ادبيات شفاهي يا فرهنگ عامه بخش اعظمي از فرهنگ مردم ايلام را تشكيل مي‌دهد كه به علت عدم ‏وجود خط و نگارش كردي ايلامي تاكنون به رشته‌ي تحرير در نيامده و به مرور زمان به دست ‏فراموشي سپرده مي شوند.‏

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران ايلام ؛افسانه‌ها و قصه‌ها ، باوها و اعتقادات، ضرب‌المثل ، كنايات، چيستان‌ها و ‏بسياري ديگر از عناصر فرهنگي از جمله نمودهاي فراوان تشكيل دهنده‌ي شفاهي اين ديار هستند كه هر ‏كدام از اين موضوعات به مقتضاي نيازي يا رفع و برآوردن حاجتي شكل گرفته و انتقال يافته‌اند و با تحليل ‏و تفسير و پژوهش دقيق در آنها مي‌توان به بسياري از زواياي زندگي مردم در گذشته در ابعادي مختلف و ‏حتي روحيات آنها پي برد.‏
اگر چه تغييرات فرهنگي و شير شتابان آن در تمامي عرصه‌هاي زندگي ، فرهنگ عامه مردم ايلام را نيز ‏دچار تغيير اساسي نموده و بسياري از عناصر آن با از دست دادن كاركرد خويش و يا كم رنگ‌شدن آن مي ‏روند كه به دست فراموشي سپرده شوند ليكن برخي ديگر نظير كنايات و ضرب‌المثلها‌ هنوز هم در ميان ‏مردم ايلام رواج داشته و با اقبال خوبي براي زنده ماندن روبرو شده‌اند ، به شيوه اي كه براي شيريني سخن و ‏يا بحق بودن مطالب خويش معمولاً با و كنايات توام مي نمايند و شايد يكي از ويژگيهاي گويش كردي ‏ايلامي همين كثرت بكارگيري ضرب‌المثلها و كنايات در آن باشد.‏
‏.قصه ها و افسانه‌ها
يكي  از بارزترين ويژگيهاي قصه‌ها و افسانه‌هاي ايلامي كه بدون شك يادمانهايي از ادوار كهن هستند ‏مبارزه‌ي نيروهاي خوبي و بدي در قالب افراد و موجودات غيبي است كه در بيشتر آنها ديده مي‌شوند و ‏تحليل محتوايي هر يك از آنها تا حدود زيادي مي‌تواند بيانگر فضاي رخ داد داستان و تفكرات حاكم و ‏برخي اختصاصات ديگر زندگي مردم باشد و در اين ميان باورها و اعتقادات مهمترين موضوعي است كه در ‏تمامي جوانب و ابعاد زندگي مردم الاخصوص در افسانه‌ها و قصه‌ها موج مي‌زند و معمولاً نهايت هر قصه و ‏افسانه عاقبت خوشي است كه نيروهاي خير (افراد و قهرمانان) به حق بدان دست مي‌يابند.‏
قصه‌ها و افسانه‌ها به مانند هر عنصر فرهنگي ديگر طي گذر ايام تغيير مي‌كنند و اين روند بر اساس نيازها و ‏شرايط زماني تند و كند مي‌گرددولي قالب و چارچوب قصه همچنان ثابت مي‌ماند . اين قضيه را مي توان در ‏مطالعه‌ي قصه‌هاي مختلف در ميان مردمان همجوار (استانهاي ديگر ) مورد بررسي قرار داد و مشخص نمود ‏كه چگونه بسياري از اين افسانه‌ها و قصه‌ها با اشتراكات فراواني كه دارند مي‌توانند از سر منشاء واحدي ‏منشعب شده باشند.‏
ضرب المثلها(مسْلَت)‏
ضرب المثلها يا «مَسلت‌ها » در گويش ايلامي به شيريني و غناي سخن كمك كرده و‌آنرا بر دل مخاطب مي ‏نشيناند و علاوه بر اين نوعي تاكيد بر صحت و درستي كلام و حقانيت آن به شمار مي‌رود و چه اينكه به ‏هنگام عصبانيت ممكن است ضرب‌المثل توام با كنايات گشته و در مقام موعظه برآيند.‏
بطور كلي در تمامي زمينه‌ها و حالات سخن گفتن (حتي در سخنرانيها و امثالهم) بكارگيري ضرب‌المثل در ‏ميان مردم استان ايلام امري رايج و پذيرفته شده براي سخن گويان بوده و گويا اين احساس در مخاطبان از ‏پيش وجود دارد كه چنانچه گوينده در بيان مطلبي آنرا با چاشني ضرب المثلها همراه نكند از ارزش ، اعتماد ‏و پذيرايي كمتري براي آنها برخوردار است.‏
