حجت الاسلام و المسلمین حسن نوروزی در يادداشتي به نقش انقلاب اسلامي در فروپاشي ابر قدرت‌ها پرداخت.

به گزارش حوزه دانشگاه باشگاه خبرنگاران ، حجت الاسلام و المسلمین حسن نوروزی در يادداشتي به نقش انقلاب اسلامي در فروپاشي ابر قدرت‌ها پرداخت.

انقلاب اسلامی چگونه موجب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد؟

این سؤال مهمی است که قابلیت بحث و بررسی زیادی دارد و هنوز هم آن‌چنان‌ که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است.

قبل از ورود به بحث، لازم است به چند نکته توجه کنیم. اول اینكه یك پدیده‌ی طبیعی یا اجتماعی ممكن است علت‌های مختلفی داشته باشد؛ یعنی علت‌های جزئیه با هم جمع شوند و این پدیده را به‌وجود آورند؛ علل مختلفی برای تحقق یک پدیده‌ی طبیعی یا اجتماعی وجود دارد که باید آن‌ها را به اصلی، فرعی و تبعی تقسیم کرد؛ هرچند گاهی هم علت تامه‌ای وجود دارد که موجب پیدایش وضعیت خاصی می‌شود.

نکته‌ دوم این است كه نگاه نظام‌مند داشته باشیم و امورات را پیوسته و مجموعه ببینیم؛ با این نگاه، اگر در یك نظام همه چیز در ظاهر به‌صورت طراحی‌شده‌ی خودش و متداول كار كند، ولی یك عنصر که چه بسا اصلی و مهم هم نباشد، كار خودش را انجام ندهد و در انجام نقش خود کوتاهی کند، كل سیستم را از پا می‌اندازد. پس باید دید که در درون و بیرون سیستم چه اتفاقی می‌افتد كه باعث تلاشی یك سیستم می‌شود.

نكته‌ دیگر اینكه قدرت‌های به‌ظاهر بزرگ دنیا که یك سیستم بزرگ درست کرده‌اند، این‌گونه نیست كه فقط به درون خودشان متكی باشند، بلکه این درون و بیرون با هم نسبت دارد؛ لذا اگر در بیرون هم اخلالی به‌وجود بیاید ممکن است این فشار بیرونی به درون سیستم سرایت كند و آن را از كار بیندازد.
 
* تشکیل دو بلوک مادی سوسیالیسم و لیبرالیسم، بعد از رنسانس

ابرقدرت‌هایی كه بعد از رنسانس به‌وجود آمدند و مبتنی بر مادی‌گرایی بودند، دو شاخه شدند: یكی سوسیالیسم و دیگری لیبرالیسم که هر دو سعی كردند یك سیستم كامل را به‌تمامی به منصه‌ی ظهور برسانند؛ یعنی تلاش كردند نظام فرهنگی، نظام سیاسی و نظام اقتصادی داشته باشند و در درون هر یك از این سیستم‌ها هم مبتنی بر حدود اولیه‌ی خودشان، ساختارسازی و ساماندهی کنند.

لیبرالیسم به‌عنوان مكتبی كه به انسان‌ها آزادی می‌دهد، معروف بود و هنوز هم همین ادعا را دارد، سوسیالیسم هم خودش را به‌عنوان مكتب و پرچم‌دار عدالت‌خواهی تعریف می‌كرد.

این دو قطب، تقریبا دنیا را دو قسمت كرده بودند كه به‌عنوان بلوك شرق و بلوك غرب معروف شده بود و هدایت آن در دست شوروی و آمریكا بود. در آن سال‌ها هر كدام از این كشورها اقماری داشتند و كشورهای مختلفی وابسته به این نظام‌ها بودند.

لیبرالیسم و كمونیسم که هر دو ریشه‌ واحد مادی‌گرایی دارند، سیستم‌سازی می‌كند تا كل جهان را تحت ایدئولوژی خودشان در بیاورند؛ لذا نمی‌تواند نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را در یك منطقه‌ی محدود از كره‌ی زمین تشكیل بدهد، بلكه این نظام، توسعه‌یاب است و مقیاس آن هم منطقه‌ای و جهانی است.

