در شرايطي كه همه كشورهاي مهم عربي در خاورميانه تا به حال حداقل يك بار دست به سازش با رژيم صهيونيستي زده اند، سوريه تنها كشوري است كه سابقه 70 سال ايستادگي در خط مقدم دفاع از جبهه مقاومت فلسطين را دارد، لذا مصر براي حمايت از فلسطينيان نيازمند اتحاد با رژيم سوريه است.

حوزه دانشگاه باشگاه خبرنگاران؛

علت مخالفت هاي امروز قدرت هاي غربي و ارتجاع عرب با رژيم سوريه چيست؟ چرا گروه هاي وابسته به وهابيت از كشورهاي مختلف براي جنگ مسلحانه با نيروهاي بشار اسد وارد سوريه شده اند؟ آيا از دست دادن مصر توسط غرب و اسرائيل دليلي براي به راه انداختن آشوب ها در سوريه نبوده است؟

براي پاسخ دادن به اين سوالات، ابتدا بايد به سوابق كشور سوريه در حمايت از جبهه مقاومت ضد صهيونيستي اشاره كنيم.

سوريه تنها كشور عربي مهم است كه در ميان همسايگان فلسطين سابقه 70 سال حمايت از جبهه مقاومت را دارد.

پس از تجزيه سرزمين هاي اسلامي در پي جنگ جهاني اول(1918-1914) بر طبق قرار داد سايكس- پيكو (وزراي خارجه انگليس و فرانسه) بزرگترين تقسيمات استعماري در خاورميانه انجام شد كه طبق آن سرزمين بزرگ "شام" (سوريه، لبنان، فلسطين و اردن) را از يكديگر جدا كردند.

بدين ترتيب، سوريه و لبنان تحت قيوميت فرانسه و فلسطين و اردن تحت قيوميت انگلستان قرار گرفتند. از سوي ديگر انگلستان كشورهاي عراق و حجاز (عربستان) را نيز تحت قيوميت خود قرار داد.

در اين ميان در حالي كه قرار بود سرزمين هاي ترك نشين ترابوزان، استانبول، ارزرم و ... به روسيه تزاري و گذار شود، با وقوع انقلاب روسيه، اين كشور از سرزمين هاي  مذكور صرف نظر كرد و با تشكيل جمهوري تركيه به رهبري كمال پاشا(آتاتورك) براساس رقابت هاي استعماري فرانسه و انگليس، اين سرزمين ها به تركيه واگذار شد.

شهر اسكندرون(اسكندريه) نيز كه متعلق به كشور سوريه بود براساس تصميمات استعماري به تركيه واگذار شد.

پس از اين تحولات به تدريج استمعار گران انگليس و فرانسه به اين نتيجه رسيدند كه دست نشاندگان خود را در  كشورهاي تحت قيوميت خود روي كاري بياورند و يك استقلال ظاهري و دولت مستقل را به كشورهاي عربي دهند. از اين رو براساس طرح وينستون چرچيل وزير مستعمرات وقت بريتانيا، خاندان هاي پادشاهي ملك فيصل در عراق، ملك عبدالله و خاندان هاشمي در ا ردن، عبدالعزيز و آل سعود در عربستان به قدرت رسيدند تا سياست هاي انگلستان را اجرا كنند.

در سوريه و لبنان نيز عليرغم برخوردار شدن از يك استقلال ظاهري، دست نشاندگان فرانسه همچنان حاكم بودند و در اين ميان تنها سرزمين فلسطين بود كه با توجه به تهاجم صهيونيست هاي خارجي و اشغالگري تجاوزگرانه آنها، مستحق برخورداري از استقلال شناخته نشد!