‏«مسْلَت»ها در ميان مردم ايلام فراوانند كه بسياري از آنها با استانهاي همجوار مشترك بوده و برخي از زبان ‏فارسي گرفته شده‌اند، ليكن به مواردي نيز برخورد مي‌شود كه تقريباً مختص همان منطقه يا قلمرو (شهرستان ‏يا بخش) مي‌باشد:‏
‏-      يَه كِي مالِي ئاگر گردو يَه كِي مَلوچِگ دَ ي وِرشان ( يكي خانه‌اش آتش گرفته بود ، ديگري در آن ‏گنجشك كباب مي‌كرد)‏
كنايه از بي توجهي افراد به شرايط و مصيبت ديگري كه همواره به نفع خويش فكر مي‌كنند.‏
سَلامِ لُورْ بي مَمَرْ نَيهَ  (سلام كردن لر بدون دليل و علت نيست).‏
كنايه: براي افرادي به كار مي‌رود كه سلام و احوالپرسي آنها و انجام برخي اعمال آنها به فرم خاصي (غير ‏عادي ) بوده و از حركات آنها بوي توقع چيزي از طرف مي‌آيد.‏
‏- دارْ مِي‌وَه گِرِيْ سَرچَمِنِي (درخت ميوه مي‌گيرد سرش را خم مي‌كند.)‏
كنايه : براي افرادي به كار مي‌رود كه هيچي نمي‌دانند و ادعايشان بسيار بالاست.‏
‏- نان خُوَرِ مِنُو گالِوان جافِگَه (نام خور من و چوپان – گاوان – جعفر)‏
كنايه: كسيكه براي ديگران مجاني كار مي‌كند و براي خودش (خانواده‌اش ) كمتر كار مي‌كند
‏. چيستان ها ( چَو ، چَو = ‏ČaÜ ČaÜ‏, يا چِينَه ، چِينَه = ‏Čina، ‏Čina
ثل ها وچيستان ها به طوري كلي سرگرمي هايي هستند كه به تناسب زمان ومكان موجب سرگرمي افراد ‏خصوصاًقشر جوان و نوجوان و كوچكتر ها مي گردد. متل هاي  كه كودكان و نوجوانان ايلام در بازيها و ‏سرگرمي هاي خود به كار مي برند بيشتر از كلمات شكل گرفته اند كه موزون بودن آنها بيش از هر چيز مد ‏نظر مي باشد و گاه معناي خاصي از بيشتر كلماتي آنها مستفاد نمي گردد .‏
چيستانها اگر چه قشر خاصي از جامعه را دربر نمي يگرد ليكن بيشتر در شب نشيني هاي زمستاني و بين ‏جوانان رايج مي باشد و گاه حالت مسابقه اي بين آنها به خود مي گيرد و نوعي سنجش معلومات عمومي ‏افراد نيز تلقي مي گردد.‏
مَتَل : هَه لور مَه لور گَنمَه كِلور ، زايَه ومايهَ ، دُزَرنا ، زَرناچَكِي ، بابا لَكي سليمان خاني ، چُوپي كيشيِ ، بَگ ‏نَظَري ، تاتِي وِتوإوَ اَل كِيشيِ
ترجمه :كلماتي كه معنا دارند :گَنِمه كِلور = گندم سوراخ شده ، دُزرنا = دوتالك‌لك ،  زَرنا چَكيِ = لك ‏لك پيرو فرتوتي ، بابا لَكي = پدري از (قوم )لكها ، سليمان خان (اسم است )، چُوپي كيشِي = كسي در ‏ابتداي صف رقصندگان قرار گرفته و دستمالهايي  به دست به حركت در مي آيد و مابقي افراد صف از ‏تقليد مي كنند ، بگ نظر (اسم است )، تاتي = عمو، وِتو = گفته است ، إوَ = آن را ، اَل كيشيِ = برداري .‏
اين نوع سرگرمي بين كودكان و نوجوانان رايج بوده وبدين صورت كه به صف نشسته و پاهايشان را در ‏كنار هم دراز مي نمايند و يكنفر شروع به خواندن مَتل فوق مي نمايد و از يكطرف شروع و با خواندن هر ‏كلمه يك ضربه كوچك به پاي افراد م زند و تا به آخر مي رسد و اگر مثل تمام نشده بود از همانجا مجدداً ‏ادامه ي مثل را خوانده وروي پاها مي‌زند و هر جا كه با آخرين كلمه ي مَتل يعني «كيشيِ » (برداري ) رو ‏پاي و صاحب آن پابرنده نهايي محسوب مي شود
‏-     چيستان : كردان ايلامي به چيستان ، (چَو ، چَو ) و لران ساكن در ايلام به آن «چِينَه ، چِينَه » مي گويند .‏
‏-      سِه بَرارو يَي كِلو ، (سه برادر و يك كُلاه )‏
جواب : ساج ، كه براي پُخت نان برروي سه قطعه سنگ كنار اجاق گذاشته مي شود
‏-      قالي چِوار گوشَه  پِر ناوِي قِروشَه  (قالي چهارگوشه داخل آن پراز سكه است )‏
جواب: آسمان شب ستاره
‏-     ماين كوِكَسَه خان ، دريا بِرو بي سِخان ، ( ماديان آبي كسه خان ، ازدريا مي گذرد ولي استخوان ندارد ‏‏)‏
جواب : زالو
