دکتر فرهادی در سال1332 درملایربه دنیا آمد. وی دارای لیسانس در رشته‏ی روان‌شناسی، فوق لیسانس در رشته‏ی ارتباطات اجتماعی و دکترا در رشته‏ی جامعه‌شناسی می‌باشد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،میثم مهدیار  در وبلاگ هرمس در رابطه با استاد فرهادي و سوابقش مي نويسد:
 "از روزی که طرح نامه(پروپوزال) کارشناسی ارشدش تصویب شد دیگر کسی ایشان را ندید.حدود 4 سال بعد بود که بسته ای بزرگ به دست داشت و وارد اتاق استاد راهنما شد.استاد با دیدن شاگرد ابرو درهم کرد که این مدت کجا بودی؟متاسفانه شما اخراج شده اید.... اما وقتی شاگرد پایان نامه 8 جلدی اش را که حاصل 5 سال مطالعه میدانی و مشاهده مشارکتی اش در مناطق روستایی بود را از داخل بسته به روی میز گذاشت نگاه استاد عوض شد... کمیته داوران دانشکده نمره بالاتر از 20 نداشت که به او اهدا کند..."
دکتر فرهادی در سال1332 درملایربه دنیا آمد. دوران کودکی خود را در مهاباد و دوره نوجوانی و جوانی را در شهر خمین گذراند. وی دارای لیسانس در رشته‏ی روان‌شناسی، فوق لیسانس در رشته‏ی ارتباطات اجتماعی و دکترا در رشته‏ی جامعه‌شناسی می‌باشد. فرهادی هم‌اکنون به عنوان استاد تمام مردم شناسی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی و سردبیر فصلنامه علوم اجتماعی است.مهمترین آثار ایشان" انسانشناسی یاریگری"،"فرهنگ یاریگری در ایران"، " واره: درآمدی به مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی تعاون"، "موزه های بازیافته"،"نامه کمره" و... می باشد.
 
مدتی پیش یکی از اساتید در میزگردی مشکل علوم اجتماعی در ایران را پیوند آن با شرق شناسی دانسته بود. عمده دلیل مهجوریت دکتر فرهادی درمیان جامعه شناسان و مردم شناسان ایرانی را می توان از نشانه های بارز این پیوند دانست.بااینکه ایشان در مقالات و کتب خود در نقد توسعه غربی و تنقیح منظور خود از توسعه بومی مطالب زیادی به نگارش در آورده اند اما حتی اساتید بنامی که دغدغه هایی مانند ایشان را در کارهای علمی خود دنبال می کنند کمتر به آثار ایشان توجه کرده اند.

پیوند عمیق علوم اجتماعی در ایران با شرق شناسی رابه بهترین وجهمی توان در آثاری که به جامعه شناسی تاریخی ایران پرداخته اند مشاهده کرد. اغلب محققانی که سعی کرده اند با استفاده از فلسفه های تاریخی قرن هجدهمی(مانند منورالفکرهای اولیه و یا متاخرینی چون طباطبایی و دوستدار و...)به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران می پردازند ، همینطور اغلب کسانی که با نگاههای جامعه شناختی قرن نوزدهمی و متاثر از دورکیم و وبر و به خصوص بحث جامعه آسیایی مارکس (مانند لمبتون،کاتوزیان،ویتفوگل،اندرسون،علمداری، زیبا کلام و...)به این مهم پرداخته اند همگی در یک نقطه اشتراک دارند که فرهنگ و جامعه سنتی ایرانی بدوی،غیر عقلانی،راکد،کوتاه مدت، استبداد زده و... بوده است.از همین منظر انسان ایرانی نیز دروغگو،منفعل،ستیزه جو،متملق فاقد مشارکت و سرمایه اجتماعی و... شمرده شده است.اهمیت کار دکتر فرهادی در این است که هم نفیا و هم اثباتا در مقابل این موضع گیری ها مقاومت کرده است. البته برخی از جامعه شناسان و مردم شناسان و مورخان و فیلسوفان ایرانی نیز هستند که این مقاومت را به صورت تحلیلی و نظری در آثار خود دنبال می کنند اما وجه تفاوت بارز دکتر فرهادی با آنها تجربی بودن مقاومت ایشان است.البته نه اینکه پژوهشهای ایشان فاقد توصیف ها و تبیین های نظری است بلکه همانطور که اشاره خواهد شد این مهم در آثار ایشان جدی تر از دیگر نظریه پردازان حضور دارد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.