سرهنگ باز نشسته احمد جنتی محب، معاون آموزشی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار دفاعي امنيتي باشگاه خبرنگاران با اشاره به خاطرات خود از واپسين روزهاي رژيم ستمشاهي گفت: نارضایتی عمیقی در دل افراد متعهد و مسلمان ارتش به ویژه نیروي هوايی رسوخ کرده بود و هرچه زمان می گذشت فرهنگ منحط غربی در جامعه گسترش پیدا می کرد و این نارضایتی بیشتر می شد و مخصوصا تحولات اخیر و سرکوب مردم توسط نیروهاي نظامی و امنیتی این نارضایتی را عمیق تر می نمود تا اینکه در اواخر سال 1356 نسیم رهنمودهاي امام امت که به عطر کلمات قرآن آغشته بود به سوي مردم مسلمان کشورمان وزیدن گرفت و انوار خورشید پرنور قرآن و اسلام از سمت مغرب به این مملکت تابید و امت اسلامی را جنب وجوشی دیگر بخشید.
از این زمان به بعد بود که حرکت هاي کارکنان متعهد ارتش و از آن جمله پرسنل نیروي هوائی فراز جدیدي را آغاز کرد و برادران دلسوز که سالیان سال مخفیانه در گوشه و کنار اتاقها و دور از چشم آمریکايي هاي مزدور و غرب زدگان خودفروخته که همیشه آنها را به خاطر اعتقاداتشان به تمسخر می گرفتند خداي خود را عبادت می کردند ، با آوردن اطلاعیه ها و نوارهاي سخنرانی حضرت امام و نمایندگان ایشان به تشکل و نیز آگاه نمودن دیگر برادران خود پرداختند.
حقیر هم در این میان به همراه تعدادي از برادران نوار و اعلامیه ها را در میان کلاه و جوراب و لباس و ... مخفی نموده وارد پادگان می کردم.
در آن زمان من استاد الکترونیک سیستمهاي ناوبري هواپیما بودم و هر کدام از ما معلمین حدود 20 نفر شاگرد داشتیم که در فرصت هاي مناسب مسائلی را براي ایشان طرح م كرديم. شاگردان الکترونیک بیشتر هنرجویان همافري بودند که همزمان با برادرانی که در پایگاه همدان و دیگر پایگاهها به اعتصاب غذا دست زده بودند. آنها هم در پائیز سال 1357 با نخوردن غذا در نهارخوري اعتراض خود را رسماً اعلام نمودند، از این پس چند دستگاه تانک اسکوربیون در بین آسایشگاه آنان مستقر گردید و همۀ حرکات آنها بوسیله عوامل حکومت نظامی زیر نظرگرفته شد.
در همین ایام بود که تعدادي از برادران نیروي هوائی را از پایگاههاي مختلف دستگیر کرده و در زندان جمشیدیه تهران بازداشت کرده بودند و این موضوع در یکی از راهپیمايی هاي بزرگ مردم تهران در مقابل دانشگاه اعلام شد که فرداي آن روز به همراه عده اي از برادران نظامی نیروي هوايی با لباس شخصی و با در دست داشتن کارت شناسائی از دانشگاه تهران به طرف جمشیدیه حرکت کرده و اعتراض خود را نسبت به بازداشت همکاران خود اعلام كرديم و خواستار آزادي ایشان شدیم... .
یک روز فرمانده قسمت مرا احضار کرد و اعلام كرد که رده هاي بالا مرا خواسته و بخاطر کارهائی که تو می کنی مرا مورد سرزنش قرار داده اند؛ مواظب رفتار خودت باش.
ناگفته نماند در یگان ما برادرانی بودند که به علت عدم آشنائی کافی با فرهنگ اسلام و فقدان شم سیاسی و بینش کافی و نیز به علت خودباختگی در مقابل فرهنگ غربی به ویژه آمریکا با ما مخالفت می کردند، لذا ما دائم با آنها درگیري داشتیم.آنها حرکت سیل آساي امت مسلمان را مسخره می کردند و ما خون دل می خوردیم و استقامت می کردیم و وعده پیروزي را که خداوند به متقین داده به آنها متذکر مي شديم.