پس از اشغال فلسطين در سال 1948 و تشكيل رژيم غاصب صهيونيستي، همسايگان عرب فلسطين(سوريه، لبنان، اردن و مصر) هر كدام به نوعي در ميان دولت ها و ملت هايشان، حيثيت عرب را در خطر اعلام كردند و خواستار مقابله با اسرائيل شدند اما شكست ارتش‌هاي عربي مصر، سوريه و اردن در برابر رژيم صهيونيستي در جنگ اول اعراب و اسرائيل(1948) موجي از نا اميدي را در ميان ملت‌هاي عربي بوجود آ‌ورد.

با به قدرت رسيدن جمال عبدالناصر در مصر و بوجود آمدن جنبش ناسيوناليستي عرب به رهبري او عليه اسرائيل، اميدواري هاي زيادي در طي سال هاي 1969-1952 ( از به قدرت رسيدن تا مرگ ناصر) در ميان فلسطينيان و جبهه مقاومت بوجود آمد.

پيروزي در جنگ سينا(1956) جنگ دوم اعراب و اسرائيل از نشانه هاي اين اميدواري بود اما شكست خوردن طرح اتحاد جماهير عربي (اتحاد مصر با سوريه) به همراه خيانت هاي آشكار و پنهان خاندان هاشمي در اردن، اختلافات زيادي را در جبهه عربي بوجود آورد و سرانجام در جنگ شش روزه ژوئن 1967 (جنگ سوم اعراب و اسرائيل) كشورهاي عربي كه ايدئولوژي‌هاي ناسيوناليستي و سوسياليستي را يدك مي كشيدند، شكست سختي را متحمل شدند.

در پي جنگ 1967 سرزمين هاي باقي مانده فلسطين مانند كرانه باختري رود اردن، نوار غزه و بيت المقدس شرقي به همراه صحراي سينا در مصر و بلندي هاي جولان در سوريه به طور كامل توسط صهيونيست ها اشغال شد و اين رژيم به قطعنامه هاي سازمان ملل مبني بر عقب‌نشيني از اين سرزمين ها، هيچ اهميتي نداد.

پس از آن، جمال عبدالناصر با چشماني اشكبار از رياست جمهوري مصر استعفا داد و جنبش ناسيوناليستي عرب نيز به پايان راه خود رسيد گرچه پيروزي هاي ارتش مصر در جنگ چهارم اعراب و اسرائيل (1973) تا حدي مرهمي بر شكست هاي گذشته بود.

بدين ترتيب اسرائيل و حامي هميشگي آن آمريكا به فكر اين افتادند كه رئيس جمهور جديد مصر (انور سادات) را با خود همراه کرده و او را به ورطه صلح و سازش با رژيم صهيونيستي بكشانند، لذا با وعده پس دادن صحراي سينا، وي را به مذاكرات كمپ ديويد آوردند تا صلح مصر و اسرائيل شكل بگيرد.

از سوي ديگر در اوايل دهه 1970 رژيم ملك حسين در اردن نيز به بهانه برقراري صلح و امنيت به سركوبي خشن گروه هاي فلسطيني پرداخته بود و اين گروه ها مجبور شدند تا به لبنان و سوريه عزيمت كنند.

در همان آغاز دهه 1970 در سوريه، مرحوم حافظ اسد به قدرت رسيده بود و بيشترين حمايت ها را از جبهه مقاومت فلسطينيان انجام داد.

اغلب گروه هاي فلسطيني به خصوص پس از سركوب شدن در اردن و گرايشات انور سادات به اسرائيل، از حمايت هاي مالي نظامي و سياسي حافظ اسد در سوريه برخوردار بودند و چريك هاي مقاومت فلسطين در سوريه تربيت مي شدند.

با توجه به نفوذ سوريه در لبنان نيز، گروه هاي فلسطيني در مقابله با حملات اسرائيل، از حمايت هاي حافظ اسد برخوردار بودند تا جايي كه مشهور است در تجاوزات رژيم صهيونيستي به لبنان در سال 1982 "شارون بيروت را اشغال كرد اما حافظ اسد آن را آزاد كرد."

