به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،واژه جنون یا معادل حرفه ای آن روان پریشی در قلمرو روان پزشکی و روان شناسی تعریف نسبتاً ساده ای دارد که بر اساس مجموعه ای از نشانه ها و علائم و چگونگی تماس بیمار با واقعیت و عملکرد او در زندگی منجر به تشخیص و درمان می شود. به عبارت دیگر روان پریشی یک بیماری است که باید تشخیص داده شود و درمان صورت گیرد. امّا وقتی پای جنون و تعبیر و تفسیر فلسفی، فرهنگی یا ادبی آن در میان است ماجرا شکل دیگری می گیرد و در بسیاری از موارد در هاله ای رمانتیک یا حتّی مقدّس روایت می شود.این امر بخصوص در فرهنگ خردستیز ما که هنوز تحت تسلّط اسطوره باوری است و در آن جنون و دیوانگی رسماً مورد ستایش شعرا، ادبا و عرفای بزرگ قرار می گیرد و گاه حتّی تقدیس می شود، اهمیّت ویژه ای می یابد. نظامی می سراید:
کاری که به عقل برنیاید / دیوانگی اش گره گشاید
یا عارف بزرگ ما می گوید ازین پس خود را دیوانه می سازد و عقل دوراندیش را دور می اندازد.
در ادبیات فارسی تعداد اشعار و منظومه هایی که در مذمّت عقل و ستایش دیوانگی سروده شده است شاید از چندین ده جلد هم تجاوز کند. بخصوص که در اغلب موارد و در نگاه فرهنگی به جنون پای عشق هم در میان است که جنون عشق یا جنون موقّت خوانده می شود. لذا خلط مبحث روی می دهد، عاشقی با دیوانگی یکسان فرض می شود و حتّی صورت ازلی نام عاشق مجنون است. مظلومیّت عقل و خرد و ناچیز دانستن آن در فرهنگ شفاهی و مکتوب ما باورنکردنی و مثال زدنی است و با وجود تمام پی آمدهای منفی تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی این یکسونگری که بخش عمده ای از آسیب شناسی حقیقت در سرزمین ما را تشکیل می دهد، هنوز هم در برهمان پاشنه می چرخد.
متاًسفانه این رهیافت نظری با برداشت ما از آثار برخی اندیشمندان معاصر غربی نیز تقویت می شود.در قلمرو روانپزشکی توماس ساز (Thomas Szasz) به معانی تلویحی برچسب زدن افراد به عنوان روان پریش از لحاظ اجتماعی اشاره می کند و این برچسب زدن رابرای اعمال کنترل جامعه بر افرادی می داند که تصوّر متفاوتی از واقعیت دارند و آن را ناعادلانه می شمارد. یا فوکو در کتاب معروف تاریخ جنون خود از این که انسان ها با واسطهً زبان بی رحمانه نادیوانگی (بخوانید عقل) با یک دیگر رابطه برقرار می کنند و خرد حاکم انسان همسایه ی او (بخوانید جنون) را محبوس می کند و گفتگوی میان خرد و دیوانگی منقطع شده است می نالد و می خواهد در اعماق تاریخ به درجه ی صفر دیوانگی دست یابد تا ببیند که از همان سرآغاز چگونه خرد و دیوانگی نسبت به هم بیرونی شدند و از دوگانه ی دیوانگی - نادیوانگی و خرد – نابخردی سحن می گوید. اوزبان روانپزشکی را تک گفتار عقل در باره ی جنون می خواند که در سکوت ناشی از فقدان گفتگوی میان خرد و دیوانگی شکل گرفته است. بنابراین دوگانه سازی میان عقل وجنون که خود در فرهنگ ما ریشه ای عمیق دارد و تبار شناسی آن به تقابل میان عقل و عشق یا شناخت عقلانی و شناخت حسّی می رسد با تاًملاتی از قبیل آن چه ذکر شد تقویت و تشدید می شود.
