گاه بايد پياده رفت در خيابان هاي شهري که در شلوغي ها ناپيداست و بنگري دستان کوچک و چشمان زل زده مظلومي که شادي کودکشان در ميان اين شهر مدفون شده است...

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران براي گذر از خيابان هاي شهر هر صبح بيدار مي شويم  و به خيابان هاي شلوغ و پر از جمعيت تهران پا مي گذاريم در ميان انبوهي از جمعيت، ماشين ها، هواي الوده به سرعت محو مي شويم اما دراين بين کودکاني که صبح زود با کوله پشتي در داخل اتوبوس ها کار خود را شروع کرده اند مي نگريم چشم هاي مظلومشان به دست جمعيت نشسته در اتوبوس است که شايد دشتي کنند.
مظلوميت نگاهشان گوياي هزاران حرف است و همين که روزي خود را با چشم طلب مي کنند هزاران ارزوي مدفون شده را نمايان است
داخل کوچه اي در پس خانه اي کودکي را مي بيني که کارتون به زير خود انداخته و تک و تنها با يک پتوي سربازي چرک الودي خوابيده، سياهي صورتش و ... هزاران غم را از ياد مي برد.
کاش ببينيم دستان کوچکشان را و به گوشه اي از زندگي خود بنگريم
انگونه که زندگي خواسته و تقدير برايش رقم زده، يک کودک دنياي شادش را گم کرده و دستش را براي لقمه اي نان جلوي بالاتري که خدانيست اما روزي دست اوست دراز کند و خداوند با صبوري به سختي هاي پيش روي افريننده اش مي نگرد، گويي خداوند هم سرش شلوغ است و پژمردگي شقايق ها خبري از دل پر درد گل ياس نبرده است./ف
برچسب ها: مظلومیت ، ارزو ، کودکی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار