چهارده بار به زندان آمده و حالا وقتی به گذشته فکر می کند جز حسرت برای خلاف‌های ریز و درشتش چیزی ندارد و حالا پدر و مادری پیر چشم انتظار آزادی فرزندشان هستند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  رفت و آمد به زندان باعث شد هرگز نتواند خود را مادر بداند. مادری که مجبور است فرزند خود رااز پشت شیشه ببیند و وانمود کند خاله‌اش است. خاله‌ای که علاقه ی زیادی به او دارد. چهارده بار به زندان آمده و حالا وقتی به گذشته فکر می کند جز حسرت برای خلاف‌های ریز و درشتش چیزی ندارد و حالا پدر و مادری پیر چشم انتظار آزادی فرزندشان هستند.
 
ظاهر «کژال» بیشتر شبیه پسرهاست. قیافه صدا و رفتار و گفتارش، همه ی این سال‌ها به خود قبولانده که باید برای زندگی در میان خلافکارهای مرد؛ خود را شبیه آنان جلوه دهد. به تازگی مانتو می‌پوشد و موهایش را زیاد کوتاه نمی‌کند. دوستانش می‌گویند با وجود ظاهرش دل خیلی مهربانی دارد.

چند سال داری؟
27 سال.

چند بار دستگیر شدی؟
کم نیست... 14 بار!

کمی درباره خودت بگو.
آخرین فرزند خانواده و به اصطلاح ته تغاری هستم. 4 خواهر و 3 برادر دارم که همگی ازدواج کرده‌اند. پدرم کشاورز و دامدار و مادرم خانه‌دار است. هیچ کدام از آنان سابقه خلاف و زندان ندارند و فقط من با این همه سابقه آبرویشان را برده‌ام.

سال 82 زمانی که هفده سالم بود، در خیابان با پسری به نام مرتضی آشنا شدم. این آشنایی و ارتباط پنهانی ما دور از چشم خانواده تا 6 ماه ادامه داشت تا به خواستگاریم آمد. فکر می کردم او مرد رویاهایم است. خانواده ام با این وصلت موافق نبودند ولی وقتی علاقه و اصرارم را دیدند، موافقت کردند و زندگی من و مرتضی شروع شد.

در آن شش ماه نتوانسته بودم مرتضی را بشناسم. متأسفانه مدتی بعد فهمیدم شوهرم یعنی مرد رویاهایم، دزد است. در آن زمان من هرگز خلافی مرتکب نشده بودم و از خلاف می ترسیدم. مدتی اختلاف ما ادامه داشت تا این که با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم. زمان طلاق، سه ماهه باردار بودم و توانستم به سختی این موضوع را مخفی نگه دارم.

همان اوایل ازدواجم خانواده ام برای همیشه به همدان رفتند. پدرم مزرعه پرورش اسب خارجی راه انداخت. هنوز هم این شغل را ادامه می دهد و مزرعه پرورش اسب دارد. بعد از طلاق نمی خواستم به همدان بروم دوست داشتم تهران بمانم. یکی از خواهرانم ساکن تهران است. پیش او رفتم و چند ماه در خانه اش ماندم تا پسرم به دنیا آمد.
 
پدر فرزندم بعد از طلاق از ایران رفت، من هم شغل و پولی نداشتم، تنها دارایی‌ام پول پیش خانه مان در شهرک غرب بود. خانه به نام من اجاره شده بودو پول پیشش را گرفتم و خانه‌ای در نواب اجاره کردم.

معتاد هم هستی؟
بله، در خانه و محله جدید با دوستان ناباب آشنا و معتاد شدم و کم کم پول باقیمانده را صرف مواد مخدر کردم.

با چه موادی مصرف را شروع کردی؟
اول سیگار و مدت کوتاهی بعد سیگار را همراه حشیش مصرف کردم. بعد از آن مشروب، تریاک، شیشه و کراک!

خانواده ات از اعتیاد تو اطلاع داشتند؟
همین 3 یا 4 سال پیش فهمیدند.

برای کمک به تو اقدامی نکردند؟
مادرم مرا به کمپ ترک اعتیاد برد. بعد از برگشتن به خانه ام، وانمود کردم ترک کرده ام و سالم هستم ولی دوباره ادامه دادم.

فقط مادرت کمک کرد؟
بله، برادرانم خبر نداشتند. اگر بدانند هم معتاد شده ام و هم 14 سابقه دستگیری دارم، مرا زنده نمی گذارند. پدرو مادرم اجازه نداده اند آنان از این مسایل خبردار شوند.

درباره جرم هایت بگو.
اولین سابقه ی من، بعد از طلاق بود. یک روز در خیابان به خاطر بدحجابی دستگیر شدم. بیشتر سوابقم در زندان چند روز یا چند ماه ماندن بود. دومین بار به اتهام سرقت مقرون به آزار در یک درگیری خیابانی بود.
 
یعنی با یک نفر درگیر شدم واو از من شکایت کرد که لوازمش را دزدیده ام. اعتیادم، تیپ بدم و تنها زندگی کردنم باعث شد حرف او را قبول کنند! سومین بار دوستم که از خانه فرار کرده بود به خانه من آمد و خانواده اش از من به اتهام آدم ربایی شکایت کردند! با همین سوابق هر جا دستگیر می شدم، یک آدم سابقه دار بودم.