با وقوع انقلاب اسلامي سال 1979 در ايران و سقوط متحد اصلي آمريكا واسرائيل در منطقه يعني رژيم پهلوي، گرايشات اسلامي در مبارزات فلسطينيان و اعراب، به صورت قدرتمندانه اي ظهور كرد و انقلاب اسلامي بازتاب هاي بسياري در جنبش مقاومت اسلامي و انتفاضه مردمي فلسطين داشت.

از سوي ديگر اغلب گروه ها، ملت ها و يا دولت هايي كه در جبهه مقاومت عربي قرار داشتند از انقلاب اسلامي استقبال كردند اما پس از نقشه امپرياليستي غرب، شرق و اسرائيل براي جلوگيري از نفوذ انقلاب اسلامي در جهان عرب، صدام حسين به عنوان مجري اين نقشه، جنگ 8 ساله را به دو ملت مسلمان و شيعه ايران و عراق تحميل كرد.

بدين ترتيب بسياري از گروه ها در جهان عرب، فريب تبليغات ناسيوناليسم عربي صدام را خوردند و در جنگ انقلاب اسلامي و رژيم بعث عراق، اعلام بيطرفي کردند.

کشورهاي ارتجاع عرب نيز به دستور اربابان خود در آمريکا و شوروي، کمک هاي مالي، تجهيزاتي، نيروي انساني و تبليغاتي خود را به سوي صدام روانه کردند زيرا صدام به نيابت از آنها براي جلوگيري از صدور انقلاب اسلامي، به ايران حمله کرده بود.

در اين ميان، تنها کشوري که اهميت و عمق تأثيرات انقلاب اسلامي بر جبهه مقاومت عليه رژيم صهيونيستي را درک کرد، سوريه بود و حافظ اسد، انقلاب اسلامي در ايران را موجب تقويت آرمان آزادي فلسطين دانست و لذا در جنگ تحميلي 8 ساله،  تنها کشور عربي حامي ايران در منطقه، سوريه بود که از عربي- ايراني کردن جنگ، جلوگيري کرد.

درطول 33 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تاکنون جنبش هاي مقاومت اسلامي در فلسطين و لبنان مانند جهاد اسلامي، حماس و حزب الله به همراه کشورهاي جمهوري اسلامي ايران و سوريه، درجبهه مقاومت ضد صهيونيستي قرار داشته اند، درحالي که گروه هاي ناسيوناليستي فلسطين مانند فتح به سازشکاري با اسرائيل و آمريکا روي آوردند، رژيم هاي حسني مبارک در مصر و ملک حسين و ملک عبدالله در اردن، متحدين اصلي آمريکا و اسرائيل درمنطقه بوده اند و رژيم بعث صدام نيز بدست همان متحدين سابق خود سرنگون شده است. بنابراين اکنون انقلاب اسلامي و ايدئولوژي اسلامي در جبهه مقاومت، در اوج بالندگي و اقتدار در منطقه قرار دارد و درحالي که اثري از رژيم بعث عراق، رژيم حسني مبارک و برخي ديگر از دشمنان انقلاب اسلامي نيست.

از سوي ديگر به دليل اهميت خاص قضيه فلسطين، همه تحولات و اتفاقات مهم خاورميانه از سوي جبهه غرب و نيز جبهه مقاومت اسلامي با توجه به اين قضيه صورت مي گيرد.

با وقوع انقلاب اسلامي در ايران که آزادي فلسطين از دست اشغالگران را به عنوان يکي از اهداف اصلي خود اعلام کرد، ايدئولوژي اسلام سياسي تقويت شد و قدرت هاي غربي بويژه آمريکا براي مقابله با انقلاب اسلامي، مدل هاي مختلفي از اسلام گرايي را بوجود آورده و حمايت کردند.

به طور کلي سه مدل از اسلام گرايي و اسلام سياسي در منطقه خاورميانه ديده شده است. مدل اول، همان انقلاب اسلامي است که ويژگي هايي مانند انقلابي گري، پويايي و فعال بودن براي حمايت از حقوق اصلي مسلمانان در پيکار با امپرياليسم غرب دارد.