متاًسفانه سیطره ی دوقطبی سازی که در تمام شئون حیات ما دیده می شود و به صورت تقابل های ساختگی و غیرواقعی میان عقل و جنون ، عقل و عشق ، شرق و غرب ، درون و بیرون ، سنت و مدرنیته، خودی و غیرخودی و ...... نمود پیدا می کند زندگی ما را تحریف ومسخ کرده است. زیرا این تقابل ها راه به جایی نمی بر د و در نهایت به انسداد می انجامد یا به فروپاشی منجر می شود. حقیقت و شناخت آ ن را باید در بستر یک طیف گسترده در سطحی وسیع همچون دشتی بی انتها جستجو کرد نه در رویکردی خطی با دو قطب متضاد و متقابل . فوکو طوری از خرد و دیوانگی سخن می گوید که گویی همه چیز باید یا یکسره خرد باشد یا بتمامی دیوانگی .در حالی که جهان امروز ما چیزی از دیوانگی کم ندارد و برخلاف آن چه می گوید خرد حاکمی وجود ندارد وگفت و گویی که از آن یاد می کند در درون همه ی آدم ها جریان دارد، چون خرد و نابخردی در درون ماست و در هر پدیده ای می توان هر دو را سراغ گرفت.
باری بگذریم و به قلمرو روان پزشکی باز گردیم که در آن معادل روان پریشی(psychosis) به جای جنون به کار می رود. سایکوز یا ترجمه ی قدیم تر مبتنی بر فرانسه آن پسیکوز از دو کلمه ی در اصل یونانی (psyche) به معنی روان و (- osis) به معنی وضعیت یا شرایط نابهنجار و غیرعادی تشکیل شده است. امروزه در متون روان پزشکی و روان شناسی ، روان پریشی یا سایکوز به جای واژه های قدیمی جنون ( (madnesو دیوانگی (insanity)به کار می رود. مشخص ترین ویژگی روان پریشی اختلال واضح و برجسته در ارزیابی واقعیت است. یعنی واقعیت آزمایی (reality testing) بیمار مختل می شود. لذا بیمار صحت ادراکات و تفکرات خود را به درستی ارزیابی نمی کند و در مورد واقعیت خارجی به نتیجه گیری نادرست می رسد.
اختلال در واقعیت آزمایی تمام عرصه های زندگی بیمار از تفکر، روابط بین فردی و اجتماعی و کارکرد او را تحت تاًثیر قرار می دهد و سازمان بندی رفتار او رابه هم می زند. نشانه های مشخص دیگر روان پریشی وجود توّهم(hallucination)وهذیان(delusion) است که از اختلالات ادراک محسوب می شوند. توهّم درکی است که در غیاب محرک خارجی روی می دهد و کیفیتی مشابه درک واقعی دارد. فرد صدایی را می شنود یا تصویری را می بیند بدون این که محرک حسّی شنوایی یا بینایی واقعی وجود داشته باشد.هذیان فکر یا باور غلطی است که با زمینه ی تحصیلی، فرهنگی و اجتماعی فرد انطباق ندارد و با منطق اصلاح پذیر نیست و بیهودگی یا خطا بودن آن بر افراد دیگر آشکار است.مثلاً بیمار فکر می کند فرد یا گروهی می خواهند به او صدمه بزنند و بر علیه او توطئه می کنند یا در تعقیب او هستند در حالی که در واقعیت این طور نیست.هذیان انواع گوناگونی دارد مانند هذیان گزند و آسیب،پارانوئید،انتساب،بزرگ منشی وغیره.
در روان پریشی کارکردهای عالیه مغزی در عرصه ی ادراک، شناخت،پردازش شناختی و نیز احساسات و عواطف صدمه می بینندو بیمار دچار ازهم گسیختگی ذهنی و رفتاری می شودکه معمولاً با کارکرداو در زندگی تداخل کرده و به نوعی زندگی عادی و عملکرد اجتماعی و روابط او را مختل می کندو زوال شخصیتی او را رقم می زند.
در گذشته به طور سنتی روان پریشی ها را به دو دسته عضوی(organic) و کارکردی(functional) تقسیم می کردند. این تفکیک در حال حاضر به کار نمی رود زیرا اعتقاد اکثر روانپزشکان بر آن است که اختلالات روان پریشی کارکردی نیز حاصل تغییرات بیوشیمیایی مغز هستند لذا عضوی محسوب می شوند. از طرف دیگر برخی از بیماری های پزشکی و نیز مصرف بعضی از مواد مانند کوکائین و آمفتامین می تواند منجر به بروز علائم روان پریشی گردد. روان پریشی گستره ی وسیعی از بیماری های روانی مانند اسکیزوفرنی و انواع مربوط یا مشابه با آن ،اختلالات خلقی، اختلالات هذیانی و اختلال روان پریشی گذرا را در بر می گیرد.