بنابراین جنگ‌های بسیار آشكار و پنهان فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در دنیا به راه افتاد تا یكی از این‌ها دیگری را به‌كلی از بین ببرد، یا یكی، اقمار دیگری را به سمت خودش جلب كند.

 از لحاظ تئوریک هم این سیستم‌ها مجبورند با بیرون خودشان ارتباط داشته باشند، چراکه ذات این سیستم‌ها به‌نحوی است كه منشأهای قدرتشان به بیرون هم برمی‌گردد؛ لذا برای رفع مایحتاج درونی سیستم مجبور بودند تبادلی با بیرون سیستم داشته باشند و بیرون را هم كنترل كنند.

البته گاهی ممكن است یك نظام، سیستم كوچكی تعریف کند که با بیرون خودش فقط یك مبادله‌ ساده داشته باشد؛ اما بالاخره باید با بیرون ارتباط داشته باشد و این ارتباط بیرونی موجب می‌شود كه نسبت به مسائلی كه داخل مجموعه قرار ندارد هم موضع‌گیری شود.

 اساسا این سیستم‌سازی‌ها چون مبتنی بر مادی‌گرایی و لذت‌جویی مادی است، حد و مرز نمی‌شناسند (البته لیبرالیسم بیشتر بر حرص متكی است و ماركسیسم بیشتر مبتنی بر غضب است). بنابراین به هر جا كه برسد فزون‌خواه است و سعی می‌كند بیرون را هم به درون خود جذب كند.
 
* انتقال قاعده‌ هرم طبقات از کشور ابرقدرت به کشورهای اقماری

نظام لیبرالیسم ذاتا نظامی طبقاتی است و مصرف را طبقاتی می‌كند و برای اینكه بهره‌مندی از تنعمات مادی طبقه‌بندی شود، نیاز و ارضای مادی می‌سازد و تحرك مادی درست می‌کند مثلا در تبلیغات تجاری، مردم را با نمایش کالاهای جدید تحریك می‌كند تا ضمن ایجاد نیاز، مردم برای خرید آن تحریک شوند و به این ترتیب، بازار راه بیفتد. به یك معنا معمولا ایجاد نیاز عمومی، ولی ارضای آن طبقاتی انجام می‌شود و این خود ایجاد نارضایتی می‌كند. از آنجا که این سیستم متمركز است، هم احتیاج به مصرف انبوه دارد و هم نظام پولی متمركز كه توسط بانك تأمین می‌شود؛ این سیستم، سرمایه‌های كوچك را با مكانیزم خاصی جمع‌آوری و به نفع سرمایه‌های بزرگ منحل می‌كند؛ یعنی مصادره‌ی اموال فقرا به نفع اغنیا. به همین علت فاصله‌ی طبقاتی درست می‌كند و موجب اعتراضات مردمی مثل نهضت وال استریت یا جنبش 99 درصد می‌شود. 

البته ممکن است در نظام طبقاتی، طبقات پایینِ کشورِ محور، از كشورهای اقماری و دیگر کشورها بهره‌مندتر باشند، ولی مسئله این است كه احساس نیازی كه در آنجا به‌وسیله‌ی تحریكات مادی به‌وجود می‌آید، مردم را به سمت مصرف كالای آن یك درصد تحریك می‌كند.

در حالی‌كه فقط یك درصد هستند كه می‌توانند اشباع شوند. به‌عبارتی، از آن‌ها نیازهایی رفع م‌شود، ولی خیلی زود به مصرف بالاتر احساس نیاز پیدا می‌كنند و همیشه دچار اضطراب هستند و اصولا اضطراب، ذاتی آن سیستم است.
 
بنابراین هر وقت كه این سیستم خودش را گسترده‌تر می‌كند و كشورهای دیگر را به اقمار خودش مبدل می‌سازد، هرم مصرف طبقاتی خودش را گسترده‌تر کرده و قاعده‌ی هرم را به كشورهای دیگر می‌کشاند و هر کشور یا شخصی که به این محور، نزدیك‌تر می‌شود می‌تواند بهره‌مندی بیشتری داشته باشد.  