به طور کلی تا چشم به هم زدم، در طول یک سال، 8بار سابقه زندانی شدن به نامم ثبت شد. بعد از آن یکی دو سال مواظب بودم تا دستگیر نشوم و از طرفی خلاف می کردم تا خرج اعتیادم را جور کنم. البته من هیچ وقت برای مواد دست به فساد نزدم اما با فریب مردان هوسران؛ پول می گرفتم.

یک بار دوستم که در ولنجک ساکن است، ماشینش را یکی دو ساعت به من داد. پسر جوانی را سوار کردم و وانمود کردم ماشین مال من است و با خانواده ام ساکن ولنجک هستیم و کارت عابربانکم دچار مشکل شده و باید برای مادرم در بیمارستان پول بفرستم. او پیاده شد و من آدرس خانه دوستم را دادم و او همان روز برایم با پیک یک میلیون و 300 هزار تومان فرستاد و همراه دوستم کلی به این سادگی او خندیدیم.

همه را با همین طرفندها فریب می دادی؟
فرق می کرد... با یک نگاه به قیافه طرف می فهمیدم چه طور می توانم فریبش بدهم!

پسرت پیش خودت بود؟
نه، وقتی معتاد وخلافکار شدم، او را به خواهرم سپردم و حالا فکر می کند خواهرم مادرش است و من خاله اش هستم ! خواهرم به نام خودش برای او شناسنامه گرفته است!

چرا تیپ پسرانه را انتخاب کرده بودی؟
چون می خواستم احساس کنم دل و جرأت بیشتری دارم.

برای مواد سابقه نداری!
چرا... غیر از یک سال اول که 8 بارسابقه داشتم، مدتی زندان نرفتم و یک بار هم سال 86 زندانی شدم. بعد ،سال 89 به خاطر نگه داری مواد دستگیرشدم و از آن سال زندانی هستم.

چه مقدار مواد همراه داشتی؟
100 گرم کراک بود که زمان دستگیری توانستم 80 گرمش را در خانه کیوان جاساز کنم و 20 گرمش ماند که با همان دستگیر شدم.

کیوان کیست؟
یک خلافکار در کار توزیع مواد... او نامرد بود. پدر و مادرش طلاق گرفته بودند و او با مادرش زندگی می کرد. مادر کیوان سر کار می رفت و من با صیغه محرمیت در خانه شان بودم. کیوان مواد به من می داد و من خرد کرده و می فروختم و پولش را به او می دادم و سهمم را می گرفتم.

چه طور دستگیر شدی؟
پلیس از 5 سال قبل به دنبال کیوان بود و امثال من فقط برایش یک طعمه بودیم تا مواد بفروشد! از طرفی خودم هم در خیابان هاشمی شناخته شده بودم و پلیس دنبالم می گشت. نمی دانم چه کسی مرا لو داده بود! وقتی دستگیر شدم هر چه پلیس از من شماره یا آدرس کیوان را که فراری شده بود، خواست ندادم. او شوهرم بود، فکر نمی کردم تنهایم بگذارد.
 
چند روز بعد خودم به کیوان زنگ زدم. تشکر کرد که شماره اش را نداده ام و گفت روز دادگاه، غافلگیر می شوی و با کمکی که می کنم همان روز آزاد می شوی. خیالت راحت باشد. روز دادگاه رسید و من مثل قبل، کیوان را معرفی نکردم و 20 گرم کراک گردن من افتاد! کیوان هم شماره اش را عوض کرد و تنها ماندم.

چه حکمی برایت صادر شد؟
سه سال حبس و یک میلیون و صدهزار تومان جریمه!

کسی به دیدنت می آید؟
مادرم و گاهی خواهرم. دیروز پسرم را هم با خودش آورده بود. او مدرسه می رود و فکر می کند من خاله اش هستم.

حرفی مانده که بخواهی بگویی!
وی به حمایت می گوید: خیلی شرمنده پدر و مادرم هستم. همه حتی مادرم فکر می کنند من یکی دو سابقه دارم.
می خواهم زودتر آزاد شوم و پیش پدر و مادرم بروم. از قاضی پرونده ام می خواهم بعد از 14 سابقه، یک بار به من فرصت بدهد تا مثل آدم زندگی کنم. زنانی را دیده ام که پس از مصرف مواد، آدم کشته اند.
 
مواد خیلی زندگی‌ها را خراب کرده، نمی دانم چرا قبلاً این قدر به زندگی خوب و سالم فکر نمی کردم. حالا که این همه مدت در زندان مانده ام، هر روزش برایم چندسال می گذرد، چون می بینم پدر و مادرم چه قدر از دست رفتارهای من پیر شده اند!
 
 اگر کسی جریمه ام را بپردازد و یا بخشیده شود، بقیه چند ماه باقیمانده حبسم نیز بخشیده می شود و آن وقت من می مانم و قسمی که خورده ام تا درست و سالم زندگی کنم! حتی برای این هدف، من که با هنر آشنایی نداشتم، کلاس می روم تا کاری یاد بگیرم و دست به خلاف و اعتیاد نزنم.
 
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار