به گزارش
گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران ،«شام ایرانی» بیش از آنکه به رفتارشناسی آدمها در یک موقعیت رئال بر بستر یک مسابقه آشپزی بپردازد -که دغدغه اصلی نمونه اوریژینال آن است- ، یک مجموعه نمایشی و از پیش تعیینشده با تکیه بر جذابیتهای هنرمندان محبوب مردم است.
نمونه اوریژینال یا اصیل این برنامه آشپزی زنجیرهای، با تکیه بر قالب و ساختار مشابه در تلویزیون هر کشور ساخته و پخش میشود که مهمترین ویژگی آن نه آشپزی بلکه رسوخ به زوایای ناپیدای رفتارهای مردم یک کشور، منطقه، ... و در واقع نوعی آسیبشناسی عادات و منشهای مردمان جغرافیاهای مختلف است.
هرچند آشپزی استارت اولیه شکلگیری روابط در این مسابقه است و البته جذابیت پرداختن به غذاها و عادات غذایی یک منطقه، شهر یا کشور این برنامه را شناسنامهدار میکند، اما نکته اصلی نه در این وجه بلکه در رفتارها و کنش و واکنشهای آنها نسبت به یکدیگر است.
حضور یک جایزه کلان به عنوان هدف مادی نهایی این مسابقه و شرکتکنندگانی که میدانند امتیازاتی که به دیگران میدهند، میتواند برنده شدن خودشان یا دیگری را تضمین کند دو عامل پیشبرنده هستند که باعث میشوند افراد حاضر در این مسابقه در کنار تلاش برای ارائه بهترین ْآشپزی و میزبانی، به نوعی دچار درگیریهایی با خود شوند.
همین درگیریهاست که بسته به شخصیت، طرز فکر، جهانبینی و ... فرد میتواند او را به حرکت وادارد تا بخشهای پنهان درونی خود را با رفتارهایی آشکار کند و با توجه به اهدافی که برای خود تعریف کرده، کنش و واکنشهایی داشته باشد که میتواند عادی یا غافلگیرکننده و در مواردی هم تأسفبرانگیز باشد.
نفْس حضور دوربینی که در دو موقعیت رفتارهای افراد را هم در جمع و حضور میزبان و هم به شکل فردی ثبت میکند، شرایطی ایجاد میکند تا دو چهر و دو ور مختلف افراد خود را نمایان کند و البته آنهایی که ظاهر و باطن یکی هستند نیز در این موقعیت دوگانه خود را نشان بدهند.
به این ترتیب بیش از آنکه ماجرای غذا و آشپزی مطرح باشد میتوان تم و هدف اصلی این برنامه را راهیابی به زوایای پنهان شخصیت آدمهای جغرافیاها و کشورهای مختلف دانست که با توجه به شخصیت ذاتی و جنس کاراکترشان، رفتار کرده و یک مسابقه ساده آشپزی را تبدیل به عرصهای جذاب برای شناخت، رفتارشناسی و روانشناسی افراد میکنند.
در مقیاسی دیگر شاید بتوان این مسابقه را در نوع ایرانی مشابهی برای کتاب «جامعهشناسی خودمانی» نوشته حسن نراقی دانست که برجستهترین و در عین حال جزئیترین رفتارهای ما ایرانیان را در قالب کلمات کتاب به رخمان میکشد و به دلیل همین خودی بودن تبدیل به کتاب پرفروش سالیان میشود.
حالا وقتی قرار است قالب امتحان پسداده این مسابقه در کشور خودمان پیاده شده و در واقع منش و رفتارشناسی خودمان محک زده شود، اولین انتظار وفاداری به تم یا هدف اصلی برنامه است یعنی تکیه بر رفتارهای واقعی آدمهایی که درگیر آزمون آشپزی و اخلاق میشوند.
«شام ایرانی» در اولین گام با فاصله گرفتن از این تم که جذابیت خاص خود را داراست، از وجه مستند و واقعی بودن رفتارهای شرکتکنندگان فاصله گرفته و با انتخاب بازیگران شناختهشده در واقع این آزمون رفتارشناسی را تبدیل به محفلی دوستانه برای تماشای نمایشی جدید از این هنرمندان میکند.