بنابراین، فاصله‌ی طبقاتی شدیدی به‌وجود می‌آید و مردم كشورهای وابسته باید هزینه‌ی مصرف مُسرفانه‌ی كشور محور یا آن یك درصد كشور محور و یا کشورگشایی‌ها را بدهند چون سیستم، متمركز است و ابزار تولید و توزیع آن و نظام بانكی‌اش نیز متمركز است، كسی كه در رأس این تمركز وجود داشته باشد كالای انبوه‌تری در دسترس دارد و از امكان بهره‌مندی بیشتری برخوردار است مثلا وقتی كارخانه‌ی لبینات بزرگی برای یک کشور یا یک شهر لبنیات تولید کند، اگر روی هر ظرف ماست یا هر قالب پنیر، بهره‌ی كوچكی ببرد، صاحبان این كارخانه، درآمد هنگفتی پیدا می‌كنند؛ اما اگر این كارخانه‌ی لبنیاتی خُرد شود و در هر خیابان و كوچه‌ای، ماست‌بندی باشد، نمی‌توان چنین سودهای هنگفتی به دست آورد. با ایجاد تمرکز، سرمایه‌داران، قدرت سیاست‌گذاری و تحكم (هم روی صنایع بالادستی و هم روی صنایع پایین‌دستی) پیدا می‌كنند و مثلا می‌توانند بگویند اگر شیر به فلان قیمت باشد، من نمی‌خرم یا فلان كالا را به قیمت خاصی می‌فروشم!
 
کارخانه‌داران، كالاهای بالادستی و پایین‌دستی را هم به این چرخه اضافه می‌كنند تا بتوانند سیاست‌‌گذاری‌شان را كامل‌تر انجام بدهند؛ لذا شركت‌های بزرگ، هم بانك، هم رادیو و تلویزیون، هم مطبوعات، هم تولید صنعت و تجارت و هم شركت‌های توزیعی و پخش دارند؛ یعنی سیستم‌های كوچك‌تر را حذف یا در خودشان ذوب می‌كنند و حتی قدرت این را دارند كه نه فقط از لحاظ فعالیت طبیعی بلكه از لحاظ طرح و توطئه، ورشكستگی‌های مصنوعی ایجاد كنند؛ یعنی با عده‌ای شریك می‌شوند و بعد آن شركت‌ها ورشكسته و منحل شده و اموال كوچك‌ترها به نفع بزرگ‌ترها مصادره می‌شود!  

به هرحال، لازمه‌ این سیستم فاصله‌ طبقاتی است و كشورهای اقماری باید مواد خام ارزان، نیروی كار ارزان و سرمایه‌های معنوی و مادی خودشان را در اختیار قرار بدهند و بازار مصرف کالاهای خاص آن نظام هم باشند.
 
* انقلاب‌های مارکسیستی نتیجه‌ نارضایتی کشورها از نظام طبقاتی

این بهره‌مندی طبقاتی موجب ایجاد نارضایتی در مردم می‌شد. لذا مردم كشورهای فقیر و اقماری به ستوه می‌آمدند و انقلاب می‌كردند.

انقلابیان در كشورهایی كه وابسته به غرب بودند اندیشه‌ ماركسیستی داشتند، چراکه الگویی بدیل برای حركت زندگی اجتماعی بود. بنابراین وقتی فشار ناشی از فاصله‌ی طبقاتی زیاد می‌شد، ملت‌ها به عدالت‌خواهی گرایش پیدا می‌کردند. می‌گفتند باید بهره‌مندی یكسان داشته باشیم و ساختار مارکسیستی، ساختار عادلانه‌ای است. نتیجه‌ این نارضایتی‌ها جنگ‌های پارتیزانی، تجزیه‌طلبی و ... بود که معمولا به‌ پشتوانه‌ مستقیم یا غیرمستقیم بلوك شرق صورت می‌گرفت.  

