فقيري نزد خواجه بخيلي رفت و گفت: پدر من و تو آدم است و مادر ما حوا. پس ما برادر هستيم. مي خواهم مرا از مال پدر بهره اي برساني. خواجه يک پول سياه کم ارزش به او داد. فقير گفت: سهم من بيشتر است تو بايد تساوي را رعايت کني. خواجه گفت: مسئله اين است که فقط تو برادر من نيستي. با آن حساب که تو گفتي همه برادريم و همه مردان دنيا برادر من هستند و اگر همه براي گرفتن سهم خود بيايند. همين يک سکه سياه هم به تو نمي رسد.
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید