میانمار...مدتی بود که می خواستم در مورد "میانمار" مطلبی بنویسم، ولی دستم به قلم نرفت و من از اینکه نتوانستم مطلبی بنویسم، شرمنده بودم. ولی اکنون می خواهم در مورد میانمار مطلبی در "الطارق" بنویسم، می خواستم از دید صدا و سیمای خودمان آن را نقد کنم، رسانه ای که همه مانورش شاید روی گرانی گوشت مرغ بوده است، تا ارزانی جان آدمیزاد، همان آدمیزادی که مسلمان است و غریب و بی یار ویاور؛ دیدم اینکار بنابر عمق فاجعه کار اشتباهی است، واز صدا و سیمایی که در مواقع غیر حساس منفعل بوده است نمی توان انتظار داشت در این موقعیت حساس کاری بکند، و این بی خیالی نسبت به جریان "کشتار وحشیانه در میانمار" را به حساب دل نازک و حساس مردان رسانه گذاشتم، که طاقت دیدن آن صحنه ها تاثربرانگیز را نداشته اند...
اعلامیه حقوق بشر
آمریکا و توله هایش؛ همانها که ادعای طرفداری از حقوق بشرشان گوش عالم و آدم را کر کرده است، و سازمان مللی که در نیویورک است، کتابچه ای دارند به اسم"اعلامیه جهانی حقوق بشر" ، که در آن 30 ماده و بند وجود دارد، که برای اطلاع شما تعدادی از آنها را با هم می خوانیم.
ماده(1):تمامی افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ کرامت و حقوق با هم برابرند و...
ماده(3):هر کس حق زندگی، امنیت و آزادی شخصی دارد...ماده(5):
هیچ کس را نمی توان تحت شکنجه، مجازات و یا رفتاری قرار داد که ظالمانه یا بر خلاف انسانیت و توهین آمیز باشد.ماده(9):
هیچ کس نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید شود...ماده(18):هر کسی حق دارد از آزادی فکر، وجدان، مذهب بهرمند باشد و...و...
لحظه ای صبر کنید، گوش کنید(!)... این چه صدایی است که می آید؟ این بوهای خاص پخش شده در هوا چیست؟ این دود و آتش از کجاست؟ بوی گوشت سوخته را حس می کنید؟
متوجه شده اید ؟ کم کم به میانمار نزدیک می شویم، اینجا همان جایی است که چندی پیش خانم"کلینتون" به آنجا سفر کرد، و رفت تا نسخه ای از کتابچه حقوق بشر آمریکایی را برای بودائی های صلح طلب و آرامش طلب(!) ببرد، تا آنها هم حقوق بشر را بفهمند و عمل کنند.
اینجا میانمار است، اینجا تمامی افراد بشر آزاد به دنیا نمی آیند، از لحاظ کرامت و حقوق با هم برابر نیستند، اینجا هر کسی حق زندگی ندارد، امنیت برایش تامین نیست، اینجا شکنجه معنای جدیدی یافته است، سوزاندن انسانها دسته جمعی، روی صفحه آهنی آدم را پختن، بچه های کوچک را به سیخ کشیدن و کباب کردن، تجاوز حیوانی و دسته جمعی و... به زنان جلوی چشم مردانشان، اینجا هر کسی نمی تواند هر مذهبی می خواهد داشته باشد...
اینجا میانمار است، صحنه حقیقی از حقوق بشر آمریکایی، فقط این بار دست مجسمه آزادی از آستین مجسمه بودا بیرون زده است، و بودا این مجسمه آرام و ساکت و مهربان، دستش را به علامت کشتار بالا برده است، و انگار می گوید تا دستم را پایین نیاوردم، به کشتن مسلمانان ادامه دهید(!)...
کمی از میانمار فاصله بگیرید، چشمتان را ببندید و به نیویورک بروید، سازمان ملل متحد، اینجا همه ساکت هستند، هیچ کس از میانمار حرفی نمی زند، اینجا همان جایی است که اعلامیه حقوق بشر را پشتیبانی می کند، انگار حقوق بشر اینها فقط مخصوص آمریکا و توله هایش است، و شاید هم، نمی دانم، میانماری ها از بشر نیستند، کما اینکه ممکن است از حیوانات هم نباشند، زیرا سازمان های حقوق حیوانات نیز ساکت هستند.
اینجا بخاری از کسی بلند نمی شود، اینجا حقوق یهودی و آمریکایی بیشتر برازنده نامش است تا بشر...
باز به میانمار بر می گردیم، عمق فاجعه آنقدر زیاد است که حتی در مخیله انسان هم نمی گنجد که می شود این قدر هم وحشی بود، می دانید حتی حیوانات نیز با حیوانی غیر از جنس خود اینگونه بر خورد نمی کنند، اینها را هیچ چیز در حیوانیتشان نیز محدودشان نمی کند...
ماده(25) را هم بخوانیم:
مادران و کودکان حق دارند از کمک و مراقبت مخصوص بهرمند شوند و ...اینجا میانمار است، کودکان و زنان راحت تر از مردان زمخت و سر سخت می سوزند، راحت تر تکه پاره می شوند، به راحتی زجر می کشند...
نمی خواهم این مقاله را ادامه دهم، نه کاری از دستم بر می اید، نه فریادمان به جایی می رسد، انگار بهتر است در این ماه عزیز دعای مخصوص عزای انسانهای بیچاره را با صدایی بلندتر و با دلی شکسته تر بخوانیم، تا وسیله استجابت این دعای زیبا "قائم به عدل و داد، مهدی فاطمه(س)" ، هر چه زودتر برسد...
اللهم ادخل علی اهل القبور السرور.....