در اینجا سیستم تولیدی و وارداتی و صادراتی باید تحت برنامه‌ دقیق و کامل دولت بوده و توزیع و مصرف هم باید جیره‌بندی و حدگذاری شده و كوپنی باشد تا مشخص باشد هر كسی چقدر باید مصرف كند و این مصرف‌ها باید در سیستم توزیع مشخص باشد. بنابراین وقتی تولید و توزیع، دولتی و مصرف هم كوپنی باشد، دولت می‌تواند تنظیم كند كه بهره‌مندی همه مساوی باشد و لذا آن اجحاف لیبرالیسم از بین می‌رود. وقتی همه چیز دولتی می‌شود، آزادی گرفته می‌شود و آنجایی كه انسان می‌تواند تحرك خاصی داشته باشد، قفل می‌شود؛ زیرا همه تحت یك مدیریت واحد قرار می‌گیرند و همه چیز مکانیکی می‌شود.
 
همچنین، این نظام، «مذهب» را افیون توده‌ها معرفی می‌کرد و آن را مربوط به زمان‌های جهالت بشری می‌دانست و سرمایه‌داری را ناشی از اعتقاد به مذهب معرفی می‌کرد. در این بلوك هم هر وقت می‌خواست انقلابی به‌پا شود، معمولا با پشتوانه‌ دیپلماتیك، مالی، سیاسی یا تسلیحاتی كشورهای محوری بلوك غرب و یا اقمار آن‌ها بود و لذا جنگ‌های مختلفی بین دو کشور از اقمار آن‌ها اتفاق می‌افتاد.
 
* انقلاب اسلامی عامل اصلی در جدا شدن اقمار ابرقدرت‌ها

در مورد بلوك شرق و غرب در این سال‌ها اتفاقات زیادی افتاده كه موجب متلاشی شدن آن دو شده است.

 امروز آمریكا درحالی‌كه خود را ابرقدرت جهان و دارای قوی‌ترین اقتصاد، فرهنگ، مدیریت و نظام می‌داند، اقرار می‌كند كه بدهكارترین كشور دنیاست كه به‌نحو سرسام‌آوری بر بدهی‌هایش افزوده می‌شود.  

سقوط شوروی هم علت‌های مختلفی داشت. این فشارها قطعا تاریخی بود و به یك عمل و عكس‌العمل خاص محدود نمی‌شد. جاسوسی، خرابكاری، باتلاق افغانستان و ... در تضعیف شوروی نقش داشتند. اما آیا فقط همین بود؟ آیا این‌ها به‌تنهایی كافی بود كه شوروی را از پا بیندازد؟ خیر، چون اگر یك قدرت در جایی هزینه می‌كند تا سرزمین دیگری را هم تحت پوشش خودش در بیاورد، چنانچه بتواند این هزینه‌ها را از سیستم و به‌ویژه اقمار جمع كند، می‌تواند موفق باشد. ولی اگر راه تأمین مایحتاجش بسته شد، به شكست می‌گراید.

غرب هم همین‌طور است، اگر آمریكا نتواند كشورهای اقماری خودش را حفظ كند و هزینه‌ جنگ عراق و جنگ‌های دیگری كه در دنیا به راه انداخته را از طریق اقمار خود فراهم كند، شکست می‌خورد. از آثار انقلاب اسلامی ایران و بیداری اسلامی و بیداری ملت‌ها این است که آمریکا قدرت اعمال نفوذ و حاكمیتش را از دست می‌دهد و ضعفش به درون خودش برمی‌گردد و كسری بودجه پیدا می‌كند.

این كسری بودجه با واردات و صادرات، با نیروی كار ارزان و با مواد اولیه و نفت ارزان، حل می‌شود؛ مثلا نفت ده دلار به آنجا می‌رود و كالای گران وارد همان كشورهایی می‌شود كه نفت ده دلاری می‌فروشند؛ اما وقتی نفت، 150 دلار شده و به قیمت واقعی خودش نزدیك می‌شود، این دیگر به آمریکا اجازه‌ی صدور کسری بودجه یا فقر را نمی‌دهد و لذا فاصله‌ی طبقاتی، در داخل كشورِ محور، محبوس می‌شود و 99 درصد باید هزینه‌ی اسراف یك درصد را بدهند!  

