به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران از کرمان:
حالاد دیگه باید عادت کرده باشید همایش ، سمینار ، کنفرانس ، قرار ملاقات با ساعت ها تأخیر برگزار می شه و کسی هم ککش بابت وقت هدر رفته ، نمی گزه
از قدیم ایام توی گوش ما خوندن وقت طلاست ، قدر وقتتون را بدونید اما چه فایده از همون روز اول به ما نشان دادند وقت فقط برای اشخاص مهم و با نفوذ ارزشمنده و اگر شما با یک مسئول ، مدیر و ... جلسه داشته باشید با تأخیر حاضر شدن اون علاوه بر کلاس ، پرستیژ ، نشان دهنده مشغله کاری اوست.
اما مگر در قرار ملاقات ها زمان مشخص نمی شود تا اشخاص مطابق آن عمل کنند ، حالا دیگه هر وقت کسی قرار ملاقاتی داره با قراره به یک همایش یا سمینار بره می دونه باید با نیم ساعت تأخیر حاضر بشه ، آخه وقت طلاست!!!
البته برای اینکه قضیه کمی ملموس تر بشه از جشنواره ای می گم که این روزها در کرمان در حال برگزاریه
در نامه دعوت آمده جشنواره فرهنگی دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور ، ساعت 8 صبح ، در پردیس ماهان برگزار می شه ، اما ساعت 40 : 8 دقیقه است و خبری نیست ، مطابق معمول آهنگ ، صندلی های خالی ، تمرین گروههای تصویربرداری ، نور ، صدا و دیگر هیچ!!
کم کم مهمانان پیدایشان می شود و روی صندلی های جلو می نشینند ، فرصت مناسبی است برای پاچه خواری در گوش مسئول نجوا کردن ، خندیدن و عکس گرفتن ، خیلی ها برای اینکه از قافله عقب نمانند با گوشی تلفن همراه عکس می اندازند.
دوستان و همکاران انگار تازه همدیگر را دیده اند کلی ذوق زده اند ، حرف می زنند و می خندند ، می خندند به ریش وقت
در دل می گوید بگذار بگذرد ما که حقوقمان را می گیریم ، شاید هنوز در هوای بچگی ها هستیم ، درست مثل زمانی که در مدرسه آرزو می کردیم معلم امروز مریض شود و نیاید یا ماشینش پنچر شود یه کم دیرتر مگر چه می شود
ساعت 9 صبح است سالن تقریباً پر شده و لبخند رضایت بر لبان متولیان برنامه نقش بسته.
استاندار می آید ، وزیر هم با اوست ، نماینده مجلس درست سر وقت!!
البته وقت مسئولین با من خبرنگار و مدعو دیگر که کارمند ساده ی اداره ای است یا حتی دانشجویان منتظر فرق دارد ، وقت او طلاست و وقت من؟ دمپایی ابریم کجاست!!!
حالا نوبت عکاسان است اینجا مسئولین نشسته اند ، وقت طلایشان را عکاسان پُر می کنند، آهنگ همچنان یک ریتم می رود.
کم کم نور سالن کم می شود ، الان ساعت 9:10 دقیقه صبح است ، مراسم رسماً آغاز می شود ، یک ساعت و 10 دقیقه هم هدر رفت یعنی 70 دقیقه ، 252 هزار ثانیه از عمری که معلوم نیست کی به پایان برسد.
البته این موضوع در مطب پزشکان هم دیده می شه بیمارانی که پشت درها ساعات ها می نشینند و دردی به دردهاشون اضافه می شه ، مردم بیچاره توجیه شون اینکه وقت دکتر مهمتره!
مراسم همچنان ادامه داره ، دختر بچه ها با شمع هایی در دست به جایگاه می آیند از 4 شمع روشن ، 3 شمع خاموش شده و آن یکی هم در گذر زمان رو به خاموشی است ، شاید ما هم مانند شمع خاموش می شویم و شاید ... شاید که نه حتماً
انصاف نیست که وقتمان در پی بی برنامگی بسوزد و فرصت آه کشیدن هم نداشته باشیم./س
گزارش از : حمیده یزدی نژاد