انقلاب اسلامی سیر تکاملی خود را می پیمود و برادران مومن ارتشی هم گاهی حرکتهایی می کردند و دستگیري و زندانی یا اعدام می شدند که این حرکات عمدتاً شامل اعتصاب غذاي برادران نیروي هوائی در پایگاه نوژه و دیگر پایگاهها بود . در نیروي زمینی هم اقدامات مؤثري صورت گرفت که بارزترین آنها اقدام برادرانی است که در روز عاشورا در لویزان وارد عمل شده و خلبان هلی کوپتري را که قرار بود راهپیمائی مردم را به خاك و خون بکشد به هلاکت رسانده و خود نیز شهید شدند.
با بازگشت حضرت امام خمینی ره به میهن اسلامی تقریبا همه موضعگیریها و صف بندیهاي تمامی اقشار جامعه جز ارتش مشخص شده بود و مردم منتظر بودند که ببینند موضعگیري نهايی ارتش چه خواهد بود. مردم از فرزندان خود انتظار حمایت از خود و انقلاب را داشتند و این انتظار را به راحتی از نگاههاي معنی دار آنها می توانستی دریابی. در این اواخر، فامیل و همسایه ها و حتی هر کس دیگري به صراحت به زبان می آوردند که"پس کی کاری میکنید؟" ،"پس شما چھ روزی بھ درد این مردم می خورید؟"، راستی می دانید اگر امام حکم جھاد بدھد ،ھرکس تخطی کند ھمسرش بھ او حرام می شود. در این صورت شما چکار خواھید کرد." و از این قبیل تیکه ها ... .
مرحوم شهید بهشتی در دیدار مخفیانه یکی دونفر از دوستان همافر با ایشان که گزارش شرکت در راهپیميی ها با لباس شخصی و نشان دادن کارت شناسائی نظامی را به اطلاع ایشان رسانیده بودند فرموده بودند: کاري کنید مؤثر و ماندگار ، مثلاً شما با لباس فرم تظاهرات کنید و ... .
این زمان بود که ملاقات با رهبر کبیر انقلاب با لباس نظامی و در مقیاسی وسیع و سراسري در اندیشه دوستان به ویژه همافر طاهري که در این خصوص محوریت داشت جرقه زد و برنامه ریزي هاي مخفی و هماهنگیهاي لازم آغازشد، تا اینکه امام امت عزم برگشت به وطن اسلامی را كردند و برادران متعهد نیروي هوائی با هم قرار گذاشتند که در فرودگاه مهرآباد به استقبال امام بروند، البته به صورت تظاهرات رسمی و قرار شد که با بزرگان در این مورد مشورت و کسب تکلیف کنند.
به همین منظور تعدادي از برادران خدمت شهید دکتر بهشتی و مرحوم آیت ا... طالقانی رسیده و از ایشان کسب تکلیف كردند که ایشان اصل حرکت را تأیید کردند ولی زمان آن را صلاح ندانسته و توصیه کردند که بگذارید امام وارد کشور شوند و استقرار یابند سپس خدمت ایشان برسید.
بنابر این ملاقات با حضرت امام یک هفته به تأخیر افتاد و قرار شد روز 12 بهمن انجام گیرد، همه برادران متعهد و مسلمان و پیروان امام در نیروي هوائی مخصوصاً یگانهاي مستقر در مرکز بسیج شدند و گروهی که مسئولیت برنامه ریزي ملاقات را به عهده داشتند در طول هفته با دشواري زیاد به هماهنگ کردن ابعاد مختلف کار پرداختند و در هر یگان تعدادي از برادران را بوسیله تما س هاي خصوصی و حضوري براي ملاقات با امام سازمان دادند.
من و یکی از برادران مسئول هماهنگی منطقه مهرآباد یعنی پایگاه یکم شکاري و ترابري و همچنین پادگان شماره 3 مهرآباد جنوبی بودیم و هر کسی هم قبلاً براي خود اسم رمزي انتخاب کرده بود . ما با برادران منطقه مهرآباد قرار گذاشتیم که اگر بنا بود خدمت امام برسیم با تلفن به شما خواهیم گفت که چه روزي و چه ساعتی قرار است برویم کوه پیمائی با لباس کو ه پیمائی (منظور لباس فرم نظامی بود) به فلان جا بیائید. و به این ترتیب برنامه ها هماهنگ شد .