اما چگونه آن اتفاق برای شوروی افتاد؟ اگرچه همان‌طور كه گفته شد مسئله‌ی افغانستان و ضربه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیكی آمریكا و دوستانش بر شوروی، مؤثر بود، ولی یك عامل مهم‌تر وجود داشت و آن هم پیروزی و ادامه‌ی حیات انقلاب اسلامی ایران است. انقلاب اسلامی ایران توانست پرچم عدالت‌خواهی را از دست شوروی بیرون بیاورد و اساس و مبنای این سیستم را زیر سؤال ببرد! زیرا پایه‌ اصلی مشروعیت نظام‌های کمونیستی بیش از آنکه بر پایه‌ی اقتصاد باشد بر اقتدار سیاسی بود و این اقتدار نیز بر شعار عدالت‌خواهی استوار بود.

اینجا دو نکته قابل ذکر است؛ اول اینكه بعد از پیروزی انقلاب ایران در هیچ جای دیگر انقلاب كمونیستی به‌وجود نیامد، مگر در نیكاراگوئه که اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، ساندنیست‌ها یك پیروزی اجمالی پیدا كردند و خیلی زود هم شکست خورده و کنار رفتند و اخیرا با یك نوسازی و تغییر شعار بازگشتند. 

مردم دنیا متوجه شده‌اند که می‌توانند بر هویت ملی خودشان تکیه کنند و با یك ابرقدرت درگیر شوند، این جمله‌ی امام (ره) که می‌فرمودند: «ما می‌توانیم» در دنیا جا افتاده است.

 انقلاب اسلامی بر پایه‌ی اعتقاد به خداوند و اسلام است و امام (ره) تفکری جامع و تمدنی را احیا کردند که به‌سرعت از مرزهای جغرافیایی ایران عبور کرد و با تمدن‌های رقیب درگیر شد.

بر این اساس مهم‌ترین عاملی كه باعث متلاشی شدن شوروی شد، این بود كه پرچم‌داری عدالت‌محوری -همان مزیتی كه باعث می‌شد مردم سایر كشورها به او پناه ببرند- از او گرفته شد؛ پرچمی که با علامت داس و چکش خود را مدافع حقوق طبقات پایین جامعه، یعنی کشاورزان و کارگران معرفی می‌کرد. همچنین پرچم مبارزه با خدا و افیون دانستن دین سرنگون شد و مردم دنیا که طعم تلخ بی‌خدایی را در دو نظام سوسیالیستی و کاپیتالیستی چشیده بودند، با انقلاب اسلامی و آرمان‌ها و دستاوردهای آن آشنا شدند.

نکته‌ دوم اینکه اساسا یك ابرقدرت برای بقای خود متكی به اقمار است، همان‌طور كه اقمار به محور متكی‌اند. در سیستم اقماری، هر كشوری جایگاه خاصی پیدا می‌كند؛ كشوری فقط ترانزیت راه است و كشوری فقط تولید‌كننده‌ی نفت؛ ولی همه‌ این‌ها تحت یك نقشه و مدل هستند. وقتی سلول كوچكی از این مدل سرطانی شود و از سیطره‌ سیستم خارج شود، این مدل به‌هم می‌ریزد.
 
این مطلب در مورد آمریكا قابل بررسی است تا جایی‌كه كشورها بتوانند خودشان را از كمند این قدرت خارج كنند، به آن لطمه می‌زنند مثلا اعلام شد كه ژاپن و چین قرار است در مبادله‌ بینابین به‌جای دلار، از پول ملی خودشان استفاده كنند.

با توجه به اینكه ژاپن و چین قدرت‌های دوم و سوم اقتصادی دنیا هستند (اگر آمریكا را قدرت اول حساب كنیم)، مشخص است كه ضربه‌ بسیار سنگینی به دلار وارد می‌شود و پشتوانه‌ دلار را از بین می‌برد؛ در نتیجه قدرت چرخش دلار كم شده و امکان مصادره‌ اموال این دو كشور از طریق دلار بدون پشتوانه وجود نخواهد داشت. البته ایران پیشتاز این کار بود و در خیلی جاها، بدون دلار معامله می‌كرد و حتی دنبال این بود که بورس نفت را بر اساسی دیگر درست کند.

منبع :سوره اندیشه

انتهای پیام /س3

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار