*ما هیچ آیه ای را نسخ نکنیم و حکم آن زا وا نگذاریم الا آنکه آیه ای بهتر یا مانند آن بیاوریم آیا تو نمیدانی که خداوند بر انجام هر کار تواناست*
*بحث ناسخ و منسوخ از آیات متشابه قرآن است و اقوال در معنی نسخ و مصداق نسخ و رابطه بین ناسخ و منسوخ و ... چندان متفرق است که راه را بر توافق بسته است مگر آنکه صورت رها کنیم و به معنا روی آوریم. سعدی گوید:
قیامت کسی بیند اندر بهشت که معنی طلب کرد و دعوی بهشت
*بنا بر قول بسیاری از مفسران صاحب نظر در قرآن عموماً آیه ناسخ درج شده و آیات منسوخ نیامده تا مؤمنان را تردیدی در مضمون آیات موجود پیش نیاید و هر دم نگران آن نباشند که آیا این حکم بر جاست یا نسخ شده و این قول معقول و منطقی به نظر میرسد.
*چون همۀ آفرینش آیات خداست نسخ معنای بسیار وسیع و گسترده تری مییابد، چنانکه خداوند در قران آورده است که: از آیات قدرت و رحمت ما یکی آن است که شب وقتی پرده روز را بر میگیریم همه در تاریکی فرو میروند (یس، 37). تحولاتی که در عالم رخ میدهد به حقیقت آیاتی است که هر یک آیت قبلی را نسخ میکند و عموماً آیت بعدیاتمّ و اکمل از آیت قبلی یا حداقل مانند آن است یعنی جهان در مجموع روی در تکامل دارد. نظامی در مخزنالاسرار میگوید:
نسخ کن این آیت ایام را مسخ کن این صورت اجرام را
*بحث دیگری هست که آن را تناسخ گویند و مقصود تجدید حیات موجودی در صورتی تازه است، به خصوص در مورد آدمیزاد و ظهور او در صورتهای گوناگون به کار میرود و قائلین به تناسخ آن را دارای چهار مرحله میدانند:
1- نسخ: رفتن از صورتی است در صورتی مشابه مثل این که روحی، از جسم انسانی، در جسم انسانی دیگر ظاهر شود.
2- مسخ: آن است که روح آدمی از صورت آدمی بیرون رود و در صورت حیوانی ظاهر شود، چنانکه در قرآن به مسخ در چهره میمون و خوک اشاره شده است.
3- رسخ: آن است که روح انسان در جسم گیاهی درآید و به حیات نباتی فرو افتد.
4- فسخ: پایینترین درجه سقوط آدمی است و آن این که از صورت انسانی در صورت جمادی جون سنگ و غیره ظاهر شود.
این مراتب تصور و خیال نیست بلکه به راستی بعضی انسانها از صورت انسانی پاک و شریف به صورت انسانی دیو صفت مسخ میشوند و چه بسیار در عین حفظ صورت انسانی به حیوانات سبب و درنده بدل میگردند و گاهی نیز به پرندگان خوش آواز و خوش آب و رنگ که تجسم فرشتگانند بدل میشوند. بعضی گیاه میشوند و تنها به رشد جسمانی اکتفا میکنند و بعضی سنگ و کلوخ میشنود و گلخواری میکنند و اینها همه رمز تغییرات درونی انسان است. ابوسعید میگوید:
گاهی چو ملائکم سر بندگی است گه چون حیوان به خواب و خور زندگی است
گاهی چو بهائم سر درّندگی است سبحان الله این چه
پراکندگی است
*زندگی انسانها آکنده از آیات ناسخ و منسوخ است و انتظار میرود که آدمیان مانند پروردگارشان هر آیه را نسخ کنند حکمی بهتر یا حداقل مانند آن بیاورند. چه بسیار میبینیم که انسانها آیات روشن فطرت خویش را نسخ میکنند و آیات شیطانی به جای آن مینهند.
*اما تناسخ هندوان آن است که قائلند آدمی بارها به زمین میآید و هر بار در صورتی دیگر و مکان و مقام و خاندان دیگر تا به جزای گناهانی که در دوره های پیش کرده برسد و آن هنگام از این دوره جانکاه رها میشود.
این قول نزد حکمای اسلامی و حکمای بزرگ جهان مقبول نیست بلکه دلایل بسیاری بر نفی و نامعقول آن آوردهاند که از جمله میتوان به شرح اشاراتِ ابن سینا از خواجۀ طوسی در نمط سوم اشارات مراجعه کرد. شیخ محمود شبستری اعتقاد به تناسخ را از تنگ چشمی کسانی دانسته که انسان را بین دو عالم محدود کرده و رفت و آمد مستمری از عالم خاک به افلاک و بالعکس قائل شدهاند:
تناسخ زان سبب کفر است و باطل که آن از تنگ چشمی گشت حاصل (گلشن راز)
تنگ چشمی و تنگ نظری آنان بدین سبب است که خدا را عوالم بی پایان است و تنگ چشمی است که تصور کنند خدا را تنها دو عالم است و مرتب کسانی را از آن به این و از این به آن عالم میفرستد.
*اصطلاح دیگری هست که آن را تناسخ برزخی گویند بدین معنی که آدمی پس از مرگ در عوالمی پیش از قیامت به صورتهای متناسب با اعمال و رفتار دنیویش ظاهر خواهد شد. مولوی در مثنوی میگوید:
ای دریده پوستینِ یوسفان گر بدرد گرگت آن از خویش دان
*آیاتی که خداوند آنها را نسخ میکند هیچ گاه از اعتبار نمیافتد زیرا سخن الهی هستند الا آنکه زمان و مکان مناسب آن فراهم نمیشود و آیه منسوخ میماند، اما آن حکم در شرایط مناسب ممکن است باز به کار آید.