لازم به ذکر است که در همان ایام بخشنامه اي از طرف ضد اطلاعات به قسمت ها واصل شد با این متن که از این به بعد اگر هر فرد نظامی در تظاهرات شرک ت کند طبق مقررات زمان جنگ با او رفتار خواهد شد. این بخشنامه را به تک تک پرسنل ابلاغ کرده و امضاء می گرفتند، ما هم با برادرانی که تعدادشان در قسمت ما دو سه نفر بیشتر نبود و اطلاع داشتیم که خدمت امام خواهیم رسید در حالیکه به یکدیگر نگاه می کردیم، می خندیدیم و عمال رژیم ست مشاهی را مسخره می کردیم. نامه را امضاء کردیم ولی مطمئن بودیم که به زودي به این تعهد پشت پا زده و به زعم آنان به رژیم خیانت خواهیم کرد.
چهارشنبه 18 بهمن آخرین هماهنگي ها به عمل آمد و روز 19 بهمن براي ملاقات با امام تعیین شد. قرار شد که مسئولین مربوطه روز ملاقات را به کلیه برادران اطلاع دهند. من هم به منطقه مهرآباد تلفن کرده و به همافر جهانمهر گفتم که فردا پنجشنبه 19 بهمن ساعت 8 صبح سر خیابان ایران با لباس کوهپیمايی منتظر هستیم ( منظور همان لباس فرم بود).
لحظات هیجان آوري در پیش رو داشتیم و مرتب به این فکر میکرديم که فردا چه خواهد شد. آیا ما را به محض ورود به خیابان ایران و محل اقامت امام به گلوله خواهند بست. آیا براي امام خطراتی ایجاد خواهد شد. آیا ما را دستگیر و اعدام خواهند کرد یا اینکه دیدار با موفقیت انجام خواهد شد و در این صورت اقدامات نیروهاي اطلاعاتی و امنیتی در تعقیب و شناسائی ما چه خواهد بود. تکلیف زن و بچه مان چه خواهد شد. تمام این صحنه ها مانند رشته فیلمی از مقابل چشمانم عبور می کرد اما من سعی میکردم به نتایج پیروزي و دیدار و رضاي خداي متعال و شادي ارواح مطهر شهداي انقلاب فکر کنم.
آن شب مرتباً فکر می کردم شاید فردا روز شهادت عده اي از ما باشد و شاید سعادت عظماي الهی نصیب
من نيز شده و به خیل شهداء بپیوندم.
تعدادي از بستگان که مطلع شده بودند من می خواهم به اتفاق سایر برادران خدمت امام برسیم و با ایشان بیعت
كنیم نگران از عواقب کار می پرسیدند که سرانجام چه خواهد شد و بعضی مرا منع کرده و می گفتند اگر عمال رژیم متوجه قضيه شوند شما را می کشند و یا اینکه شاید حکومت نظامی دخالت کند و درگیري ایجاد شود و ... در همین راستا براي خاطر جمعی بیشترآن شب همسر و پسر 5/2 ماهه ام را به منزل پدر خانمم در مهرآباد بردم.
تیرگی شب با طلوع فجر نوزدهم بهمن، این روز خجسته و مبارك از زمین برچیده شد. آن روز زودتر از روزهاي دیگر بیدار شدم و بعد از خواندن نماز صبح و صرف صبحانه اي مختصر ، در حالیکه لباس فرم هوائی داشتم یک بارانی سورمه اي شخصی روي آن پوشیده و به طرف محل موعود حرکت کردم.وقتی به اول خیابان ایران رسیدم با یکی از برادران به نام شایسته مند همانجا ایستادیم و در حالیکه لباس فرم نيروي هوايی را بر تن داشتیم مسئله را علنی کرده و برادرانی را که از راه می رسیدند به طرف مدرسه اي در اول خیابان ایران که محل تجمع بود راهنمائی کردیم.