در واقع ما در «شام ایرانی» شاهد مجموعهای نمایشی از دور هم جمع شدن بازیگرانی چهره و محبوب هستیم که خود همین وجه باعث جذب مخاطب میشود تا با پیشینهای که از نمونههای خارجی این مسابقه دارد، انتظار داشته باشد این افراد را در موقعیتهای واقعی با رفتارهای واقعی ببیند.
اما این انتظار پاسخ نمیگیرد چون هدف و تم این برنامه مطابق با انتظار مخاطب نیست و دور هم جمع شدن چند بازیگر در محیطی که هرچند خانه و مکانهای واقعی زندگی آنهاست و بحث و جدل، شوخی و مزاح و یا گفتگوهای دوستانهای که بین آنها درمیگیرد نه زائیده لحظه و موقعیت واقعی بلکه از پیش تعیینشده و نمایشی است.
به این ترتیب در هر قسمت یک تم فرعی برای پیگیری این قصه و نمایش وجود دارد که مثلاً در قسمت اشکان خطیبی رخنمایی امکانات و تمکن او و گارد گرفتن بقیه در مقابل این وجه است که در قسمت سروش صحت نقطه مقابل این شرایط با کمی دستکاری در موقعیت واقعی میزبان، طراحی شده تا دو روی سکه به نمایش در بیاید و در نهایت شب نهایی در خانه مهدی پاکدل این تمهای فرعی به یکدیگر پیوند خورده و این پیام انسانی که صمیمیت، صداقت و یکدلی بر همه چیز ارجحیت دارد و بر امکانات و تجمل میچربد و ... البته اهمیت جایگاه یک پدر به عنوان قهرمان در ذهن پسرش به مخاطب انتقال پیدا کند.
این رویکرد به گونهای است که وجه نمایشی آن به شدت مستقیم است و از پیش تعیینشده بودن تمی که در هر قسمت وجود دارد، مشخص. مثل قسمت رامبد جوان که میهمانان از ابتدا به شیوهای نه خودکار و واقعی، شروع به حرف زدن در مسیر دغدغهها و نگرانیهای زنانه میکنند و در انتها به نوع نگاه خود نسبت به خانمها، ازدواج و ... میپردازند. یا در قسمت مهدی پاکدل که با تلفیق متن تئاتر و گفتگوهای روزمره به نوعی تنیده شدن عنصر نمایش در زندگی روزمره بازیگران و مسائل آنها برجسته میشود.
هرچند این تغییرات میتواند شناسنامهای ایرانی و اینجایی به این برنامه بدهد و قالب و ساختاری جدید را تعریف کرده و به مخاطب پیشنهاد دهد اما چون در این مقطع و بر اساس جذابیت نمونههای غیر وطنی ساخته شده بخصوص با تکیه بر عنوان و ... لاجرم بر سابقه ذهنی مخاطب حرکت میکند و به همین دلیل نه میتواند کاملاً مستقل باشد و نه کاملاً مشابه.
منولوگهای شعرگون یکی از مولفههای شناسنامهدار و در واقع امضای بیژن بیرنگ در مجموعههایش است که با نوع بیان بازیگر تبدیل به جملات قصار تأثیرگذار میشود و اوج آن جملاتی است که مرحوم خسرو شکیبالی در مجموعه «خانه سبز» میگفت و هنوز در ذهن همگان باقیست. اما این مولفه نتوانسته با ساختار مجموعه همخوان شود.
همانطور که بیرنگ در وصف مرحوم شکیبایی اشاره کرده که منولوگهای نوشته شده را به گونهای ادا میکرد که شعار تبدیل به شعور میشد، متأسفانه این اتفاق در «شام ایرانی» نیفتاده و این منولوگها در حد شعارهایی که با سبک و سیاق و ساختار کلی مجموعه پیوند نخورده، باقیمانده است.