لبالب شد ز خون دل ایاغ حضرت صادق
دلم چون لاله مى سوزد ز داغ حضرت صادق
چو در خاک مدینه زائرش منزل کند از جان
به هرجا اشک مى گیرد سراغ حضرت صادق
در این شب ها بود روشن مزار بى رواق او
که باشد اشک مهدى چلچراغ حضرت صادق
خزان هرگز نمى گردد بهار دانش و بینش
از آن گل ها که بشکفته به باغ حضرت صادق
معطر مى کند بوى دل آویزش فضاى جان
همان گل هاى علم باغ و راغ حضرت صادق
نشسته در عزا موسى بن جعفر با دلى سوزان
زند آتش به جانش سوز داغ حضرت صادق
ز شعر جانگدازت شعله خیزد «حافظى» زیرا
شد از خون جگر لبریز ایاغ حضرت صادق