خدای من....
در کجا تو را خواهم یافت؟؟؟
در کدام سرزمین دستان ناتوانم را خواهی گرفت و مرا به بالا خواهی کشید؟؟؟
در کدام جاده ی دلتنگی غروب را نظاره کنم تا طلوع کنم
معبود دوست داشتنی من؛
میدانی که قلبم تو را می طلبد ...می خواهد با هر زجری که شده دستان ناتوانش را بگیری
در کجا بیابَمَت ....
در آسمان ...در این هستی بیکرانه ...در وجود انسانها...و یا در قلبم ...
نه ،قلبم یارای درک وجود باعظمت تو را ندارد..
میدانم ...
اما...
دیگر جز تو کسی را ندارد...
پروردگارم؛نگذار بلور قلبم بشکند در حالیکه تو را نیافته باشد...
نگذار آلوده ی سیاهی ها گردم...نگذار انسانی شوم غرق در بدیها و نامهربانی ها...
خدای من ....ملتمسانه می خوانَمَت ...میخواهم مرا که گمشده ام بیابی...
می خواهم قلبم را به تو تقدیم کنم ...میخواهم سر به آسمان صاف و مهربانت
بسایم.
خدایم ...باز هم تو را میخوانم...آنقدر تو را خواهم خواند تا فنا شوم در دریای عشق تو
آنقدر تو را خواهم خواند....تا عبور کنم....
که من سخت نیازمند توآم....