به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، یادتان هست همگي در دوران کودکي دوست داشتيد فضانورد، خلبان، دکتر و مهندس بشويد؟ حال فرزندان دهه نودي تان در بيشتر موارد دوست دارند فوتباليست، هنرپيشه، خواننده و ... بشوند!
در کل دقت کرديد 99 درصد مشاغلي که در کودکي آرزوي رسيدن به آن ها را داشتيم براي ما محقق نشده؟ اما حداقلش اين است که آرزوهاي خوبي داشتيم و افسوس براي برخي کودکاني که آرزوهاي خوبي هم ندارند.
نسل ما مي مرد براي شوخي هاي بي مزه اي که اگر الان از زبان فرزندمان خارج شود به اشد مجازات محکوم مي شود. شوخي هايي مثل دوچرخه سبيل يکي از اعضاي نزديک خانواده ات مي چرخه! خاک انداز، در صورت لزوم خودتو جلو بنداز! متکا بخور از اين کتکا، و ...
راستي اگر کسي به شما گفت که همه امکانات مربوط به زمان شما دهه شصتي ها بوده يک وقت حرفش را قبول نکنيد ها! براي رد اين ادعا مي توان به ماجراي ضبط صدا اشاره کرد و تبعات خودکاري اش! پديده اي پيچيده که نسل هاي آينده از درک آن به خصوص؛ رابطه بين خودکار، سنجاق قفلي و راديو ضبط عاجز خواهند بود. آن زمان که از دانلود و ... خبري نبود براي ضبط موسيقي تيتراژ برنامه مورد علاقه مان مثل سريال گرگ ها، يا سربداران و ... بايد يک عدد نوار کاست تهيه مي کرديم، منتظر مي مانديم تا برنامه مورد نظر پخش شود و در نهايت ضبط صوت به دست حاضر و آماده کنارش مي ايستاديم تا صداي مزبور را ضبط کنيم.
اوضاع وقتي پيچيده مي شد که يکي از اعضاي خانواده ناغافل از همه جا سر مي رسيد و چيزي مي گفت و صدايش ضبط مي شد! چندي بعد وقتي شما به اتفاق دوستان در حال گوش دادن تصنيف «جان عاشق» از بهرام حصيري يا «شبانگاهان» با صداي مختاباد بوديد در همان حالي که خواننده اوج مي گرفت و شما هم در حس و حال بوديد ناگهان صداي فرياد برادرتان به گوش مي رسيد که مي گويد: «اون ضبط رو بردي بغل تلويزيون که چي بشه؟»
اين روند حتي تا دهه 70 هم ادامه داشت، هر چند همان زمان تصنيف ها و سرودها در قالب کاست به بازار عرضه مي شدند اما ما دهه شصتي ها زياد اهل رعايت قانون کپي رايت نبوديم و دوست داشتيم «حسرت» محمد اصفهاني، آثار خشايار اعتمادي، قاسم افشار و... که از پيشگامان عرصه آثار جوان پسند بودند را از تلويزيون ضبط کنيم و هر وقت نوار گير مي کرد با سنجاق و خودکار به جان کاست و ضبط بيفتيم.
اگر هم درست نمي شد از بيکاري مي رفتيم سراغ بازي «قارچ خور» يا همان ماريو تا عيال ايشان را از دست آن اژدهاي بدترکيب نجات بدهيم. در تصاوير اين هفته يک عدد چرخ و فلک داريم که بر اساس آن معلوم مي شود يا خودروهاي سمند و پژو در آن زمان وجود داشته يا از اين چرخ و فلک ها در زمان حال موجود مي باشد. در خصوص بازي راز جنگل هم چيزي نمي گوييم چون اگر بگوييم که ديگر راز نيست! استرلينگ و رامکال هم که معرف حضورتان هستند!
يادتون مياد دهه 70 به خاطر پويانمايي« گجت» چه قدر حرص مي خورديم؟ چون هيچ وقت قيافه شخصيت بد قصه يعني «کلاه» ديده نشد! درست مثل خانم لورا در سرندي پيتي! يادش به خير آن خودکارهاي 4 رنگ که به کمک آن ها کلي فخرفروشي مي کرديم، چه قدر دوست داشتيم يکبار همه رنگ ها با هم بزنند بيرون! با آن که در دهه 70 بزرگ شده بوديم آخرش نفهميديم آن «بستني ها» چه طور هيچ وقت آب نمي شدند! بگذريم،
* سيد مصطفي صابري