‏-      اُتاق تنگ تِيرَيك ، پِري أرَوقُل باريك ( اتاق تنگ و تاريك پراز عرب پاباريك )‏
جواب : لانه ي مورچه
‏-    چِيشِتي دِيرِم خِنجِي مِنجي ، دِنان طِلا زين برنجي ِ ، (چيزي دارم ، جمع وجوروگردوفرد – كه دندان ‏طلا دارد و زين برنجي .‏
جواب : زنبور بزرگ طلايي
‏- مِرَ بالا بار دارَ ، مِررَدِ هوار كاردارَ ،  ( مي رود بالا بار دارد ، مي رود پائين كار دارد )‏
جواب : قاشق
كنايات (لِقوز ، ‏Leqoz‏)‏
كنايات جملات كوتاه ، رمزي واشاره اي هستند كه قصد گوينده ، چيزي فراتر از معناي ظاهري جمله  ‏است. كنايات ، استعاره اي وغير صريح اند . معناي ويژه داشته كه درك ، مقصود گوينده براي گروههاي ‏داراي فرهنگ ديگر مشكل وچه بسا غير ممكن است .‏
تقريباً در ميان تمام گروههاي قومي كنايات كم وبيش رايج است وتمايل افراد به رسانيدن مقصود خويش ‏در كمترين عبارات شايد چيزي ذاتي باشد كه در برخي فرهنگها به آن اهميت بيشتري داده شده است .‏
در بيان كنايات مي بايستي گوينده ومخاطب درك مشابه اي از كنايه داشته باشند تا آنچه كه در وراي ‏جملات نهفته است به درستي فهميده شود .‏
در بين مردم ايلام اين احساس وجود دارد كه رسايي كنايات در اثر بخشي بر روي مخاطب و آنهم در قالب ‏يك يا چند جمله ي كوتاه بيش از هر روش ديگري مفيد مي باشد، لذا يك گرايش عمومي به سوي ‏كنايات واستعارات در محاورات روز مره وجود دارد.‏
مثال عبارت :«دَمِي بُو شيردِي » (دهانش بوي شير مي دهد )، كنايه از اين است كه فرد آنقدر كوچك يا كم ‏سن است كه لياقت انجام كار وعملي كه ادعاي آنرا دارد هر گز ندارد وبا اين كنايه جواب قاطعانه اي به ‏وي داده مي شود . يا عبادت :«وُوا بِرشِنِي »(باد مي پزد )كنايه از فقر وتنگ دستي فردي دارد كه ادعا پول ‏داري مي كند .‏
كنايات گاهي بر حسب نياز موضوعي شكل مي گيرند و ممكن است برخي به مور نيز فراموشي گشته و يا ‏تغيير صورت دهند ، به عنوان مثال كنايه «باد مي پزد »در برخي نقاط استان به صورت «ئاو بِرشِنِي » (آب مي ‏پزد )رايج است ومقصود گوينده همان است .‏
بطور كلي كنايات در استان ايلام در بين سنين ميان سال و بزرگسال بيشتر رايج است وقشر جوان و نوجوان ‏كمتر آنها را بكار مي گيرند .‏
كنايات كه در ايلام گاهي به آنها «مَسلـَت » (‏maslat‏ ) و گاهي « لِقـــوُز» (‏Leqooz‏)مي گويند بسيار ‏فراوان و متنوع هستند :‏
‏-      ئاو زَل داين . (آبياري گياه بي ثمركردن ) ، كنايه از كاربي فايده انجام دادن
‏-      وَر ئاي نَه ، پُشت مَقراض (از جلو مثل آئيه واز پشت سر مثل قيجي ) كنايه از افراد دو رو .‏
‏-      خَرِ پيرُو أوسار نُو  (الاغ پيرو افسار نو)، كنايه از افراد مسن (زنان ) كه لباس جوانانه مي پوشند .‏
‏-      بُوي بِي كِشَه تَش وَن دَبِي شَه . (عروس آرام وساكت آتش انداخت در بيشه )، كنايه افرادي كه ظاهراً ‏خوب هستند ولي در غياب كارهاي خطرناك و دو بهم زني و... انجام مي دهند.‏
‏-      مر نِي گهَ گِرمِه هِررِ أور وَهار  ( به صدا رعدو برق بهار مي ماند )كنايه از افرادي كه در آن صدايشان ‏در ميآيد وفوراً عصباني مي شوند ولي هيچ كاري هم از پيش نمي برند ، جز سروصدا كردن -      بَرارِمار ‏بُو، هَزار بُوو (برادري كه مار باشد ، هزار تا باشد )، كنايه از فاميلهايي كه رفتارشان خوب نيست و با اقوام ‏خود مثل مار رفتار مي كنند ونيش مي زنند پس وقتي برادري (فاميلي)اينگونه باشد هزار تا هم باشد هيچ ‏ارزشي ندارد./س
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.