شبهـــــای قـــــدر را دریابیــم
یا خودمان را در این شبهـا دریابیم !
خدایا ؛ اگر رمضان نبود بندگانت کی به راز و نیاز با تو می پرداختند ؟
خدایا ؛ اگر شبهای قدر نبود کی گناهکاران به درگاهت میشتافتند ؟
خدایا ؛ از بخت خود چون پرهیزم؟ از بودنی کجا گریزم ؟ناچاره را چه آمیزم ؟ در هامون کجا گریزم ؟
و لا یُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکُومَتِک !
خدایا ؛ آن روز که میتوانستم ندانستم ، و امروز که میدانم نمیتوانم !
پس کارم را چگونه به انجام رسانم ؟ و راهم را چگونه به پایان رسانم ؟
الهی ؛ ای گشاینده ی زبان مناجات گویان ؛ ای انس افزای خلوت ذاکران ؛
ای حاضر نفسهای رازداران ؛ در حاجت کسی نظر کن که او تو را یک حاجت بیش نیست
و آن مشاهده دیدار توست.
الهی ؛ معنی دعوی راستگویانی ؛ فروزنده ی نفسهای دوستانی ، آرام دل غریبانی ،
از رگ گردن نزدیکتر به بندگانی ، چون در میان جانی ، از بیدلی میپرسم کجایی !
به حق تو که ما را در سایه ی غرور ننشانی ! و به وصال بی مثال خود رسانی ،
خدایا ؛ چه روزها و شبها را که به غفلت نگذراندیم ! چه هفته ها و ماهها را که به بطالت نرفتیم !
چه سالها از عمر خویش را که به گناه و معصیت تباه نکردیم !
خدایا ؛ اگر تو ما را نبخشی پس کِی ما را ببخشد ؟ خدایا مگر غیر از تو ما را خدایی هم هست ؟
الهی و ربِّی مَن لِی غَیرُک ؟
خدایا ؛ تو مرا خواندی بجای اینکه من تو را بخوانم !
پس خود نیز مرا بپذیر که مرا پناهگاهی جز تو نیست .
خدایا ؛ تو خود این ماه را ماه بندگانت قرار دادی
و این شبها را شبهای راز و نیاز و التماس و درخواست !
الهی ؛ ای آورنده غم پشیمانی در دلهای دوستان ، العفـــو ...
ای افکنده ی سوز در دل تائبان ، العفـــو...
ای پذیرنده ی گناهکاران و معترفان ، العفــــو...
خدایا ؛ دستم بگیر که چون تو دستگیر نیست ...
دریاب مرا که جز تو پناه نیست ...
پرسش ما را جز تو جواب نیست ، و درد ما را جز تو دوا نیست ...
خدایا ؛ اگر به جز درگاه تو رفتم به خیال تو رفتم ،
و اگر از جز تو چیزی خواستم به پندار تو خواستم ،
از بس که دو دیده در خیالت دارم در هرچه نگه کنم توئی پنــدارم
خدایا ؛ راهم نما به خود ، باز رهان مرا از بند خود ، ای رساننده ی به خود ،
برسانم به خود ، که کسی بی یاری تو نرسیده به خود،
خدایا ؛ ای یافته و یافتنی ، از مست چه نشان است جز بی خویشتنی ،
همه ی خلق را محنت از دوری است و این بیچاره را از نزدیکی !
همه را تشنگی از نایافت آب است و این روسیاه را از سیرابی !
خدایا ؛ تو کریمی تو رحیمی تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنایی ،
نروم جز به همان ره که تو ام راهنمائی
خدایا ؛ اگر در این شبها مرا نیامرزی و نپذیری پس کَی مرا امید بخشش باشد ؟
خدایا ؛ میدانم و میدانی که جز گناه و نافرمانی اندوخته ای ندارم ،
پشتم از سنگینی این بار درهم شکست ،
مرا دریاب که مرا جز تو آمرزنده ای نیست ،
خدایا ؛ تو گفتی بیا ، اینک که آمده ام ، آمده را وامگذار !
خدایا ؛ تو ما را به نور عنایت هدایت دادی ، به معونت محبت بذر خدمت رویاندی ،
به پیغام دوستی آب پذیرش دادی ، به نظر خویش به میوه ی مودّت بار دادی ،
اکنون سزاوار است که سموم مکر و ریا و نافرمانی از آن باز داری ،
و بنایی که خود چنین ساخته ای به گناه ما خراب مکنی !
آمرزش از تو میخواهیم که تنها تو آمرزنده مهربان
ضمنا در وبلاگمان سرچشمه عدالت و فضيلت لينك شديد. حفظكم الله