به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،اذان مغرب از بلندگوى مسجد پخش میشود. بلندگو هم كه مستقیما به رادیوى رسمى وصل است. همه اذانها با چند موذن ِ مشخص و از شبكه هایى معیّن.
یاد یك غروب آفتاب در دمشق افتادم. بالاى كوه قاسیون بودیم. بخشى از شهر زیر پاى ما بود با شیبى كه اصلا با كوهپایههاى تهران ما قابل مقایسه نبود. ترسناك بود . هرچه هوا رو به تاریكی میرفت یکی به چراغهای روشن اضافه میشد. فاصله زیاد بود اما همهی ساختمانها و كوچهها و خمهاى آن وضوح داشت كنار صورت و چشمم بود انگار. اذان زدند یا گفتند یا وقت مغرب شد. شهر یکباره سكته كرد، ایستاد انگار. نفس بند آمد.
هزار صداى الله اكبر كنار گوش من منفجر شد. با صداى هزار موذّن مختلف؛ صداهای بم، زیر، پیر، جوان، حتى نوجوان، غمگین و معمولى، بلند و آهسته. معمولی و آهنگین. سنتی و مدرن. هیچ دو صدایى شبیه به هم نبود. انگار رنگین كمانى از صدا را روى شهر كشیده بودند. یك سمفونى زنده بود. كنسرتى بزرگ. بدون رهبر. این همه " حىّ على الصّلاة ِ " منحصر. هزار "حىّ على خیرالعمل ِ" پیچیده و درهم. غیرقابل شناسایى. بدون رادیو، بدون مركز. این همه اختلاف و ناهماهنگى در سایهی زنده بودنش دلنشین بود.
شاید چون رادیو پیش از پخش آن مثلا نمىگفت " اذان مغرب به افق دمشق". در این صورت حتما مسجدها، موذنها و گوشها تنبل مىشدند. میكروفونها هم كنار رادیوها جا خوش مىكردند.