به گزارش گروه استان هاي باشگاه خبرنگاران ، در نیمه راه برکتخیز رمضان، دروازههای آسمان گشوده میشود و زمین، در ستارهباران میلادی بزرگ، به هلهله مینشیند و رایحه شکوفههای یاس کوچههای مدینه را آکنده میکند.
آری در چنین روزی بود که حسن (ع) با چشمانی علوی میآید و افق، رسیدن ارجمندش را دف میکوبد تا صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت باشد و شانههای صبورش را زمین به تجربه مینشیند، تا آنچنان که سمفونی سکوتش را در سراسر جهان بیداد کنند چرا که او با نگاهی از جنس باران میآید و آبهای آزاد جهان، ماهیان تشنه دلش را میزبان میشوند.
حسن یعنی کوه، یعنی کسی که تحمل بیپایانش را بیشرافتان تاریخ، این چنین به جولان نامردمی کشاندند، یعنی کسی که وسعت دلش زبانزد آبهای زمین است.
از بازوان حیدری علی (ع)، تا لبخندهای معطر فاطمه (س) نور ابدی توست که کوچههای جانمان را روشن کرده است و آسمان در آسمان، سپید پرواز توست که این چنین، قفس ستیزمان کرده است.
سلام کودک آفتاب! از کجا آمدهای که صدای رسیدنت، تمام هیاهوهای دلهرهآور را آرام کرده و سکوت ملکوت را به زمین حیرتزده آورده است؟ از کجا به این خاک پرت رسیدهای؟ مگر راه گم کرده باشی که تو هیچ شباهتی به اهالی ناپسند دنیا نداری، به تو میآید که آسماننشین عشق و پرواز بوده باشی، به تو میآید که از آغوش خداوند آمده باشی، تو کجا، اینجا کجا، خورشید بیسایه! نور بیخاموشی! پیش از تو هرگز زمینیان، آفتاب را از نزدیک ندیده و زیبایی نور را در پیکره انسانی تماشا نکرده بودند، پیش از تو زمین، هیچ ماهی را به خود ندیده بود و خاک، خاک بیاصالت، نجابت حقیقی را در خود مهمان نساخته بود.
کاش در لحظه طلوع تو میدیدم کدام گوشه آسمان، تو را به جهان عرضه میکند تا سمت و سوی بهشت را بفهمم.
در سحر امروز ستارهها از مناجات سحرگاه پر شدند و برای روزهای دیگر، رو به سوی قبله نیت کردند، همین که ماه با تمام چهره خویش، سحوری نورش را بر سفرههای روزهخواه میگسترد، همین که نسیم، نزدیک شدن هنگامه اذان را در گوش بیداران رمضان ندا میدهد، تو مثل خورشید نخستین بار، طلوع میکنی و تمام کوهها سر فرو میبرند تا تو بالا بیایی و پیدا باشی، تمام صداها خاموش میشوند، تا صدای پلک زدن آغازینت، اذان رستگاری عالم شود.
رمضان خشنود میشود که اینک فلسفه بودن خود را در مییابد و میداند که تنها برای چنین روزی خلق شده است، عاشقان جستوجوگر، فانوس کاوش خود را خاموش میکنند، چرا که دیگر حقیقت گم شده خود را یافتهاند و تهیدستی تنها، دلخوش میشود به دیدار کسی که آبروی تمام سفرههای اکرام و گشادهدستیهای انفاق است.
تو کیستی که خداوند، کلید خزاین بیپایانش را اینگونه با اعتماد در دستان تو نهاده و تمام نعمتهای بیدریغش، به یمن نیکویی تو به دست بندگانش میرسد؟ تو کیستی که تمام گدایان جهان در محضر سئوال از تو به مقام شاهی جهان میرسند و به خاک افتادگان بلندبالاییات، رفعتی برتر از هر چه ستاره، دارند؟ تو کیستی که با تو، تمام زمین پهنه بار عام خداوند است و بیتو، تمام سفرهخانههای عطا و بخشش، بیرونق و بیبضاعتند؟ باید تو را به خویش بشناساند روزگار همواره بخیل و روسیاه، باید تو را به خویش تأکید کند دستان بیسخاوت هستی که هیچ دست تمنایی را به مهر و لطف نمیفشارد و سر بیعت با امام تکریم و صلح ندارد.
نامت حسن، دلربایی بیمنت که جمال خداوند است، تجمل توحید و پرستش است، نامت آزادگی و سرفرازی و رهایی برای حق است، نام تو را تمام ستمدیدگان جهان، تمام سوختگان خشم و ستم به خوبی میشناسند، نام تو را تمام فتنهدیدگان ستیز، در کنج خلوتهای حسرتشان چون دعایی غریبانه به زبان میآورند و تحقق مصلحانه مکتب تو را با اشکهای جان بر لب آمده، آرزو میکنند.
کاش پدیدار بودی پیش چشم تمام عالم، تا راه و رسم صلح و پذیرش حق را به انسان دور مانده از مهر میآموختی! کاش طریقت بیاشتباه تو به داوری خصومت میان آدمیان مینشست تا پایمال شدن تمام بیگناهان و ترکتازی تمام جباران ختم به خیر میشد، کاش گوشهای از ردای عصمتت را به عاریه داشتیم، برای پوشاندن عریانی خویش در این روزهای رسوایی! کاش کلمهای از واژگان محق تو را بلد بودیم، برای مجاب کردن سخنان دروغ و حیله و تزویر در محکمههای بیعدالت دنیا! دستی برآور برای نجات انسان برای تمامی سردرگمی و سرسپردگی! دستی برآور از آستین فرزانگی و خرد و روشنگری، تا سر به راهی انسان هر چه زودتر رخ دهد./ج1