دقایقی بعد چند خودرو حکومت نظامی از آنجا گذشتند و با دیدن ما شروع به ناسزاگوئی كردند که اي بدبختها این چه کاري است که شما می کنید، به زودي به سزاي اعمال خائنانه خود خواهید رسید و ما فقط تحمل می کردیم . از طرف دیگر امت شهید پرور وقتی مطلع می شدند که ما چه تصمیم پر مخاطره اماسرنوشت سازي گرفته ایم گل از گلشان می شکفت و براي انجام این حرکت باشکوه، ما را تحسین و تمجید می کردند.
به هر صورت پس از هدایت کلیه برادران به محل تجمع چند بار سرود"خمینی اي امام " را تمرین کرده و سپس در صفوف مرتب در قالب چند گروهان نظامی به طرف محل استقرار امام یعنی مدرسه رفاه حرکت کردیم. جمعیت زیادي در دو طرف خیابان به تشویق ما پرداختند. پس از ورود به حیاط مدرسه همافر نورشاهی فرمان رژه داد و در حالی که امام امت با بلند کردن دست از رژة ما استقبال مي کردند، گروهان هاي منظم یکی پس از دیگري از مقابل امام و شخصیت هاي حاضر رژه رفتند. رژه اي با"دل" نه با "پا" و به معنی واقعی کلمه "جانانه". آنچنان رژ ه اي که در طول خدمتشان هرگز این چنین با گامهاي مصمم، محکم و استوار رژه نرفته بودند. پس از رژه واحدها در کنار هم مستقر شده و به صورت صف نظامی مرتب روبروي امام ایستادیم و سرود خمینی اي امام را با جان و دل خوانده، منتظر فرمایشات و رهنمودهاي امام شدیم.
باید این نکته را یادآور شوم که تعدادي از برادران به عنوان مسئولین حفاظت تعیین و از هرگونه عکسبرداري توسط خبرنگاران و ديگر افراد جلوگیري می کردند.
پس از پایان سرود، پرتوي خبرنگار کیهان با اصرار زیاد اجازه خواست که از پشت سر فقط یک عکس از ما بگیرد. با کنترل کامل موافقت شد و اين خبرنگار عکسی از پشت سر برداشت كه این عکس همان روز بعد از
ظهر در روزنامه کیهان چاپ شد و ضربه بسیار کمرشکن و تیر خلاص را به سران رژیم دست نشانده و آمریکاي جنایتکار زد تا آنجا که مسئولین خونخوار حکومت نظامی ، فرمانده نیروي هوائی ، ستاد مشترك ارتش و بختیار "مرغ طوفان" آنرا تکذیبذ كرده و مونتاژ خواندند. این عکس با عنوان "عکس جنجال برانگیز" مجدداً در روزنامه هاي صبح شنبه 21 بهمن 1357، از جملهروزنامه آیندگان منتشر شد. در این عکس یک نفر از برادران نیروي زمینی ارتش هم دیده میشود که من نفر سمت راست ایشان بودم.
در هر حال پس از عکسبرداري، امام امت با کلمات گوهربار خود از جمله اینکه "شماامروزسربازان امام زمان هستید"،"سربازان قرآن کریم هستید" ،آنچنان روحیه اي به نظامیان حاضر دادند که پس از خروج از مدرسه رفاه تصمیم گرفتیم همدوش مردم کوچه و خیابان در راهپیمائی آنروز که راهپیمائی تأیید دولت موقت منتخب امام بود شرکت كنيم.
آن روز یکی از روزهاي با شکوه زندگی ما بود، روزي هیجا ن انگیز و پراضطراب، آمیخته با امید و غرور و از لحظه به لحظه آن روز و گام به گام مسیر راهپیمائی خاطره هاي غیر قابل وصفی براي من به یادگار مانده است. جداً که چه غوغائی بود.
از محل اقامت امام (مدرسه علوي) که خارج شدیم دریاي جمعیت حزب الله، ما را همچنان زورقی کوچک در میان گرفت و بعد از اينكه تعدادي از برادران نیروي زمینی به صفوف ما پيوستند، وارد خیابان هاي اصلی شدیم و در حالی که جمعیت از هر طرف از سرو کول ما بالا می رفتند، ما را بوسه باران کرده و شعارهائی مانند " برادر هوائی تو نور چشم مائی" یا "ملت فداي ارتش" در پاسخ ما که فریاد می زدیم "ارتش فداي ملت " سر می دادند.