مدل دوم اسلام گرايي عربستان سعودي است که با حمايت از گروه هاي متحجري مانند طالبان و القاعده، در ظاهر مدعي دفاع از حقوق مسلمانان است اما در واقع مجري دستورات آمريکا براي ايجاد تعادل در منطقه به نفع اسرائيل بوده است. ويژگي هاي اصلي اين مدل، انجماد و انفعال در حمايت از حقوق مسلمانان جهان بخصوص فلسطين و ارائه چهره اي خشن و سياه از اسلام است.

مدل سوم اسلام گرايي، حزب رفاه و عدالت در ترکيه بوده که در ابتدا اميدواري هاي زيادي را در ارائه يک نوع اسلام مبارز در عرصه سياسي و پارلماني نشان داد اما تجربيات بعدي مشخص کرد که دولت اسلام گراي ترکيه در پيگيري حقوق مسلمانان و ايستادگي در برابر جبهه غربي و ارتجاع عربي، دچار ضعف بوده و با سياست هاي آمريکا در منطقه (بخصوص در مورد مقابله با سوريه به عنوان مهمترين حامي مقاومت فلسطينيان عليه رژيم صهيونيستي) سازش نشان مي‌دهد. از ويژگي هاي مهم اين مدل نيز انقلابي نبودن و مصالحه سياسي با جبهه استکبار و عدم تشخيص موقعيت‌هاي حساس و اساسي در حمايت از مقاومت بوده است.

اکنون با به قدرت رسيدن اخوان المسلمين و محمد مُرسي در مصر، اميدهاي زيادي براي گسترش جبهه مقاومت براي آزادي فلسطين ايجاد شده است، لذا جبهه آمريکا و اسرائيل به دنبال ايجاد انواع اختلافات درميان ملت مصر و همچنين ميان مصر و ساير کشورهاي حامي مقاومت مانند سوريه هستند تا مرسي و اخوان المسلمين مصر در همان خط ترکيه ، وهابيت القاعده و عربستان سعودي حرکت کنند اما برادران مسلمان درمصر بايد توجه کنند تجربه سال‌هاي اخيرنشان داده كه خط حمايت از مقامت فلسطينيان عليه رژيم صهيونيستي از محور جمهوري اسلامي ايران، سوريه، حزب الله لبنان و حماس فلسطين مي گذرد، نه از محور وهابيت، عربستان سعودي و ترکيه.

اخوان المسلمين مصر که خود پيشگامان حمايت از ملت فلسطين و از منتقدان و مخالفان اصلي وهابيت بوده اند، مطمئنا شاهد فعاليت‌هاي مسلحانه وهابيون سلفي عليه رژيم بشار اسد در سوريه هستند و از سابقه 70 سال حمايت سوريه از مقاومت فلسطين نيز باخبرند لذا اخوان المسلمين مصر مطمئنا از 30 سال حکومت مبارک و دشمني او با انقلاب اسلامي و آرمان آزادي فلسطين، درس هاي زيادي گرفته اند زيرا اخوان المسلمين در ابتدا از انقلاب اسلامي در ايران حمايت کرد و شور زيادي را عليه رژيم مبارک بوجود آورد اما پس از آن دچار اغواگري  و تبليغات عرب گرايانه ديگران شد که نتيجه آن 30 سال سرکوب شدن توسط رژيم مبارک بود.

اما درشرايط حال حاضر، انقلاب مصر براي اولين بار اخوان المسلمين را در مصر به قدرت رسانده و اولين رئيس جمهور اسلام گرا در جهان عرب روي کارآمده است، لذا با توجه به عبرت هاي گذشته، اتحاد مصر با سوريه(که از آرمان هاي اصلي جمال عبدالناصر رهبر فقيد مقاومت عربي بود) خط اصلي مقاومت براي آزادي فلسطين را تقويت خواهد کرد.
/ش3

 

برچسب ها: سوریه ، مصر ، فلسطین ، یادداشت
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار