سينماها را شلوغ کرده است مبين دو مساله است که با نظر به اين دوسبک انحرافي سينماي ايران، مي‌توان بدان توجه داشت. بر خلاف سبک روشنفکرانه اول که اغلب سينماي ايران را به کسالت و کرختي مي‌کشاند و عمدتا ساختار پيچيده و نامفهومي را دارا مي‌باشد، فيلم عروسکي کلاه قرمزي شادي و نشاطي را همراه با تعابيري کودکانه و فانتزي به نمايش مي‌کشد که باب طبع اکثر افراد از هر سن و سالي است. البته در همين کمدي ساده نيزگاه شاهد خلق تعابير زيبايي هستيم که با ظرافت خاص و به صورت سهل الممتنع به مخاطب منتقل مي‌شود. 

شايد مشکل اين کمدي اين باشد که گاه پاي را از مفاهيم کودکانه که به نام کودکان ساخته مي‌شود فراتر مي‌گذارد اما در همين زمينه هم مشاهده مي‌شود که سازندگان اين فيلم سر بزنگاه با هوشياري از افراط‌کاري جلوگيري مي‌کنند و مشخص است که در صدد کنترل اين نواقص نيز هستند. اين مساله‌اي است که در فيلم‌هاي مبتذل ديده نمي‌شود. درواقع فيلم‌هاي مبتذل ورود به «ورود ممنوع‌ها» را راهي براي موفقيت خود مي‌دانند و فارغ از اينکه چه مفاهيمي را منتقل مي‌کنند به جذاب بودن اثر خود مي‌انديشند. 

فيلم «کلاه قرمزي يک» نيز در اولين نمايش سينمايي خود فروشي فوق العاده را پشت سر گذاشت و از سوي ديگر کلاه قرمزي جزو برنامه‌هاي رايج عيدانه هر سال است که از رسانه ملي تهيه و پخش مي‌شود، با اين حال طراوت و تازگي شخصيت‌هاي عروسکي نمي‌گذارد که فيلم به ورطه تکرار بيفتد.
اين مساله‌اي است که درهر دوبخش از سينماي انحرافي ايران ديده مي‌شود. تکرار و تکرار مساله اي است که دامن اين نوع از سينما را گرفته است. تکراري که در برخي از فيلم‌ها به نظر مي‌رسد بيش از آنکه براي جذب مخاطب باشد سعي در ترويج عقايدي انحرافي و نهادينه کردن اين نوع رفتارها در افراد دارد که البته همين عامل موجب انزجار مخاطبين از سينما مي‌شود. مخاطبين سينما همواره اين نوع مفاهيم را بالاآورده‌اند اما سينماي روشنفکري ايران همواره سعي در خوراندن اين مفاهيم به مخاطبان داشته است، همين عامل سبب قهر مخاطبين با سينماي ايران شده است. 

ديگر زرق و برق زندگي طبقات بالايي جامعه و طرح مشکلات آنها نمي‌تواند مخاطب امروز را راضي نگه دارد. مخاطب امروز به دنبال همذات پنداري است و با مشکلات ناآشنا و عجيب وغريبي که در اين نوع فيلم‌ها به نمايش گذاشته مي‌شود نمي‌تواند ارتباط برقرار کند. پينوکيوي ايراني به جاي اينکه با دروغ‌گويي ‌بيني‌اش بزرگ شود، بيني بزرگ شده دروغگوياني را نشان مي‌دهد که سعي دارند در پوشش سينماي ايران افکار کثيف خود را ترويج دهند. 

از سوي ديگر سينماي عروسکي اين روزها حضور سوپر استارهاي سينما را نيز به چالش کشيد. سوپراستارهايي که براي چند دقيقه صحبت در برخي از فيلم‌ها دستمزدي ميليوني مي‌گرفتند، حالا مغلوب ۲۰۰ گرم کاموا شده‌اند. ۲۰۰ گرم کاموايي که حالا خود به سوپر استار سينماي ايران تبديل شده است و بيش از سوپراستارها مخاطبين را به سينماها مي‌کشاند و به جاي آنها براي جذب مخاطب ايفاي نقش مي‌کند. 

به هر حال فيلم کلاه قرمزي و بچه ننه فارغ از همه نواقصي که دارد، به بطن جامعه ايران تعلق دارد. عامل کنترل در سطحي معقول و استفاده از ويژگي سادگي و کودکانه مي‌تواند به توليدات بعدي اين نمايش عروسکي کمک کند. استقبال از کمدي عروسکي کلاه قرمزي مسائل بسياري به آن دسته از سينماگراني که داعيه حرفه‌اي‌گري در سينما را دارند اما هنوز با زبان مردم کشور خود آشنا نيستند، آموخت.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.