با همه شلوغی که حتی یک نفر قادر نبود خارج از جریان جمعیت به جلو یا این سو و آن سو برود، راهی را براي عبور پرسنل نيروي هوائی که بیش از هزار نفر مي شدند باز کرده و ما را به جلو هدایت می
کردند. در خیابان رضا شاه (انقلاب فعلی)، چندين مرتبه بالگردهايي تا ارتفاع 20 الی 30 متر بالاي سر ما پايین آمدند و اقدام به عکسبرداري كردند که ما به برادرها سفارش کردیم کلاه هاي خود را جلو چشمشان بکشند تا شناخته نشوند.از طرف دیگر، امت حزب ا... با مشت هاي گره کرده آنچنان حمله اي به بالگردها می کردند که بدون اغراق اگر دستشان به آنها می رسید آن ها را پائین می کشیدند لذا بالگردها از ترس، بلافاصله اوج گرفته و فرار می کردند و ما همچنان به راهپیمائی ادامه می دادیم.
راهپیمائی با شکوه و عظیمی برگزار شد. در سرتاسر مسیر رفت و برگشت از مقر امام و بالعکس
جمعیت مانند نگینی ما را در وسط گرفته بودند که آسیبی به ما نرسد.
در میدان 24 اسفند (میدان انقلاب فعلی ) متوجه شدیم که تعداد ما خیلی کم شده (حدود 100 نفر) لذا تصمیم گرفته شد قبل از پایان راهپیمائی و متفرق شدن جمعیت صحنه را ترك کنیم. مسیر باز گشت را از خیابان شاه(جمهوري فعلی)انتخاب کردیم. در میدان بهارستان چند دقیقه احتمال درگیري با نیروهاي حکومت نظامی پیش آمد اما با صبر و متانت برادرها به خیر گذشت. پس از بازگشت به مقر حضرت امام در خیابان ایران برادرانی که مایل بودند لباس نظامی را عوضد کنند جهت تعویض لباس به آنجا رفتند و دیگران با همان لباس نظامی به منازل خود بازگشتند.
شب که به منزل برگشتم از طرفی شوق پیروزي و عظمت کار انجام شده هر کسی را به تحسین وا می داشت و از طرفی تا روز شنبه که باید به پادگان می رفتیم هر لحظه باید منتظر اتفاقی بودیم آن هم در حالت بیم و امید که کشنده ترین حالت ها ست. آن شب بر اثر شدت فریادهاي مسیر راهپیمايی، صدایم به کلی گرفته بود و با اشاره صحبت مي کردم. یادش بخیر!
در پایان به اقتضاي سن و تجربیاتم اجازه میخواهم توصیه هائی پدرانه به جوانان عزیز، این سرمایه هاي واقعی مملکت داشته باشم و ازفرزندان خوبم بخواهم که در کسب بصیرت بطور مستمر کوشا بوده و همیشه گوش به فرمان رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه اي (دام ظله العالی)، این شاگرد و جانشین خلف امام خمینی ره باشند تا هیچ گاه دچار تردید و خداي نکرده انحراف در اندیشه و عمل نشوند.
همچنین در راستاي مسئولیت فعلی حقیر نیز به اطلاع عزیزانم می رسانم که در دوسال تحصیلی گذشته و سال تحصیلی جاري درسی به نام آشنائی با دفاع مقدس از طرف پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس در دانشگاهها ارائه كرده ایم که تا کنون بالغ بر يكصد هزار نفر از دانشجویان عزیز در بیش از 2850 کلاس این درس را انتخاب و گذرانده اند، لذا تأكيد مي كنم حتما این 2 واحد درس اختیاري را انتخاب کنند تا بیش از پیش با حماسه آفرینی هاي هم سن وسالان خود در دوران 8 سال دفاع مقدس آشنا شوند. /ش3
گفتگو از: علي عباسي مزار